۳ هزار نفر دورتادور او جمع میشوند تا تعزیهخوان پیشکسوت روستای قرقی، بیرق به دست گیرد و با آوازی رسا و البته حزین، روایتگر قصهای واقعی باشد؛ قصهای که هزار و ۳۷۵ سال قمری از وقوع آن میگذرد و لحظهبهلحظه شکوه قهرمانیِ قهرمانان آن بیشتر آشکار میشود.
«حاجحسین کشمیریقرقی» به نام «حاجحسین رئیس» شناخته میشود، اما خود را «ذاکر غمناک» میخواند. از دهسالگی با تشویق استادانش، به اجرای نقش در مراسم آیینی تعزیه پرداخته و از همان آغاز کار و با نخستین نقشی که اجرا کرده یعنی نقش امامزادهعبدا... (ع) موردتوجه مردم قرار گرفته است. این شبیهخوان هشتادودوساله تاکنون ایفای نقشهای متفاوتی را تجربه کرده؛ از امامحسین (ع) و فضه (س) و زینب (س) و علیاکبر (ع) و علیاصغر (ع) گرفته تا نقش منفی شمر ملعون. گاهی نیز چند نقش را با هم ایفا کرده است.
او همچنین طبال هیئتمتحده ابوالفضلیها بوده است. آقای رئیس که از مرحلهای از زندگی، به نوحهخوانی در مراسم سوگواری اباعبدا... (ع) نیز روی آورده، رفتهرفته مراسم تعزیه افراد گروهش، نقل محافل مذهبی گوشهوکنار شهر و حتی استان پهناور خراسان بزرگ میشود. حاجحسین از دعوتهایی یاد میکند که از او و شاگردانش برای اجرای تعزیه در شهر و روستاهای مختلف بهعمل میآمده است.
این پیرغلام سیدالشهدا (ع) آنچه در چنته داشته، به فرزندان و اطرافیان و دیگر محبان اهلبیت (ع) نیز منتقل کرده است. سال گذشته در آستانه ماه محرم، قرار بود گفتگوی ویژهای با این پیشکسوت بیادعای مراسم تعزیه انجام دهیم، اما حاجحسینِ تعزیهخوان در بستر بیماری افتاد و گفتگو میسر نشد. ازآنجاکه پیرمرد باید میماند تا چراغ پرفروغ هنر ارزشمند تعزیهخوانیاش خاموش نشود، عمر دوبارهای یافت تا امسال نیز به رسم دیرودور هرساله، با شکوه فراوان، همه اهالی محله و نواحی پیرامون را گردهم آورد و بار دیگر قصه عاشقی سیدوسالار شهیدان را روایت کند. راستی، او اهل محله شهیدشهریاری یا همان قرقی علیای پیشین است.
انگارنهانگار که بیماری سختی را پشتسر گذاشته است؛ وقتی میفهمد میخواهیم درباره هنر آیینیاش، تعزیه، با او گفتگو کنیم، خیلی خود را آماده نشان میدهد و مینشیند و بهدقت به یکیک پرسشهای ما پاسخ میدهد. درباره خودش میگوید: بچه بودم که مرحوم شیخعلی ترابی و غلامرضا طهماسب که دو پیشکسوت تعزیه و درواقع استاد و راهنمایم بودند، مرا تشویق کردند تا در مراسم تعزیه، نقش امامزادهعبدا... (ع) را اجرا کنم.
خیلی علاقه داشتم به این کار و با اینکه سنم کم بود، چنان اجرایی کردم که اطرافیانم تحتتاثیر قرار گرفتند. آن موقع درکم از تعزیه مثل درک جوانی بالغ و کامل نبود، اما با شور و حرارت، نقشهایی را که به من میدادند، اجرا میکردم. همان زمان با آن صدای بچگانه، در مجالس روضه، قرآن تلاوت میکردم و بعد از تشویق حاجعلیاکبر مداح، نوحه هم میخواندم. اولین نوحهای که خواندم، با این کلمات شروع میشد: «ای فَرَس کو پدرم؟ / پدرم تاج سرم...» و مردم بهشدت گریه میکردند.
