اواخر سال تحصیلی ۷۵-۷۴ بود که از عسکریه به محلهای بینامونشان مهاجرت کردند؛ محلهای که تا چشم کار میکرد، بیابان بود. قرار بود این محله به دست خود ساکنان آن آباد شود.
سعید سبزواری تعریف میکند: «پدرم کارمند جهادسازندگی بود. اواخر دهه ۶۰ کارکنان سازمان جهادسازندگی تصمیم گرفتند یک تعاونی مسکن راهاندازی کنند. بهدنبال این تصمیم، سال ۶۷ پنجاه هکتار زمین، خریداری و در قطعات دویستمتری به کارمندان و متقاضیان سکونت در این محدوده واگذار شد.» آن محله حالا شده است جاهدشهر.
سعید سبزواری سیوهفتساله چه چیزها که در شکلگیری جاهدشهر به چشم خود ندیده است؛ از حمل آب با دبه تا ایستادن در صف نفت و.... آقاسعید گذر زمان و شکلگیری محله را در ذهن دارد؛ گذری حدودا سیساله که حالا آن را روایت میکند.
مسجد امامخمینی (ره) اولین مسجد محله است. کلنگ مسجد را جهادیها به زمین زدند. از سال ۸۲ که مسجد کامل شد، من با همسن و سالهایم در خیلی از برنامهها و مراسم حاضر میشدیم.
در دهه ۷۰ بین کوچه بوستان۱۲ و ۱۴ اراضی تقسیم شد برای احداث پست و کلانتری و آتشنشانی و بانک و... اما از آنهمه زمین خالی فقط یک آتشنشانی سر برآورد، قبل از این، زمینهای اینجا پاتوق فوتبال بچههای محل بود. در تابستان داغ از صبح تا شب منتظر خالی شدن زمین و مسابقه بودیم.
بعد از ساخت خانههای ویلایی و آپارتمانی، نوبت ساخت پارک نیایش شد. ما خیلی از ساخته شدن پارک خوشحال بودیم و قبل از تکمیل پروژه، همیشه درمیان خاک و مصالح بازی میکردیم.
اینجا دبستان فطرت است که یک بازهای هم راهنمایی شد. من دوره راهنمایی را در این مدرسه سپری کردم. یادشبهخیر! حتی درودیوار و حیاط هم نداشت، ولی خب صمیمیت داشت و دوستیهای زیادی در این مکان شکل گرفت.
آقاابوالفضل شریفی را در بوستان زیاد میبینیم. ایشان زمانی معلم و ناظم مدرسه راهنمایی ما بودند. آقای شریفی که من قدردان زحمات ایشان هستم، خیلی بر موضوعات اخلاقی و تربیتی تأکید میکردند.
نانوایی سنگک پشت بوستان هم با سکونت اولین خانوادهها راهاندازی شد. علی عباسیمزار، بنای نانوایی را گذاشت. نان دانهای چهارتا تکتومانی بود و تنور با سوختن نفت گرم میشد با چه مشقتی! روز افتتاح نانوایی رفتیم شربت و شیرینی خوردیم. آقای عباسیمزار آن روز اهالی محله را مهمان نان صلواتی کرد.
* این گزارش پنجشنبه ۴ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.