کد خبر: ۹۵۸۷
۲۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰

شهید حامد سامی‌نژاد ۷ سال مفقودالاثر بود

حامد سامی‌نژاد فقط ۱۵ سالش بود که از پشت میز و نیمکت هنرستان به جبهه رفت. در دومین عملیاتی که شرکت کرد، باران گلوله بر سرش بارید، میان مهلکه ماند و شهید شد.

نیلوفر جعفرزاده| شهر‌های جنوبی کشور را صدای خمپاره و گلوله برداشته بود. خانه‌ها تبدیل به سنگر می‌شد و مردم به شهر‌های دیگر می‌رفتند. جوانان گروه‌گروه لباس رزم به تن می‌کردند و خودشان را به جبهه می‌رساندند تا مبادا بوی خاک کشورشان به مشام دشمن برسد.

یکی از همین جوانان غیور که با سن‌وسال کمش معنای مقاومت و دشمن را می‌دانست، حامد سامی‌نژاد بود.

فقط ۱۵ سالش بود که از پشت میز و نیمکت هنرستان به میان خمپاره و گلوله رفت. در دومین عملیاتی که شرکت کرد، باران گلوله بر سرش بارید، میان مهلکه ماند و شهید شد، درحالی‌که مادر و پدرش هنوز چشم به راه برگشتنش بودند. جنازه‌اش همان‌جا وسط کارزار ماند، اما هنوز داستان خوبی‌هایش ورد زبان خیلی‌هاست. حامد ۲۷ فروردین سال ۴۶ به‌دنیا آمد و سه روز مانده به روز تولدش در سال ۶۲ به شهادت رسید.

 

برای کمک به دیگران پیش‌قدم بود

ناصر سام‌نژاد در وصف پسر شهیدش می‌گوید: حامد دوران کودکی بسیار آرامی داشت. همیشه در دعوای میان دوستانش، میانجی‌گری می‌کرد. 

در کار‌های خانه کمک مادرش بود و هر کاری که از دستش برمی‌آمد، برای دیگران انجام می‌داد. پسرم خیلی باهوش بود، می‌خواستم او را در مدرسه تیزهوشان ثبت‌نام کنم. می‌پرسم می‌دانستید حامد در فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کند؟ می‌گوید: بله می‌دانستم و خوشحال بودم.

۱۲ ساله بود که برق‌کشی را یاد گرفت و در هنرستان رشته ساختمان می‌خواند و به‌صورت داوطلب شب تا صبح در نیروگاه برق خیابان کوهسنگی نگهبانی می‌داد تا دشمنان و منافقان نتوانند آسیبی به آنجا وارد کنند.

هیچ وقت نمی‌توانستیم حامد را در خانه پیدا کنیم و همیشه، در حال گشت و شناسایی بود. سال ۶۱ وارد بسیج محله شد و پس از گذراندن آموزش نظامی در بجنورد راهی جبهه شد.

 

ساواکی محله را شناسایی کرد

پدر شهید ادامه می‌دهد: یکی از همسایه‌هایمان منافق بود وعمویش در ساواک فعالیت داشت و کار‌هایی علیه انقلاب انجام می‌دادند. همیشه وقتی حامد را می‌دیدند، خود را مخفی می‌کردند، چون می‌دانستند پسرم اصلا با آنها سر سازگاری ندارد.

 تا یک روز حامد آمد و به من گفت «پدر اینها می‌خواهند عملیاتی علیه انقلاب انجام دهند. من دیگر نمی‌توانم ساکت بنشینم.» قبل از اینکه آنها بتوانند عمل شوم خود را انجام دهند، حامد نقشه آنها را نقش بر آب کرد و تیم ساواکی آنها دستگیر شد.

 

۷ سال به امید اسارت

پدر شهید سام‌نژاد می‌گوید: وقتی تیپی که پسرم در آن حضور داشت، بازگشت ما برای استقبال به راه‌آهن رفتیم. همه رزمنده‌ها آمدند جز پسرم. روز بعد به همراه خانواده به سپاه مشهد رفتیم و از احوال او جویا شدیم که گفتند گروهی دیگر از رزمنده‌ها در چند روز آینده می‌آیند.  

گاهی همسایه‌ها و اقوام می‌آمدند و می‌گفتند خوابش را دیده‌اند که در اسارت است و آزاد می‌شود

اما او باز هم نیامد تا اینکه دوستانش آمدند و از لحظات آخری که او را دیده بودند، برایمان گفتند. هفت سال امید داشتیم که او اسیر شده و همین روزهاست که می‌آید. گاهی همسایه‌ها و اقوام می‌آمدند و می‌گفتند خوابش را دیده‌اند که در اسارت است و آزاد می‌شود، اما وقتی دیدیم از او خبری نیست، فهمیدیم که به شهادت رسیده است.

 

مادرش همیشه صبور بود

مادرش چند وقتی است که فوت کرده. او هم مانند پسرش یک مبارز بوده است. مادر شهید، فرمانده پایگاه بسیج محله بود و با کمک ۶۰۰ نفر از خانم‌ها کار‌های پشت جبهه را انجام می‌داد و سرپرست خانواده‌های شهدا نیز بود.  

همسرش و همسایه‌ها او را مظهر مقاومت و صبوری می‌دانند. می‌گویند هیچ‌وقت ناراحت نبود که فرزندش شهید شده است. اگر هم کسی ابراز ناراحتی می‌کرد در جوابش می‌گفت «پسرم را به خدا هدیه دادم. چطور از هدیه‌ام به خدا ابراز ناراحتی کنم.»

 

سعادتی که نصیب حامد شد

پدر شهید می‌گوید: سعادت حامد از من بیشتر بود که شهید شد و من نیز پدر خوشبختی هستم که پسرم برای دفاع از مملکت و دینش کشته شده است.

وی ادامه می‌دهد: قسمت حامد شهادت بود و خیلی‌ها مانند من در این کشور هستند که فرزندشان را در این راه از دست دادند، اما من خیلی خوشحالم که سهمی در برقراری آرامش و حفظ کشورم در برابر بیگانه‌ها و دشمنان داشته‌ام. بدون شک همه خانواده‌هایی که فرزند شهیدی دارند با من در این مورد هم‌عقیده هستند.

 

یادی از مفقودالاثر‌ها هم بکنیم

پدر شهید سام‌نژاد با گلایه از بی‌توجهی به شهدای مفقودالاثر می‌گوید: از طرف بنیاد شهید به ما سر می‌زنند و از احوال ما جویا می‌شوند که باعث دلگرمی ماست.  

اما موضوعی که باید به آن توجه شود، این است که مفقودالاثر‌ها و شهدا راه و هدفشان یکی بود و همه آنها در یک رتبه و جایگاه قرار گرفته‌اند. از شهدای مفقودالاثر برای پدر و مادرشان چیزی باقی نمانده و همان خاطره‌ها و عکس‌های فرزندمان دل ما را خوش کرده و آراممان می‌کند.  

وی در پایان می‌گوید: در بهشت رضا عکس شهدای مفقودالاثر را بر سر مزارشان نزده‌اند و در خیابان‌های شهر از عکس این شهدا استفاده نمی‌شود، درحالی‌که این امور موجب آرامش دل پدر و مادر‌های شهدا می‌شود، زیرا می‌بینیم که فرزندانمان به فراموشی سپرده نشده‌اند و مردم هنوز هم آنها را دوست دارند.

* این گزارش چهارشنبه، ۱۶ مرداد ۹۲ در شماره ۶۵ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44