مراسم کوچکی برای ازدواج یکی از بستگان برپا بود که من نیز به آن دعوت شده بودم. زمانی که به میهمانی وارد شدم و خودم را معرفی کردم چند خانم با تعجب به یکدیگر نگاه و کمی پچ پچ کردند تا اینکه یکی از آنها اسم من را دوباره تکرار کرد و سپس گفت گواهی ولادت فرزند اول خانمی که دارد ازدواج میکند با نام من صادر شده است. پسر جوان را صدا کردند و من را نشان او دادند و گفتند تو را به دنیا آورده است، پسر نیز برایش بسیار جالب بود، حس خوشایندی بین همه ما وجود داشت!
هر روز و هر لحظه برای من خاطره است. مادری با فشار خون بالا از شهرستان کرمان به بیمارستان آمده بود که سابقه 10سال نازایی داشت اما با مراقبتهایی که انجام شد نوزادی سالم به دنیا آمد و آن لحظه که مادر و نوزاد با حال خوب بیمارستان را ترک میکردند از اینکه آنها را سالم میدیدم و کار گروهی به نحو احسن خود را نشان داده بود، احساس خوب و شیرینی داشتم. در سالهای کاریام همیشه از خدا خواستهام که هیچگاه نوزادی در دستان من نمیرد و خداراشکر تاکنون چنین اتفاقی برایم نیفتاده است. از نظر من مادرانی که زایمان میکنند بزرگترین افرادی هستند که میتوانند برایم دعا کنند و دعایشان بیپاسخ نمیماند.
از اواخر سال1398 تا الان چشممان به خبر بد آمار هر روزه تعداد فوتشدگان کرونا بوده است. آماری که ابتدا دور از ما و خانوادههایمان به نظر میرسید اما چندی نگذشت که تک تک ما به طریقی داغدار شدیم. بعضیمان عزیزی در خانواده از دست داد، دیگری در فامیل نزدیک و بقیه از دوستان و آشنایان. پیر، جوان و حتی کودک. ایام تیره و تاری بود. این نوشتار به یادبود چند همسایه، هممحلی و سوژههای خاصمان است که در این ایام به علت ابتلا به ویروس کووید19 از بین ما رفتند. افرادی لایق، سختکوش و دوستداشتنی که فوتشان داغ دلمان شد.