رضا باقرزاده میگوید: بخش اورژانس یکی از بخشهای تلخ بیمارستان ابنسیناست؛ ما بیماران را در بدترین حال ممکن پذیرش میکنیم. سه چهار سال است شمارش دفعاتی که از دست بیماران کتک خورده ام، از دستم خارج شده است!
ابراهیم صاحب، اولین حضورش در جبهه را در منطقه عملیاتی کردستان تجربه میکند و درچند دوره حضورش در جبهههای جنگی جنوب و غرب کشور رانندگی آمبولانس را برعهده دارد.
پروفسور علی شاملو میگوید: پدرم همیشه به من توصیه میکردند طبابت را صبح زود شروع کن. چون بیماران شب تا صبح را با درد گذراندهاند و طاقت ندارند بیشتر از این صبرکنند.
چند نفر از پرستارهای ما مدرک روانشناسی هم دارند. بیماران ما بیماران خاصی هستند و برای اینکه بتوانیم در دادن خدمات پرستاری به آنها موفق باشیم، حتما باید روانشناسی را تا حدودی بدانیم.
زینبکریمپور مادر سجاد میگوید: فکر کردم حالا که سجاد نیست و کل خانواده و دوستانش و یک محله داغدار پرکشیدنش هستند، چقدر خوب است که با اعضای بدنش، جانی دوباره به آدمهای دیگر ببخشیم.
ایستگاه شماره نه آتشنشانی مشهد از بهمن سال ۱۳۸۲ و برای پاسداشت فداکاریهای چهار آتشنشان مشهدی که از همین ایستگاه به نیشابور، اعزام شدند و در حادثه قطار آنجا به شهادت رسیدند، «شهدا» نام گرفت.
او فقط یک دکتر نیست! همراه بیمار است. گاهی بیمارش را آرام میکند و گاهی برای خرج درمانش کارت میکشد. بعد هم که بیماران درمان میشوند گاه با یک شماره ناشناس مواجه میشوند. خانم دکتر پشت خط است.






