کوچه شهید شفیعی49 از محورهای قدیمی محله امیرالمؤمنین(ع) است که در انتهای خیابان طویل سخاوت قرار دارد. در ابتدای این کوچه اهالی قدیمی سکونت دارند و قبل از اینکه جزو محدوده شهری شود، به نام روستای روحآباد شناخته میشده است. اینجا در بین ساکنان به کوچه «حسن بُزی» معروف است. او مالک قدیمی باغ انتهای کوچه بوده که حالا بوستان شده است.
محله امیرالمؤمنین(ع) که در گذشته با نام روستای روحآباد شناخته میشد در انتهای گلشهر واقع است. بیشترین اراضی این محله به کاربری باغات و کشاورزی اختصاص دارد. میانگین زمان رسیدن به نزدیکترین نقطه فضای سبز در این محله به بیش از 10 دقیقه میرسد. شغل بیشتر ساکنان این منطقه کارگری است.

در کارگاه قالیبافی بهارستان بانوان، هم آموزش میبینند و هم با هنر زیبای قالیبافی به درآمد میرسند. کارگاه حدود 4ماه قبل با چهار دارقالی کار خود را شروع کردو «فاطمه باری» بانوی کارآفرینی است که با همین کارگاه کوچک محلی و واسطهگری دفتر توسعه محلات ثامن و امیرالمؤمنین(ع) اکنون برای 30نفر شغل ایجاد کرده است.نکته جالب این کارگاه هم این است که ابزار کار در اختیار بافندهها قرار میگیرد. تمام تجهیزات کار به بافندهها داده میشود. مثل دار، نخ چلهکشی، کاشف و ... . خانمهایی هم که در خانه میبافند تجهیزات را از کارگاه میگیرند. خیلی از همکاران بابت دار قالی و مواد اولیه از بافنده خانگی سفته و چک میگیرند اما این کارگاه نه.
کوچه شهید شفیعی56 یکی از مهمترین معابر محله امیرالمؤمنین(ع) است. این معبر از یکسو به خیابان اصلی شهید شفیعی و از سوی دیگر به مجموعه آبی گلشن، مجموعه ورزشی شهدای مدافع حرم و بوستان گلآرا راه دارد. البته انتهای این کوچه خاکی است و باید از میان زمینهای بایر و کشاورزی عبور کرد. اهالی قدیمی این محله از جوی آب زلال آن در قدیم میگویند که در حال حاضر کثیف و بدمنظره است. درختان قدیمی دوسوی معبر هم نشان از قدیمی بودن کوچه دارد.
مهدیه در خانوادهای پرجمعیت بزرگ شده و فرزند چهارم خانواده است. مادرش به کارهای هنری علاقه دارد و قلاببافی و بافتنی میبافد. مهدیه تا کلاس هفتم هیچ اطلاعاتی درباره قلاببافی و بافتنی نداشته و فقط برای مدرسه کاردستیهای مختلف درست میکرده است تا اینکه از مادرش میخواهد این هنر را به او یاد بدهد.سال98 که کرونا شروع و مدارس غیرحضوری شد، فرصت بیشتری داشت تا از طریق فضای مجازی با دنیای عروسکهای بافتنی آشنا شود و این هنر را یاد بگیرد. بدون آنکه هیچ هزینهای برای این یادگیری پرداخت کند.
نهم دی، آرزوی پنجساله طاهره برآورده میشود. پارهاستخوانهای بقچهپیچشده پدر را در آغوش میگیرد و با او درددل میکند. میگوید: بعد از سالها بیخبری پدرم را دیدم. سهم من از قامت استوارش چندتکه استخوان کوچک بود. شبیه نوزاد قنداقپیچشده معصومی بود. به آغوشش کشیدم و اینبار من برایش لالایی خواندم. همان لالاییهایی که در کودکی برایم میخواند.
حسین نظری، فرزند محمد، ٢١تیر١٣٥٦ در افغانستان متولد شد و ١٦ اردیبهشت ١٣٩٥ در منطقه خانطومان سوریه به مقام رفیع شهادت رسید، اما نام و نشانی از او باقی نماند. پس از پنجسال چشمانتظاری همسر و دو فرزندش، سرانجام نهم دی امسال خبر تفحص پیکر او به گوش خانوادهاش رسید.
چشمهای مادر مرتضی پس از گذشتن 5سال از شهادت پسرش همچنان اشکآلود است. هفتهای نیست که بییاد پسرش سپری شود. میگوید: از اواخر سال1393 رفتار مرتضی در خانه به طور کامل تغییر کرد. او مدام از وضعیت سوریه و مدافعان حرم سخن میگفت. مرتضی همیشه نگران سلامت من بود و حرفی نمیزد که موجب ناراحتیام باشد اما آن روز در پاسخ سؤالم که میخواهی بروی سوریه، با تردید گفت «بله مادر. آرزو دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم.»
امیرمحمد بشتام دوسال قبل با حضور در باشگاه فوتبال پیام پارس فوتبال حرفه ای را شروع می کند. در این مدت با شیوع کرونا موفقیت هایی نیز به دست می آورد.او با زدن 1800روپایی در یک مرحله یکی از رتبهداران این رشته در رده نونهالان مشهد است و در مسابقات روپایی محلات شهرداری مشهد با زدن 123روپایی در یک دقیقه موفق به کسب رتبه اول این مسابقات شده است.