مادر مشغول اتو کشیدن پیراهن مشکی مخصوص ماه محرم پسرش است. آن را از بقچه لباسها بیرون کشیده است و میخواهد علی سیاهپوش امام حسین(ع) باشد. همانطور که اتوی داغ را روی پیراهن میکشد، از مجالس امام حسین(ع) برایش تعریف میکند. عشق به امام سوم شیعیان در رگ و خون همه اهالی محله قرقی جاری است اما محرم که میرسد، باب حرف زدن بیشتر باز میشود.
مادران زیادی برای بچههایشان از شکوه مراسمی تعریف میکنند که اجدادشان پایه گذار آن بودند. مادر علی هم برای پسرش از آدمهایی میگوید که برای روشن ماندن چراغ محبت اهلبیت بهویژه امام حسین(ع) آستین بالا زدهاند، از آدمهای گرفتاری که در این مراسم نذر کرده و حاجت گرفتهاند. روایت مادر خیلی زود به روز عاشورا میرسد و مراسم خاص این روز کنار چنار پیر محله، درختی که بیش از سیصد سال دارد و مراسم روز عاشورا نسلبهنسل کنار این درخت تکرار شده است.
خیلیها از دور و نزدیک برای تماشای مراسم، خود را به چنار پیر قرقی که سایهاش هنوز برقرار و سبز و استوار است میرسانند. تعریفهای مادر، علی را ذوقزده میکند. توپ فوتبالش را در حیاط خانه رها میکند تا هرچه زودتر خود را به مسجد جامع برساند.
حاج رجبعلی قصاب یکی از پیرغلامان محله قرقی است. هشتادویکساله است و از کودکی وارد دستگاه سیدالشهدا(ع) شده است. حاج رجب میگوید: «خدا رحمت کند پدرم را. مدام از هیئت ابوالفضلی(ع) در روستا تعریف میکرد و از مجالس باشکوهی میگفت که برای امام حسین(ع) برگزار میکردهاند. نقل صحبتهای پدر خدابیامرز من نیست. ریشسفیدان قرقی هم از پدربزرگان خود خاطره زیاد دارند و تعریف میکنند پدران آنها هم از شرکتکنندگان در این مجالس بودهاند.»
علاوه بر این خاطرات که سینهبهسینه تا امروز رسیدهاند، نسخههایی از شبیه خوانی مانده که برروی پوست آهو نوشته شده است. حاج رجب تعریف میکند: «در حاشیه این اسناد، به این موضوع اشاره شده است که نسخهها در 1222 هجری قمری بازنویسی شدهاند. یعنی از روی یک نسخه قدیمی دیگر در آن زمان یادداشتبرداری شده است. با این همه، تاریخ شروع فعالیت هیئت ابوالفضلی(ع) از بنر دستنویسی استخراج و نوشته شده است که به سال 1342 خورشیدی میرسد.»
حاج رجب میگوید: «من دستکم ده سال قبل از سال تأسیس هیئت ابوالفضلی(ع) در مجالس مسجد جامع قرقی از میهمانان پذیرایی میکردم. از اعداد و تاریخ و این حرفها که بگذریم، از عشق و ارادت پیرغلامان امام حسین(ع) نمیشود گذشت.»
اتحاد و صمیمت بین اهالی و روستاییها ویژگی بارزترشان است. حاج رجب این حرفها را به نقل از صحبتهای پدرش میگوید: «در سالهای 1315 تا 1320 که رضاخان برگزاری مراسم عزاداری محرم را ممنوع کرد، ما در قرقی پنج هیئت مذهبی به نامهای ابوالفضلی، امامحسین(ع) حضرت علیاکبر، قاسم و علیاصغر داشتیم. با توجه به دشوار شدن برگزاری مراسم، همه پنج هیئت با یکدیگر متحد میشوند و تصمیم میگیرند تحت عنوان هیئت مذهبی متحده ابوالفضلی(ع) مجالس خود را برگزار کنند.»
برگزاری مراسم چندان ساده نبود و بهویژه زمانی که انجام هر مراسمی ممنوع شده بود و سخت میگرفتند. خیلیها مثل حاج رجب خاطرات «برج یکلنگه» فراموششان نشده است. حاجی تعریف میکند: «آن زمان یکی از اهالی داخل برج یکلنگه نگهبانی میداد تا حضور و نزدیک شدن ژاندارمها را به مردم اطلاع دهد. برخی از اوقات به ژاندارمها پول میدادند و مخفیانه مراسم عزاداری را برگزار میکردند.
