کد خبر: ۹۸۹۹
۰۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
رضا جان‌مشهدی لودر دست‌سازش را به سنگرسازان بی‌سنگر تقدیم کرد

رضا جان‌مشهدی لودر دست‌سازش را به سنگرسازان بی‌سنگر تقدیم کرد

رضا جان مشهدی می‌گوید: مدتی بود که یاد دوستان سنگرسازم افتاده بودم؛ آنها با آنکه سنگر می‌ساختند، خودشان در مواقعی که دشمن حمله می‌کرد، بی‌دفاع‌ترین بودند. از سوی دیگر خاطره‌های خوبی از لودر در جبهه داشتم.

لودری را که ساخته است، به «سنگرسازان بی‌سنگر» هشت سال دفاع مقدس تقدیم کرده است. رضا جان‌مشهدی را می‌گویم. او چند سالی است که در بولوارمیامی ساکن است و بیشتر همکارانش در صنف رانندگی ماشین سنگین، او را به‌عنوان فردی می‌شناسند که سال‌ها راننده جاده بوده است و حالا بعد از چندین سال رانندگی در دل جاده‌ها، این روز‌ها مغازه‌ای دارد و لوازم‌یدکی ماشین سنگین می‌فروشد، اما آنهایی که از نزدیک با جان‌مشهدی آشنایی دارند، می‌دانند که او ذهن بسیار خلاقی هم برای ساخت‌وساز و حتی تعمیر لوازم خانگی و ماشین دارد.

همین چند سال قبل بود که تنها با تکیه بر نیروی خلاقیتش، توانست کامیونی بسازد که مدل کوچک‌شده نوع واقعی آن با تمام جزئیاتش است. این‌بار هم ساخت لودر، ما را به این مغازه کشانده است. این هنرمند خوش ذوق محله ما با نهایت ظرافت و دقت، موفق به ساخت یک لودر دست‌ساز شده که ۳۰ کیلو وزن دارد و مانند نمونه واقعی‌اش دارای برف‌پاکن، بوق، دنده، باتری، درجه باک، بیل هیدرولیکی و... است.

سال ۱۳۶۱ داوطلبانه با ماشین خاورم به جبهه رفتم. در این مدت با لودر و خاور در سنگرسازی به رزمندگان کمک می‌کردم

می‌گوید: «۹۰ درصد این ماشین در کارگاه کوچک پشت مغازه‌اش تهیه و ساخته شده است.» همراهش شدیم تا از زبان این هنرمند محله‌مان، درباره چگونگی شکل گرفتن ایده طراحی و ساخت این لودر بشنویم.

 

کار‌های فنی را دوست دارم

از همان ابتدای کودکی کار‌های فنی را دوست داشتم. خیلی زود آنچه درباره تعمیر وسایل فنی لازم بود، یاد می‌گرفتم و به‌اصطلاح دستم خوب به آچار می‌چسبید. پدرم می‌گفت که هوش و استعدادم در کار‌های فنی زیاد است و تشویقم می‌کرد. به خاطر همین عشق و علاقه به کار‌های فنی بود که درسم را تا مقطع راهنمایی بیشتر ادامه ندادم. در درس حرفه وفن شاگرد بسیار موفقی بودم و دبیرمان همیشه آنچه می‌ساختم، به دفتر مدرسه می‌برد و نگه می‌داشت، زیرا یک سروگردن از تمام ساخته‌های دانش‌آموزان بالاتر بود. یادم می‌آید یک‌بار خانه‌ای قدیمی ساختم که برایش سیستم آب و برق گذاشته بودم و با استقبال فراوان دبیر‌های مدرسه روبه‌رو شد.

۱۴ یا ۱۵ سالم بود که برای گذراندن تعطیلات سه ماه تابستان به تربت‌حیدریه نزد عمویم رفتم. عمویم مغازه تعمیر ماشین‌های سنگین داشت. در آن تابستان، کنار دست عمویم شاگردی کردم؛ البته با ماشین سنگین غریبه نبودم، زیرا برادر بزرگ‌ترم هم قبل از آن روی ماشین سنگین (خاور) کار می‌کرد. بعد برگشتن از تربت دیگر درس نخواندم و عشق کار‌های فنی سبب شد تا شاگرد یک مغازه مکانیکی در همین اطراف شوم.

مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز پدرم گفت: «تا کی می‌خواهی از این مغاز به آن مغازه بروی و شاگردی کنی؟ یک وانت بخر و با آن کار کن.» ازطرفی هم با شاگردی کردن نمی‌توانستم درآمد چندانی داشته باشم. هنگامی که پدرم این پیشنهاد را داد، به آن فکر کردم و ازآنجایی‌که کار روی ماشین سواری یا به قول راننده‌جماعت، ماشین سبک را دوست نداشتم، کار با ماشین سنگین را انتخاب کردم.

