روزهای اول فکر میکردند بوی نامطبوع موقتی است و بهزودی برطرف می شود، اما پساز چند ماه فهمیدند که خانهشان مجاور ایستگاه جامع خدمات شهری قرار دارد و این بوهای نامطبوع از آنجا بر میخیزد.
محله امیریه که شامل بخش ابتدایی بولوار امیریه و دو بولوار تقویه و عصمتیه است، نسبت به بخش انتهایی بولوار امیریه، دیرتر پاگرفت و هنوز هم درصد کمتری از این محله مسکونی شده است.بیشترین کاربری این محله صنعتی و آموزشی است و تنها ۷ درصد محله به بخش مسکونی اختصاص دارد و به همیندلیل تراکم جمعیت در آن بسیار پایینتر از میانگین دیگر محلات منطقه ۱۲ است.

خیابان آیتالله هاشمیرفسنجانی۳۸ یکی از معابر فرعی محله امیریه است که «علویه» نامگذاری شده است. در این کوچه بیش از سیکارگاه و کارخانه تولیدی واقع شده است.
کوچه امیریه9 از معابر فرعی محله امیریه است. این معبر از دل اراضیای سر برآورده است که تا حدود 15سال قبل، در آنها کشاورزی رونق داشت. در این معبر چند مجموعه دانشجویی و ورزشی وجود دارد که سبب شده است ترددها به این معبر بیش از بقیه کوچههای امیریه باشد. از نکات مهم درباره امیریه9 تکمیل ساخت تمام قطعات زمین این معبر است که در محدوده الهیه کمتر این موضوع دیده میشود.
لوکوموتیورانی کاری است که در آن هر لحظه در سفر هستی؛ سکون ندارد. هر روزش یک خاطره و اتفاق خاص برایت پیش میآید. درست است سختیها و مشکلات خاص خودش را دارد، اما همین تنوع به من احساس رضایت شغلی حداکثری میدهد. این را مهدی شیرازی لوکوموتیورانان مشهدی میگوید.
در اوایل دهه80 بیشتر از هزار مترمربع از اراضی شهرک نیروی انتظامی در خیابان تقویه برای ساخت مسجد «الزهرا» در نظرگرفته شد. دراین زمین با همیاری اهالی مبلغ 20میلیون تومان جمعآوری شده و با آن سولهای به مساحت 60مترمربع در زمین مسجد بنا گردید که نماز جماعت هم در آن برگزار میشود.
لباسهایی تنمان کردند که بهشدت کثیف بود و بوی بسیار نامطبوعی داشت، بعد از اینکه آن لباسها را پوشیدم دو روز تن و بدنم به خارش افتاد،ما حتی یک سرویس رفت و برگشت هم نداشتیم و باید با اتوبوس و مینیبوس و مترو از محلهای در بالای شهر تا خانههای خودمان برمیگشتیم.راستش آن روز خیلی ناراحت شدم، دلیل این همه بیاحترامی را درک نکردم، همانجا به خودم قول دادم آنقدر تلاش کنم تا روزی به جایگاه خیلی خوبی در سینمای ایران برسم.
قربان محمد رحیمی نوخندان یکی از اهالی محله امیریه است که با گذشت 9دهه از زندگی، هر روز در حاشیه بولوار میثاق، امیریه و الهیه میدود و به عابران و سوارهها نان میفروشد و هزینه زندگی خود را درمیآورد. او دوست ندارد دستش را جلو بچهها، فامیل، دوست و غریبه دراز کند. صبحها در خانه و با تنور قدیمیاش نان میپزد، ظهرها نانها را به خیابان برده و میفروشد تا شبها سر راحت بر بالین بگذارد و خود را مدیون کسی جز خدا نمیداند. خدایی که به او در این سن و سال سلامتی داده تا کار کرده و روزگار خویش را سپری کند.