این را هم اضافه کنم که چون آن زمان مراسم ممنوع بود، هزاران نفر از روستاهای اطراف و حتی مشهد برای شرکت در مراسم به اینجا میآمدند. رسم بر این بود که اول میهمانانی که از نقاط دیگر به قرقی آمده بودند باید پذیرایی میشدند. اگر یک نفر از اهالی قرقی در مسجد و حسینیه بود، بیرون میآمد تا آنها پذیرایی شوند. به این ترتیب، چندین بار مسجد پر و خالی میشد تا اینکه خودیها آخر پای سفره مینشستند.»
حالوهوای اهالی محله قرقی از ده روز مانده به محرم با دیگر روزها فرق میکند. زنان برای رسیدن این روزها از همه مشتاقترند. در برگزاری مراسم روضه و مجلس امام حسین(ع) با یکدیگر رقابت میکنند. میدانند این مجالس چقدر گره از کار زندگیهایشان باز میکند. حرفها بر سر اینکه مراسم عزاداری امام حسین(ع) در محله چقدر قدمت دارد متفاوت است.
قدیمیترها میگویند قدمت این مجالس به حدود سه چهار قرن میرسد. اگرچه در گذر سالها اسناد زیادی برای اثبات این ادعا باقی نمانده است جز تعدادی نسخه خطی شبیهخوانی که روی پوست آهو با خطی زیبا نوشته شده است به علاوه دو علم چوبی. کنار اینها خاطرات شیرین پیرغلامان امام حسین(ع) است که شنیدن دارد.
با وجود تحولات گسترده در روستای قرقی و تبدیل آن از روستا به یکی از محلات شهری، هنوز هویت اصیل خود را بهویژه در بافت قدیمی حفظ کرده است: خانههای کاهگلی و درخت چنار و مسجد جامع.
حرف بین قدیمیهای محله گل انداخته است و عطش آدم را برای شنیدن زیاد میکند وقتی صدای حاج رجب با گفتن این جمله بلندتر میشود: «نور به قبر اکبر صهبایی ببارد. از همین روستاها بود. توی برف و کولاک هفتاد سال پیش هفت شتر را برای مراسم آماده کرد.»
حاج رجب از گفتن این ماجرا دل نمیکند. تعریف میکند: «ساعت 9 شب بود که در مسجد نسخههای شبیهخوانی بین بازیگران تقسیم میشد. آن روزها شرایط جوی نامساعد بود. برف شدید میبارید. نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که کسی نتوانسته بود شتر تهیه کند. همه غصه نبود آن را برای برگزاری مراسم میخوردند. ناگهان اکبر صهبایی معروف به اکبر مالدار از میان جمعیت بلند شد و گفت شترها با من، و از مسجد خارج شد.
آن زمانها مسجد با یک چراغ فتیلهای روشن میشد. در ایام محرم اما تعداد چراغ فتیلهها به سه عدد میرسید. اکبر بدون اینکه چراغی داشته باشد یا اصلا راه مشخص باشد، ساعت 9 شب با اسب به سمت روستای گوجگی از توابع کلات رفت. همه میگفتند در این کولاک نمیتواند، منصرف میشود و برمیگردد. آن شب گذشت. صبح روز بعد، برف بند آمده بود. همه در مسجد مشغول آماده شدن برای برگزاری مراسم بودیم. کسی امیدی به آمدن شتر نداشت.
ناگهان حدود ساعت ۱۰ صبح یکی آمد و گفت اکبر با هفت شتر مقابل مسجد است. همه متعجب بیرون رفتیم. هفت شتر با پارچه و وسایل مختلف تزیین شده و مقابل در مسجد ردیف ایستاده بودند. هیچکس باورش نمیشد اکبر چطور آن شب برفی خودش را به روستای گوجگی که بیش از ۳۵ کیلومتر با ما فاصله داشت رسانده است. اهالی روستا را نیمهشب راضی کرده و شترها را به اینجا آورده است. اهالی این جریان را یک اتفاق ویژه میدانند و پس از هفتاد سال هنوز همه درباره آن صحبت میکنند.»
دستکم در طول یک قرن گذشته خاندان «رئیس» که امروز به نام «کشمیری» شناخته میشوند یکی از دستاندرکاران برگزاری مراسم سوگوارای سیدالشهدا در قرقی بودند. خاطرات محمد کشمیری رئیس شنیدن دارد، آن هم در بازه زمانیای که برگزاری مراسم مذهبی ممنوع بوده است اما دلدادگان سیدالشهدا(ع) با رشادت خود چراغ را برای عزاداری روشن نگاه میداشتند.