به پیشکسوت میدان تعزیه «جُنگ» میگویند
ذاکر غمناک اهلبیت (ع) ادامه میدهد: تعزیهها را تماشا میکردم و بیتهایی را که شبیهخوان در رثای خاندان پیامبر (ص) بیان میکرد، مینوشتم؛ البته دفترچههای مرثیه درباره امامحسین (ع) از پدرانمان برای ما به یادگار مانده است که قدمت سیصدساله دارد. به این دفترها، «دستک» میگویند و صحنههای مختلف وقایع کربلا را به زبانی آهنگدار و بامعنا درآورده است؛ مثلا قسمتی از آن به وفاداری و سقایی حضرت ابوالفضل (ع) میپردازد، یا در بخش دیگر رشادت حضرت علیاکبر (ع) را به تصویر میکشد یا ماجرای طفلانمسلم و.... به هریک از این روایتهای موزون، «جُنگ» یا «مجلس» میگویند که دقیقا حالت نمایشنامه دارد و شخصیتها و بیانشان را مشخص کرده است. ازطرفی میان ما عرف است به کسی هم که رهبر و سردسته گروه اجراکننده مراسم تعزیه است، «جُنگ» میگویند که بهنوعی همان پیشکسوت میدان تعزیه است.
او میگوید: الان از این دستکها تعداد فراوانی دارم که بهصورت دستنوشته و با مرکّب و قلم، با خط زیبایی نوشته شده است. سنگینترین مجلس که حدود پنجساعت تماشاگرها را در جای خود میخکوب میکند، اختصاص دارد به آقا اباالفضل (ع) و کوتاهترین آن هم با ۲ساعت و ۳۰دقیقه مربوط به حضرت علیاکبر (ع) است. من ارادت ویژهای به مجلس آقا ابالفضل (ع) دارم.
این استاد تعزیهخوانی درباره علاقه وافرش به حفظ مرثیهها ابراز میکند: همان سالهای شروع تعزیهخوانیام، گاهی برای اینکه مجلسها را حفظ کنم، شب تا صبح زیر نور فانوس مینشستم و با یک قلم نوکتیز فلزی و مرکب، روی حلب آهنی مینوشتم تا بهتر یاد بگیرم. بعدها روی کاغذ مینوشتم تا بماند و پاک نشود. همه این مرثیهها در گنجینه سینهام ماند. سالها میگذشت و به عشق محرم و اجرای مراسم تعزیه در صحن مسجد جامع قرقی، سعی میکردم همیشه آماده باشم و نقشی را بهعهده بگیرم.
حاجحسین رئیس میگوید: یادم نمیرود که در قدیم، ۱۰ روز ابتدای محرم، وقایع تاریخی قیام امامحسین (ع) را به زبان مرثیه به تصویر میکشیدیم. جمعیت فوجفوج میآمد و جای سوزن انداختن نبود. یکبار زمان رضاشاه، ماموران حکومت میخواستند مانع اجرای مراسم شوند.
آنها میخواستند هیئتمان را پراکنده کنند؛ چون از تجمع این همه جمعیت مذهبی، هراس داشتند. گفتند باید این بساط را تعطیل کنید. خدابیامرز حاجابراهیم کشمیری برای پادرمیانی پا پیش گذاشت و گفت مسئولیت اجرای این برنامه با خودم. ناگهان مراسم تعزیه شروع شد. من طبلزن هم بودم و شروع کردم به طبل زدن.