گواهی‌نامه پایه یکَم را در سال ۱۳۶۰ گرفته بودم، از این‌رو برای کار با خاور مشکلی نداشتم؛ البته از همان ابتدا راننده نبودم، بلکه شاگردراننده بودم. این سرآغاز کارم بود که سبب شد ۲۳ سال رانندگی کنم و مسافر جاده‌ها باشم.

 

یاد یاران بی‌سنگر

 

جنگ و جرقه ساخت لودر

خاطرم هست که جنگ شروع شده بود و هر کسی با توجه به توان خود به رزمنده‌ها کمک می‌کرد. در آن سال‌ها عمویم در جهاد سمتی داشت و خبر داد که برای ساخت خاکریز، نیاز به ماشین سنگین است. به ستادِ نیرو‌های مردمی که در آن دوران تشکیل شده بود، مراجعه کردم و  داوطلبانه در سال ۱۳۶۱ با ماشین خاورم به جبهه رفتم. مدتی را در شهر‌های اندیمشک، خرمشهر، اهواز و آبادان بودم و در این مدت با لودر و خاور در سنگرسازی به رزمندگان کمک می‌کردم.

در آنجا اولین سنگر‌ها را رزمندگان در خط مقدم می‌ساختند و در مرحله بعدی، ما آنها را تبدیل به خاکریز‌های بزرگ‌تری می‌کردیم که رزمنده‌ها بتوانند در آن تردد کرده و ادوات نظامی را جابه‌جا کنند. بسیاری از همکارانم در حین درست کردن خاکریز شهید شدند، زیرا ما بعد از رزمندگان، دومین گروه بودیم و هیچ سنگری نداشتیم که در آن پناه بگیریم.
 

از طرح تا واقعیت

بعد از برگشتنم تا سال ۸۳ روی ماشین خاور کار کردم و از آن تاریخ، دیگر به جاده نرفتم و مغازه لوازم‌یدکی ماشین سنگین باز کردم که هم‌اکنون به کمک پسرم آن را می‌گردانیم. در تمام این مدت، حس ساخت و تعمیر وسایل و ماشین یک لحظه آرامم نمی‌گذاشت و در خانه هر کار فنی که پیش می‌آمد، خودم انجام می‌دادم، با این وجود باز هم قانع نمی‌شدم. شب‌ها، طرح و ایده‌های بسیاری برای ساخت ماشین سنگین به ذهنم می‌آمد، حتی در طول روز هم در حین کار کردن به آن فکر می‌کردم تا اینکه اولین کارم را که ساخت خاور بود، شروع کردم. بعد از آن هم جیپ ساختم.

 

یاد یاران بی‌سنگر


 

چرا لودر ساختم؟

مدتی بود که یاد دوستان سنگرسازم افتاده بودم؛ همان‌هایی که بی‌سنگرترین افراد در جبهه بودند. آنها با آنکه سنگر می‌ساختند، خودشان در مواقعی که دشمن حمله می‌کرد، بی‌دفاع‌ترین بودند. از سوی دیگر خاطره‌های خوبی که با لودر در جبهه داشتم، سبب شد که ایده ساخت آن به ذهنم برسد.

چند ماه روی طرح و تهیه لوازمی که برای ساخت لازم داشتم، متمرکز شدم. بعد از این مرحله، ماکت مقوایی آن را ساختم. اصلا شیوه کارم همین است که ابتدا ماکت هر وسیله را می‌سازم و بعد آن را روی ورق آهن پیاده می‌کنم. این کار یک خاصیت دارد و آن هم این است که اگر از اندازه یک قطعه راضی نباشم، آن را آن‌قدر کوچک و بزرگ می‌کنم تا به آنچه برسم که مدنظرم است. با این روش، هنگام ساخت کمتر به مشکل برمی‌خورم.

۹۰ درصد آنچه در ساخت لودر به‌کار گرفته شده، دست‌ساز است. از طلق چراغ‌ها گرفته تا آینه و دنده‌ماشین و... تنها موتور و رنگ آن را از بیرون تهیه کردم. ساختن قطعات دست‌ساز به همین راحتی‌ها هم که فکر می‌کنید، نیست، زیرا گاهی سه یا چهاربار یک وسیله را می‌سازم، اما خراب می‌شود و مجبورم مشکلش را بررسی کنم تا بفهمم ایراد کار از کجاست و آن را دوباره بسازم و حتی چندباره تا مناسبِ کاری بشود که می‌خواهم.

 

 

یاد یاران بی‌سنگر

 

قیمت تمام‌شده یک لودر

۳۵۰ هزار تومان تا اتمام کار هزینه کردم. تهیه و ساخت برخی وسایل، نیاز به خلاقیت و ابتکار دارد و همه‌چیز را نمی‌شود ساخت. باید بدانی که چطور می‌شود از قطعات و لوازم دورریختنی به بهترین شکل بهره بگیری؛ به‌عنوان مثال برای درون چراغ‌ها به چیزی احتیاج داشتم تا نور را مانند چراغ‌های واقعی انعکاس بدهد. برای این کار از پوست شکلات که براق است و حالت آلومینیمی دارد، استفاده کردم یا برای دودکش لودر، از یکی از قطعات موتوردنده‌ای کمک گرفتم.