او میگوید: «مرحوم شیخ علی ترابی از اقوام نزدیک پدربزرگم بود، تعزیهخوان، نوحهنویس و بزرگ هیئت، آن هم در سالهای ممنوعیت مجالس عزاداری بین 1315 تا 1320. برادر او شب عاشورا با توجه به احتمال حضور ژاندارمها نسخههای شبیهخوانی را به آرامستان میبرد و خاک میکند. روز بعد، آنها هرچه میگردند نسخهها را پیدا نمیکنند. مرحوم شیخ علی که گفته میشود حافظه و خط بسیار خوبی داشته شروع به نوشتن همه نسخهها از حفظ میکند و جالب این است که همه آنها را مینویسد.»
حاج محمد رئیس حرف برای گفتن زیاد دارد و پشت هر خاطره، ماجرای دیگری به خاطرش میآید. از زمان ممنوعیت برگزاری مراسم عزاداری تعریف میکند: «با اینکه تعدادی از روستاییها در برج یکلنگه «بهرام» نگهبانی میدادند تا در صورت حضور ژاندارمها اطلاع دهند، فرمانده ژاندارمری و چند سرباز با اسب سرمیرسند. پدربزرگم برای فرمانده یک نمد پهن میکند و به او میگوید چند لحظه اینجا بنشین و نگاه کن. اگر مراسم مشکلی داشت، بگو تا بلافاصله تعطیلش کنیم. او قبول میکند و در کنار دیگران مینشیند. هنوز لحظاتی از مراسم نگذشته بوده که ژاندارم از خود بیخود میشود و بلند گریه میکند.»
حاج محمد رئیس به اینجا که میرسد، جریانی را درباره مسجد جامع تعریف میکند که قدیمی بودن آن را میرساند: «دهه 30 وقتی مشغول مرمت سقف مسجد جامع بودند متوجه دو ستون میشوند که روی آنها تاریخی نوشته شده بوده است. بیشتر بررسی میکنند و از عبارتها به دست میآید حدود مسجد حدود دویست سال پیش بازسازی شده است.»
چیزی که مراسم عزاداری را در محله قرقی منحصربهفرد ساخته پایبندی آنها به رسمهای گذشتگان است. این رسوم طرفدار زیاد دارد و باعث شده است در روزهای تاسوعا و عاشورا هزاران نفر از اهالی، ساکنان روستاها و محلات حاشیه قرقی برای شرکت در مراسم یا تماشای آن به اینجا بیایند. شبیهخوانی در کنار درخت چنار حسینیه همهساله برگزار میشود، درختی که گفته میشود قومی به نام آقاجانها آن را چندین قرن پیش کاشتهاند.
خسرو ضعیف یکی از نوادگان این قوم است و نقش شبیهخوان را در مراسم روز عاشورا بازی میکند. او توضیح میدهد: «مراسم هیئت ما به طور رسمی از شب اول محرم با قرائت زیارت عاشورا، نوحهخوانی، سینهزنی و پذیرایی از میهمانان آغاز میشود. البته در گذشته از پنج روز مانده به محرم تا پنج روز پس از صفر هم مراسم برگزار میشده است. این روال تا شب دوازدهم محرم ادامه داشته است اما از شب تاسوعا تا روز عاشورا بسیار پرشورتر انجام میشود.
در روز تاسوعا، به رسم گذشته، همه هیئتهای مذهبی محدوده قرقی و مساجد حاج عبدل(ابوالفضلی) و ابوذر به اینجا میآیند و در قالب یک هیئت متحد از مسجد جامع چندینبار فاصله مزار بالا و مزار پایین را میروند (گفته میشود در این دو مزار چند تن از یاران امام رضا(ع) دفن شدهاند). البته از سال 73 این دسته در گلزار شهدای قرقی هم برای عزاداری میایستند و از اواخر دهه 80 دسته زنجیرزنی هم به این جمع اضافه شده است.»
