شاید نام ابوالفضل غلام حسین زاده به گوشتان نخورده باشد، همه او را با نام امیر قویدل می شناسند. نام او با بسیاری از فیلم های خاطره انگیز سینما که در دوران کودکی و نوجوانی دیده ایم گره خورده است. بسیاری از فیلم های او فراتر از نام های یک کارنامه هنری است و از آثار جریان ساز سینمای ایران به شمار می آید. قویدل یک سینماگر برجسته تاریخ سینمای ایران است که در مشهد به دنیا آمد و در محله سرشور بزرگ شد و رشد کرد.
پس از نوغان و سراب، سرشور از قدیمیترین محلات مشهد است که پیش از سال ۱۳۰۰خورشیدی به بافت شهری پیوسته است. بیشتر ساکنان محله سرشور از گذشته تا کنون شغل بازاری داشتند. این محله پس از سراب، اعیاننشینترین محلهشهر بوده است. راسته بازار اصلی مشهد از این محله شروع و به محلهنوغان ختم میشده است.
روز تربیتبدنی بهانهای شد تا دنبال قدیمیترین سالن ورزشی در منطقه8 برویم و درباره تاریخچه و هویت آن بنویسیم. اما پس از بررسی کتابهای هویتی متوجه شدیم بنای بهظاهر ساده مجموعه ورزشی همجوار با دبیرستان فردوسی که این سالها بهدلیل کرونا سوت و کور مانده است، صد سال قبل اولین مکان ورزشی در مشهد بوده است. مکانی که به نقل از شماره 1700روزنامه خراسان «در اراضی دبیرستان که قریب سی هزار ذرع بودعملیات طراحی، باغچهبندی و تسطیح میدانهای ورزشی آن انجام شد.
قرارمان با نفیسه فاضلزاده (تهرانی) در منزلش است. خانهای که از سال96 در روزهای شنبه و یکشنبه محل قرار بانوان نیکاندیش و دغدغهمندی است که برای تهیه جهیزیه و سیسمونی به آنجا میآیند. البته خانم تهرانی سالهاست که دستش به کار خیر است و تا کنون حدود 50زندانی را آزاد کرده است. او برای انجام نیکوکاریهایش خیریه «حضرت نجمه خاتون» را تأسیس کرده است. مجید گچکار تهرانی، پسر این بانوی نیکاندیش نیز در بخشی از خانه که به او تعلق دارد در زمینه مشاوره خانوادهها فعالیت میکند. به عبارتی افرادی که مشکلی در زندگیشان دارند از سمت مادر برای مشاوره به پسر معرفی میشوند. امروز آمدهایم تا بیشتر با او و کارهایش آشنا شویم.
محمدتقی بهار، معروف به ملکالشعرا در ۱۳ ربیعالاول ۱۳۰۴ قمری دیده به جهان گشود. او از چهارسالگی به مکتبخانه رفت و در مدتزمانی کوتاه علاوه بر خواندن و نوشتن، قرآن را نیز فراگرفت.
بهار که از همان سالهای جوانی فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی خود را آغاز کرده و از طریق کتب و مجلات نوانتشار مصری، با افکار و اندیشههای جدید آشنا شده بود، پس از استقرار مشروطیت، به مشروطهخواهان پیوست. او در طول عمر پرثمر و البته پر فراز و نشیب خود، چندین روزنامه منتشر کرد و در چندین دوره مجلس بهنمایندگی از مردم شهرهای مختلف انتخاب شد.
با همراهی دو تن از بازماندگان خاندان محمدتقی بهار در مشهد، به صرافت یافتن خانه او در مشهد قدیم برآمدیم. خانهای که از آن هیچ باقی نمانده واست.
او روزگاری نهچندان دور از میانداران فرهنگ و ادب خراسان و بلکه ایران بود و مجمع ادبیاش بیش از پنجاه سال برقرار ماند و محل رفتوآمد چهرههایی شد که یا جریانسازان فرهنگی سده گذشته ایران بودهاند یا جریانشناسان آن. درباره این پیر سپیدموی و استوارقامت سخنها گفتهاند و شعرها سرودهاند و فرزانگیاش را گروهی از بزرگان و استادان بنام در کتاب «هفتادسالگی فرخ» ستودهاند.
هیچوقت تصویر روزی را که نیروهای حکومت پهلوی به خانه ما آمدند، فراموش نمیکنم. بیش از پنج سال نداشتم که یک روز صبح زود در فصل زمستان با وحشت زیاد از خواب پریدم. صدای بلندصحبتکردن چند مرد با بستن محکم در حیاط مرا از خواب بیدار کرد. در همین موقع مهرداد هم از خواب پرید.
هر دو به طرف راهرویی که میان اتاق ما و اتاق خواب پدر و مادرم بود، دویدیم. پنجره بسته بود و قد ما به شیشه پنجره نمیرسید. مهرداد متکای خودش را به طرف پنجره کشید، هر دو روی متکا ایستادیم و به طرف حیاط نگاه کردیم.