حبیبه روشندل، یکی از بانوان مبارز انقلابی است که در تعریف خاطره حضورش در تظاهرات یکشنبه خونین مشهد میگوید: همه فرار کردند. کشت و کشتاری فجیع انجام شد، به طوری که تلفات بسیاری به بار آمد و من با چشمانم دیدم که متأسفانه چه کسانی به چه شکلی شهید شدند. در حیاط منزلی را باز کردند و تعدادی از ما وارد آن شدیم. به دختر بزرگترم که سن و سالی نداشت سفارش کردم چنانچه اتفاقی برای من افتاد، خواهرش را بردارد و از مردم بخواهد که آنها را به خانه برسانند. تأکید کردم که سمت سربازان نروید که شما را میکشند. وضعیت آنقدر نابسامان بود که به هیچکس رحم نمیکردند و فقط مردم را به گلوله بسته بودند. کمی بعد اوضاع خیابان آرامتر شد، کامیونهای مردمی آمدند و چوب به دستان کمک کردند که بانوان سوار کامیون شوند تا آنها را از مهلکه دور کنند.
محمداسماعیل افشاریصفوی معروف به «حاجی» میگوید: پدر هر روز هفته برای قشری از جامعه جلسه برگزار میکرد. شبهای جمعه جلسههایش مختص دانشجویان دانشگاه ادبیات و پزشکی بود. شبهای یکشنبه رفوگران قالی پایینخیابان میآمدند و شبهای دوشنبه نیز قاریهای قرآن جلسه داشتند. شبهای سهشنبه کفاشان خیابان ارگ و شبهای چهارشنبه اهالی سعدآباد و میدان صاحبالزمان (عج) میآمدند. شبهای پنجشنبه هم مردم خیابان سراب و حسینیه سراب شرکت میکردند. شبهای شنبه هم جلسه دعای سمات برای عموم برگزار میشدکه از عصر شروع میشد و تا نماز جماعت ادامه داشت. جوانهای بسیاری آنجا میآمدند که بعدها فعال انقلابی یا شهید شدند.