خسرو تعریف میکند: «در روز عاشورا، پس از قرنها، شبیهخوانی همچنان در کنار درخت چنار برگزار میشود. در این مراسم هشت تا 10 نفر از اهالی قرقی ایفای نقش میکنند. پیشتر هم از سال 1310 تا دهه 60 افرادی همچون احمد صمدی، حاج حسین کشمیری رئیس، علی رئیس، ابوالقاسم دبیری، محمدعلی عطکی، غلامحسین و شیخ علی مکاری، ملاحسین ترابی، حاج تقی افشار و ملابهزاد حسنی از جمله شبیهخوانها بودند. بعضیها هم مثل قاسم ضعیف و یوسف باربری تربیت اسب را عهدهدار بودند.»
او ادامه میدهد: «هیئتیها در انتخاب شبیهخوان سخت میگیرند و اینطور نیست نقش به هر شخصی داده شود. به همین علت، حتی پیش میآید که چندین سال برای یک نقش شبیهخوان نداشته باشیم. البته از دهه 80 شروع کردیم به آموزش نسل جدید. اول به این دلیل که این مسیر همواره ادامه پیدا کند و دوم اینکه اگر یکی از شبیهخوانها نتوانست در مراسم حاضر شود، بتوانیم شبیهخوان جایگزین کنیم.»
از گذشته، بانوان روستای قرقی در برگزاری مراسم سوگواری مشارکت میکردند. امسال نیز به همان صورت است. از 10 روز پیش از آغاز ماه محرم، زنان در مسجد جامع حاضر شدهاند.
فاطمه آخوندی خواهر دو شهید دفاع مقدس است. بیشتر مردان خانواده او مانند پدر، همسر، برادر و پسرش در ایام محرم و برگزاری مراسم نقش شبیهخوان را دارند و خود او هم خیلی دوست دارد در بقیه موضوعات مشارکت داشته باشد. فاطمهخانم میگوید: «خانمهای روستا هر کاری از دستشان ساخته باشد انجام میدهند، از آوردن آب با سطل از چاه گرفته تا نظافت و شستن استکانها و ظروف مسجد و حسینیه. خاطرم هست حسینیه ما چندطبقه بود اما سقف نداشت و مراسم خیلی تماشایی بود.
خانمهای روستا هر کاری از دستشان ساخته باشد انجام میدهند، از آوردن آب با سطل از چاه گرفته تا نظافت و شستن استکانها و ظروف مسجد و حسینیه
در روز تاسوعا، پشت دسته عزاداری مردم قرقی به سمت مزار بالا و پایین به راه میافتادیم. شبیهخوانها نقشهای مختلف را بازی میکردند. از نقش شمر و ابن سعد گرفته تا سایر شخصیتهای حاضر در ماجرای کربلا و این قسمت تماشاییترین بخش بود. از چند سال پیش به این علت که عزاداریها سامانیافته باشد، هیئت مذهبی حضرت زینب(س) راه افتاده است.»
مهدی جعفریان از اعضای هیئت امنای هیئت متحده ابوالفضلی میگوید: «ما تلاش داریم مراسم را همچون گذشته برگزار کنیم اما حالا زنجیرزنی به برنامه عزاداری اضافه شده است. برای پدران ما در ابتدای مراسم نوحهخوانی صورت میگرفته است و عزاداران نشسته گوش میدادند. پس از آن، عزاداران بلند میشدند و با نوحه واحد، سنگین سینه میزدند. بعد به شکل ثلاث (سهضرب)، خمسه ثلاث (پنج و سه ضرب)، سبعه ثلاث (هفت و سه ضرب) و ثلاث ثلاث (سه و سه ضرب) سینه میزدند. در انتها نیز گامبهگام کم میکردند تا به واحد برسند. امروز از گذشته تنها ثلاث، واحد و شور باقی مانده است که از روز نخست محرم تا شب تاسوعا به این ترتیب برگزار میشود.»
در روزهای تاسوعا و عاشورا با توجه به اینکه همه اهالی قرقی و حتی افرادی که پدران آنها در اینجا زندگی میکردهاند به مسجد جامع قرقی میآیند، دوباره همه مساجد و هیئتها متحد میشوند. دسته سوگواری همانطور که گفته شد چندین بار مزار بالا و پایین را طی میکند. تا پیش از شیوع کرونا سینهزنان در پایان مراسم برای پذیرایی به خانه حاج رجبعلی قصاب میرفتند اما حالا پذیرایی در مراکز مذهبی انجام میشود.
علی لباس سیاه را به تن میکند. خوشحال است در محله باهویتی به دنیا آمده است که عشق به امام حسین(ع) هنوز در رگ و خون و پوست ساکنان جاری است.