به خواست خدا و عنایت ویژه این خاندان اهل جود و کرم، دل ماموران نرم شد و آنها همراه جمعیت، تماشاگر این مراسم تعزیه شدند و گریه کردند. اجرای مراسم هنوز به نیمه نرسیده بود که با صدای بلند اعتراف میکردند: «حیف نیست مراسم به این باشکوهی و خوبی را تعطیل کنیم و بههم بزنیم؟» حتی تا سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، هر روز از دهه اول محرم را اجرا داشتیم؛ یکروز مجلس طفلانمسلم (ع) و روز دیگر علیاکبر (ع) و...، اما کمکم از تعداد روزهای اجرا کم و به شبیهخوانی در دو روز تاسوعا و عاشورا ختم شد. الان هم فقط در صبح روز عاشورا این مراسم را در مسجد جامع قرقی اجرا میکنیم. در این هفتادوچند سال فقط دوبار سالهای ۵۶ و ۸۶ بهسبب شدت سرما و یخبندان، مراسم تعزیه نداشتیم.
تعزیهخوان محله شهیدشهریاری بیان میکند: برای مسلط شدن به هنر تعزیه یا همان شبیهخوانی، باید مثل هر هنر دیگر خاک این میدان را بخوری. ما هم با سختیهای زیادی روبهرو شدهایم، اما چون کار برای خدا و ارباب و مولایمان حسین (ع) بوده، این سختیها، آسان و شیرین شده است.
از طرفی خود اولاد زهرا (س) به لطف باریتعالی درهرحال کمکمان میکردند. یکبار محرم و بهخصوص روزهای تاسوعا و عاشورا همزمان شد با سرمای شدید هوا. برف زیادی باریده بود. شب قبل از مراسم، اعضای گروه همه در منزل ما جمع شدند و قرار شد که تعزیه را اجرا کنیم.
نقش هریک و متنی که باید اجرا کند، مشخص شد. لوازم و تجهیزات کار را یکییکی بررسی کردیم. همهچیز آماده بود، اما برای شام غریبان و زنده نشان دادن مراسم آن، به شتر نیاز داشتیم. آن زمان مثل حالا این همه ماشین و امکانات نبود. ناامید شده بودیم که چهکار کنیم. از میان جمعیت شخصی به نام اکبر صحباییمالدار گفت که غصه نخوریم؛ او هرطور شده، این یک قلم را از روستای گوجگی که کیلومترها با ما فاصله داشت، میآورد. شب بود و خطر زیادی سر راهش بود و ممکن بود درندگان به او حمله کنند یا از شدت سرما بمیرد. بههرحال با پای پیاده راه افتاد. فردای آن روز، صبح اول وقت، بعد از نماز صبح او نه با یک شتر که با چند شتر برگشت. همه را زنگوله زده و تزئین کرده بود. بیشتر شبیه معجزه بود تا واقعیت.
حاجآقای کشمیری برای اینکه حالوهوای گفتگو را تغییر دهد و تمرینی هم برای تعزیه امسال داشته باشد، با صدای حزین و بلند شروع به شبیهخوانی میکند. پیش از آن توضیح میدهد: ابتدای مراسم تعزیه، پیشخوانی میکنم. هیچیک از شخصیتها را معرفی نمیکنم الا شمر و با صدای بلند در بین جمعیت چندهزارنفری میگویم: «اهل مجلس، مطلع باشید از خرد و بزرگ! / هیچ میدانید عزا از کیست؟ / صاحبکار کیست؟ / این عزا هست از حسین (ع) / صاحبعزا پیغمبر است/ بدانید من شمر نیستم/ من شبیه شمرم/ خدا لعنت کند شمر جفاجوی ستمگستر را/ و بعد هم با صلوات، مراسم اصلی تعزیه شروع میشود که معمولا شامل رجزخوانی است.
این قسمتی از گفتگوی امامحسین (ع) است: «بارالها! شد زمانی تا کربلا هنگامه محشر شود/ زینب غمدیده از مرگم سیه بر سر شود/ وقت آن گردیده رود رأسم بر نیزهها/ عترتم هریک اسیر فرقه کافر شود/ای خدا صبری عطا فرما به زینب خواهرم/ ساعتی دیگر اسیر فرقه کافر شود/ و....» صحنهها هم باید طبیعی باشد تا واقعه را تداعی کند؛ بهعنوان مثال برای لحظهای که شمر سر امامحسین (ع) را در گودی قتلگاه جدا میکند، بهگونهای فضاسازی میکنیم که انگار واقعا سر انسانی در حال بریدن است و دارد دستوپا میزند.
