مهدی میرزایی وقتی به جبهه رفت، هنوز پشت لبش سبز نشده بود. اما هشتسال بعد، مردی تمامعیار بود که درکنار فرماندهانی چون قالیباف، چراغچی و... سرد و گرمها چشیدهبود.
امیر آنقدر صبور بود که هیچوقت از سختیهای خدمتش برایمان تعریف نمیکرد؛ هیچوقت بهجز آخرین مرخصی که از وضعیت جیره آب و غذایش گفته بود، از کویر و تنهایی خستهکننده آنجا.
درست همان شب بازی مقتدرانه ایران مقابل اسپانیا، یک درگیری شجاعانه دیگر هم در هنگ مرزی زابل روی داد. در این درگیری دو مرزبان شهید شدند که یکی از آنان یعنی جلال بهبودی از اهالی محله طرق است.
جوی آبی وارد پادگان میشد. صفرعلی گیلاسی فکری به ذهنش رسید. منتظر شد هوا تاریکتر شود؛ «دمدمههای غروب هوا گرگومیش بود. در گودال آب نشستم. از همان کانال آب شناکنان خود را به بیرون پادگان رساندم.»
رضا رضوانی، سرباز ی که آبان سال گذشته در پایش مرزی سیستان و بلوچستان به شهادت رسید، به پدر و مادرش قول دادهبود باعث افتخارشان شود.
حسین عجمی میگوید: معلمان سپاهدانش در دوره سهماهه آموزشی اطلاعات مختلف بهداشتی، پزشکی، حقوقی و حتی اداری را میآموختند تا گرهگشای مشکلات مردم در روستاها باشند.
شهید مهدی جعفری خانچه در روز شهادتش، برگه مرخصی در دستش بود و میخواست به خانه برگردد. دم در دژبانی ایستاده بود تا ماشینی پیدا کند و او را به شهر برساند.