محله امیریه

محله
منطقه ۱۲

امیریه

بیشتر اراضی محله امیریه که شامل بخش ابتدایی بولوار امیریه و دو بولوار تقویه و عصمتیه است، صنعتی و آموزشی است و تنها ۷ درصد محله به بخش مسکونی اختصاص دارد و به همین‌دلیل تراکم جمعیت در آن بسیار پایین‌تر از میانگین دیگر محلات منطقه ۱۲ است. نام این محله نیز وام گرفته از محلات تهران است.

محله امیریه
 کار گِل، کار دل است
کار سفال با تمام آرامشی که هنگام کار به آدم می‌دهد، استرس‌ها و اضطراب‌های خودش را هم دارد، کوچک‌ترین اتفاق می‌تواند یک اثر هنری‌ را نابود کند، از ضربه‌ای کوچک که باعث خرد شدن سفال می‌شود تا نوسان برق دستگاه کوره که ممکن است دما را بالا و پایین ببرد و در کسری از ثانیه سفال‌ها را بشکند و تمام! در چنین مواقعی شما هم باید صبر و تحمل و طاقت پذیرفتن شکست را داشته باشید تا در موقع خراب‌شدن اثر هنری، عصبانی نشوید و از نو شروع به کار کنید.
داستان یک بازداشت عارفانه و شهادت عاشقانه
سید داوودرضوی طهماسبی ماجرای فرزندخواندگی‌ محمداژدر را اینطور تعریف می‌کند: یک روز نیروهای کمیته تعدادی منافق را دستگیر کرده و به اداره اطلاعات(فرمانداری سابق مشهد) آوردند. به عنوان مسئول رسیدگی به پرونده این افراد، به اتاقی که محل نگهداری آنان بود رفتم و در بین افراد دستگیر شده، چشمم به نوجوان کم سن‌وسالی که در بین این افراد نشسته بود افتاد. با خودم احساس کردم که این نوجوان بی‌گناه است و اشتباهی دستگیر و به این محل آورده شده‌است. بلافاصله از مأموران خواستم که او را به اتاقم بیاورند تا با او صحبت کنم. در پرونده‌اش نوشته شده بود: دستگیری به‌دلیل دزدیدن دوچرخه. وقتی با او شروع به صحبت کردم، متوجه شدم که او در جلو یکی از سینماهای مشهد ایستاده بوده و در حال نگاه کردن به عکس‌های جلو سینما بوده‌است، مأموران نیز به او مشکوک شده و او را دستگیر می‌کنند. در همان لحظه متوجه شدم که این پسر بی‌گناه بوده و اشتباهی دستگیر شده‌است.
عشق با حرارت نوجوان محله امیریه به طراحی سامانه‌های حرارتی
صنعت و وسایل صنعتی‌ همیشه برایش جذاب‌ بوده است، البته مشغول بودن پدر به شغل تراشکاری نیز در این علاقه بی‌تأثیر نبوده است. همین علاقه وافر سبب شد که پوریا محمدی رشته تأسیسات حرارتی و برودتی را انتخاب‌ کند و مشغول به تحصیل‌ شود. او با خلاقیت و پشتکاری که از خود نشان‌ داد، توانست رتبه‌ دوم مسابقات طراحی سامانه‌های گرمایشی و برودتی دانش‌آموزان هنرستان‌های استان خراسان‌رضوی را به‌دست آورد. پوریا همچنین به‌عنوان یکی از 4دانش‌آموز برتر خراسان‌رضوی در بخش نظری مسابقات سامانه‌های حرارتی و برودتی کشوری شرکت‌ کرد و رتبه اول را از آنِ خود کرد.
رتبه اول پژوهش جوان مشهدی در اسرار کهکشان‌
فاطمه رشیدی یکی از پژوهشگران جوان و دانش‌آموزان برتر منطقه آموزش و پرورش تبادکان است. او که همواره از علم و تجربه در راه رسیدن به دستاوردهای علمی و پژوهشی خود استفاده کرده به عنوان یک دانش‌آموز خلاق و خوش‌فکر به‌دنبال شناخت پدیده‌های زمین‌شناسی و دانستن علم نجوم است و با کسب رتبه برتر مسابقات زمین‌شناسان ایران، آینده روشنی را پیش رو دارد.
خانه زوج چاهشکی، گرم‌خانه حیوانات است
۱۱سال از آمدن و سکونت نسرین خراسانی و علی زاهدی در چاهشک می‌گذرد. در طول این مدت، درب منزل آن‌ها در تمام طول شبانه‌روز برای ورود حیوانات زخمی و گرسنه باز بوده‌است. این زوج که در زمینه حمایت از حیوانات زخمی و بی‌پناه فعال هستند، آن‌دسته از حیوانات را که احتیاج به مداوا و رسیدگی دارند، در منزل نگهداری و بعد از بهبودی رهایشان می‌کنند. خانه آن‌ها یک سرپناه شبانه‌روزی برای پذیرایی از حیوانات گرسنه و بی‌سرپناه بدل شده، آنجا «گرم‌خانه حیوانات» است.
یک عاشقانه ساده؛ قصه‌ ازدواج پسری نابینا با دختری بینا
«سمیه» که در عین سلامت روح و جسم، قبول کرده با پسری نابینا ولی عاشق به نام «جواد» ازدواج کند و مسیر خوشبختی خود را در وجود او بیابد. سمیه برخلاف بیشتر دخترهایی که زیبایی چهره و اوضاع و احوال مالی طرف مقابل برای آن‌ها یک معیار و شرط اصلی ازدواج قلمداد می‌شود، اخلاق، ایمان، سادگی و عشق را مبنای ازدواج خود قرار داد و دستان خود را به دستان جوانی سپرد که با وجود نابینایی چشمانش، قول داده عروس قصه ما را خوشبخت کند. سمیه و جواد شروع یک عاشقانه ساده و بی‌آلایش هستند و بچه‌های شهرآرامحله را هم به جشن خود دعوت کرده‌اند، آن‌ها خانه عشق خود را در محله امیریه بنا کرده‌اند.
عاشق دیدار جانانم
زمانی که مهدی به شهادت رسید، ما خبر نداشتیم، اما آن روزها حالم بد بود، شب‌ها خوابم نمی‌برد. یک روز پاییزی برای نماز صبح بلند شدم و دیدم آسمان بسیار تیره و دلگیر است. در دلم گفتم نکند بچه‌‌ام شهید شده باشد! به من الهام شده بود. یک ماهی بود که از او خبری نداشتیم. مسیر تهران تا مشهد را یک‌کله با یک پیکان سفید رفتیم تا اینکه حوالی ساعت 11 صبح به خیابان امام رضا(ع) رسیدیم، پیکر شهدا روی دست مردم بود، من هم راه افتادم دنبال گمشده‌ام تا اینکه روی یکی از تابوت‌ها نام و عکس مهدی را دیدم.