ساخت لودر حدود یک سال طول کشید. تمام این مدت، زمان‌هایی را برای ساخت لودر اختصاص می‌دادم که کاری نداشتم و به‌اصطلاح اوقات‌فراغتم را صرف ساخت ماشین کردم؛ به این شکل هم سرگرم شدم و هم توانستم در مدت یک سال، ماشین مدنظرم را بسازم.

عشق و علاقه به وسایل قدیمی و داشتن خاطره‌های خوب با این ماشین‌ها سبب شد تا به سمت ساخت آنها بروم. قصد ارزش‌گذاری یا فروش آن‌ها را ندارم. همین که مشتری‌ها می‌آیند داخل مغازه و لحظه‌ای روی آن تامل می‌کنند و برای یادگاری، عکس و فیلم می‌گیرند، برایم کافی است.

 

کلکسیونر‌ها به‌دنبال ماشینم هستند

هر سال نمایشگاهی از ماشین‌های آنتیک  در برج سلمان برگزار می‌شود. سال ۹۳ ماشین‌هایی را که من ساخته بودم، در ورودی نمایشگاه به‌عنوان ماشین‌های کلاسیک به نمایش گذاشته بودند. در آنجا مشتری‌های زیادی برای خرید آمدند و تا ۲.۵ میلیون پیشنهاد دادند، اما راضی نشدم که بفروشم، زیرا آنها تن‌ها می‌خواهند مالک باشند و کلکسیونشان را تکمیل کنند.

آنچه ساخته‌ام، هیچ‌جای دیگری ندیده‌ام؛ ماشین لودری که بتواند راه برود و دیفرانسیل دست‌ساز داشته باشد و حتی کوچک‌ترین جزئیاتش هم از قلم نیفتاده باشد. چندی قبل پسر نوجوانی که دانش‌آموز است، ماشینی را ساخت، اما آن مدل مقوایی بود و با اینکه در نوع خودش کار جالبی بود، قیاس‌شدنی با این نمونه‌ها نبود، زیرا ماشین‌هایی که من می‌سازم، همه از ورق آهن است.

با آنکه چندین سال است دیگر به سمت رانندگی نرفته‌ام، همچنان کار‌های فنی ماشین سنگین را انجام می‌دهم. حدود ۲۰ نفر از دوستانم هستند که از گذشته با آنها در ارتباطم و می‌دانند که کار فنی ماشین سنگین را خوب می‌دانم؛ برای همین گاهی ماشین‌هایشان را برای تعمیر می‌آورند که آنها را به‌صورت خصوصی در کارگاه پشت مغازه‌ام تعمیر می‌کنم، حتی گاهی شده تلفنی هم مشکلشان را برطرف کرده‌ام و به‌قول خودم، تلفن‌درمانی‌شان می‌کنم.
 

برای یاد گرفتن هیچ‌وقت دیر نیست

با آنکه سال‌هاست در حوزه تعمیر ماشین‌های سنگین فعالیت می‌کنم، هرچند وقت یک‌بار در دوره‌هایی که برای رانندگان پایه‌یک گذاشته می‌شود، نیز شرکت می‌کنم. هنگامی که استاد درس می‌دهد، به‌دقت گوش می‌کنم و نقایصی را که دارم، برطرف می‌کنم، زیرا معتقدم یک راننده باید دائم خود را به‌روز کند تا در جاده از جان خودش و دیگران مراقب کند. گروهی از رانندگان، سر کلاس می‌خوابند یا اصلا گوش نمی‌کنند؛ همین می‌شود که آمار فوتی‌ها یا تصادفی‌های این قشر بیشتر از همه است.

بیشتر مردم تصور می‌کنند کسانی که پشت ماشین‌های سنگین می‌نشینند، افرادی هستند که به قوانین کمتر توجه می‌کنند یا اصلا آن را در جا‌هایی نادیده می‌گیرند، حال آنکه من در طول مدتی که راننده بودم، تصادفی نکردم. چندبار جریمه‌ای هم که شدم، بسیار جزئی بوده است؛ زیرا تصور می‌کنم اگر که گفتند در جاده با سرعت ۱۱۰ کیلومتر باید رانندگی کرد، بدون شک توجیهی علمی در پشت آن نهفته است.

عشقِ ساختن وسایل قدیمی، تنها به ساخت ماشین ختم نمی‌شود. سال اسب بود که یک گاری اسبی برای همسرم ساختم تا سفره هفت‌سینش را داخل آن بچیند. حالا هم مدتی است که در فکر ساخت خانه پدربزرگم هستم. به تمام جزئیاتش فکر کرده‌ام؛ از سنگ‌فرش آجری‌اش تا کرسی که در آن آتش می‌ریختیم. در حال حاضر هم می‌خواهم در‌های خانه را بسازم.

 
 

* این گزارش درشماره ۲۰۲ دوشنبه ۲۴ خرداد ۹۵ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است. 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44