ذاکر غمناک اهلبیت (ع) درباره خانوادهاش هم میگوید: اینکه چه سالی ازدواج کردم، واقعا زمان از دستم خارج شده و یادم نیست، اما خدابیامرز زنم، مومن و فاضل و دوستدار امامحسین (ع) بود و پنجسال پیش به رحمت خدا رفت. دو پسر و یک دختر دارم که پسرانم بهخصوص محمدم بیشتر دوشادوش من در تعزیه حاضر است. خودم جوانتر که بودم، در کارخانه سیمان کار میکردم. کارخانه تعطیلی نداشت، اما این روزهای محرم و شبیهخوانی، مردم نزد استادکارم میرفتند و خواهش میکردند تا مرخصی دهد که تعزیه را اجرا کنم و او هم همیشه این چندروزه را به من مرخصی میداد.
در اینجا محمد کشمیریقرقی صحبت پدر را پی میگیرد: سال قبل پدرم بهعلت بیماری شدید تا دم مرگ پیش رفت. او را رو به قبله خواباندیم و همه برای دیدار آخر و خداحافظی با او میآمدند. پدرم حتی مرا هم که پسرش بودم، نمیشناخت. مریضیاش ابتدای محرم شروع شد و در تاسوعا هم تا شب ادامه داشت. ناگهان صبح روز عاشورا وقتی در مسجد بودم، او سالم و سرحال پیشم آمد و گفت: «پسرجان! برایم چایی بیاور.» انگار دنیا را به من داده بودند. او سالم سالم بود و در مراسم، نوحهخوانی کرد. هنوز هم هرسال تاسوعا و عاشورا اهالی محل، سراغ پدرم را برای اجرای مراسم تعزیه میگیرند.
کربلاییخسرو ضعیف، یکی از هممحلهایها و از شاگردان این استاد تعزیهخوان، این بیتها را در وصف آقای رئیس سروده است:
حاجحسین رئیس، پیرغلام حسین (ع)
نام شریفش بود، وصل به نام حسین (ع)
ماه محرم که شد، نوحهگری میکند
داخل هر مجلسی جلوهگری میکند
نیست به قرقی چو او، نوحه بخواند همی
در بر هر نکتهدان، نکته بداند همی
نوحه او میدهد شور به هر مجلسی
نام حسین (ع) میدهد نور به هر مجلسی
مرثیهاش آوَرَد، اشک به چشمان ما
داخل هر تعزیه، هست معین البُکاء (=تعزیهگردان)
نغمه او دلکش است، صوت خوشش دلرباست
از نظر صوت و لحن، هرچه بگویم بجاست
خواندن او در نوا، شور بهپا میکند
صوت حزینش ببین، غلغلهها میکند
قاری قرآن بود داخل هر محفلی
خواندن قرآن او نور دهد بر دلی
مجلس هر تعزیه تا که شروع میشود
طبل عزا میزند، حسینحسین میکند
پیشخوانی او دهد شور به قلب همه
ورد زبانش بود یا پسر فاطمه
نام حسین (ع) میشود رونق بازار او
ذکر لبش یاحسین (ع)، نوحهگری کار او
عشق حسین تو رگهاش، دویده از بچگی
شروع به خواندن نمود موقع دهسالگی
«ذاکر غمناک» را لقب به خود داده است
برای هر تعزیه، همیشه آماده است
تعزیهخوانی کند، جُنگ بُوَد، کم که نیست
تعزیهخوانی خودش، یک هنر مردمی است
خسرو بگوید مدام، تا به جهان زنده است
یک هنر مردمی، همیشه ارزنده است
هست به دریای علم، گوهر و درّ نفیس
زنده و جاوید باد، حاجحسین رئیس!
*این گزارش در تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۴ در شماره ۱۷۳ شهرآرامحله منطقه ۳ منتشر شده است.