نامش محمود کوهستانی است. چه وجه تشابهی میتواند بین نامخانوادگیاش و رشته ورزشی که انتخاب کرده است، وجود داشته باشد؟ چقدر جالب که حتی نامخانوادگی آدمها، آنها را به طرف علاقهشان سوق میدهد.
همانند نامش عاشق کوه و کوهستان و طبیعت است. تمام کوهها و قلههای بلند ایران را فتح کرده است، فقط یک کوه مانده آن هم زردکوه بختیاری که آرزوی صعود آن را در ذهنش پرورش میدهد و بر دل دارد.
«کوهستانی»، ریشه علاقه آدمها به بالا رفتن از کوه را در نیازهای درونی آنها میداند و میگوید: بالارفتن از کوه و شوقِ در حرکت بودن و کشف ناشناختهها و دیدن طبیعت از بالای کوه، میتواند برای هرکسی هیجانانگیز باشد.
نگاه به بلندترین نقطه کوه و تلاش برای دستیابی به آن اوج لذت است؛ لذتی که در درون خود احساس میکنی؛ احساسی که به تو میگوید: آنچه میخواهی، میتوانی به دست آوری. آنچه انسان میتواند باشد، باید بشود.
کوهستانی متولد۱۳۴۸ از شیروان، بهصورت آماتور رشته کوهنوردی را از سال۵۶ آغاز کرده است؛ یعنی درست زمانی که هشتساله بوده، مردم را میدیده که با چه لذتی از شیرکوه شیروان بالا میروند و او هم از همانجا تصمیم میگیرد همین کار را انجام دهد.
خودش میگوید: اوایل زمانی که بالای کوه میرفتم، برایم هیچ جذابیتی نداشت. زمستانها از پی هم آمدند و بهار شد. در یکی از روزهای بهاری که بهتنهایی قصد بالا رفتن از کوه را داشتم، زمانی که بعد از خستگی زیاد به آن بالا رسیدم، برای چند لحظه تامل کردم، دیدم از آن بالا چقدر پایین کوه قشنگ است و چقدر لذتبخش.
فهمیدم که فقط صعود و رسیدن به بالاترین نقطه، مهم نیست، بلکه این پرچالش بودن صعود و تلاش سخت در گذر از تنگناهاست که سفر را ارزشمند میکند. در این رهگذر، ارزش، در تحمل سختیها و استفاده از مهارتهایی است که خود بهسختی بهدست آمده است و حاصل و پاداش مرارتهای نفسگیر، رسیدن به جایگاهی است که کمترکسی را توان رسیدن به آن است.
او هشتمین فرزند از ۱۵ فرزند خانواده کوهستانی است. از سال ۶۰ در محله هفتتیر یا همان آبوبرق ساکن بوده و کوههای این منطقه را خوب میشناسد. میگوید: این کوهها زمانی نه سیم خاردار داشت و نه فشارقوی.
زمانی که از انتهای نُهدره که اکنون به شهرک صابر معروف است، به بالا میآمدم، در این دره ۷ چشمه وجود داشت، اما اکنون این ۷ چشمه از بین رفته است و کوهها را با سیم خاردار از هم جدا کردهاند و فقط محدودههای خاصی برای کوهپیمایی تعیین شده است.
بهترین گیاهان دارویی از جمله گون، کاکاتو، رازیانه و... را در این کوهها میبینی؛ گیاهانی که علاوه بر خاصیت دارویی برای مصارف دیگر از جمله عطر و ادکلن نیز میتواند استفاده شود، اما امروز میبینید که روزبهروز این کوهها در حال کوچک شدن هستند.
همانطور که میدانید، گسل اصلی مشهد از آبوبرق شروع میشود و زلزله بالاخره روزی خواهد آمد و این در حالی است که امروز به جان کوهها افتادهاند و از معدنهای گرانبهای آنها سنگبرداری میکنند و دیگر نمیتوان از کوه بهعنوان سدی در مقابل زلزله استفاده کرد.
کوهها را باید در آغوش گرفت، کوهها میخهای زمیناند. باور کنید در جریان کوهنوردی از کوههای آبوبرق و در امتداد کوههای بینالود، آثار باستانی زیادی به چشم میخورد، بهطوریکه ۴ آبانبار از دوران صفویه و قاجاریه در مسیر نیشابور به سمت حرم از داخل این رشتهکوهها وجود داشته که از سمت روستای زکریا در انتهای رضاشهر نیز به آنها راه است.
او در مسیر کوهپیمایی کوههای بینالود نیز به سنگنگارههایی که مربوط به تاریخ بین ۳۸ تا ۴۵ هزارسال است از جمله نقاشی اسب، قوچ، بز و... برخورد کرده است که خود در اینباره میگوید: این را به سازمان میراثفرهنگی نیز اعلام کردم. با اینکه این سنگنگارهها هیچ ارزش ریالی ندارد، حیف است که مورد بیمهری ما انسانها قرار گیرد.
از همان زمان کودکی تقریبا ماهی یکبار به کوه میرفتم و کمکم شد ماهی دوسهبار و درحالحاضر نیز تا زمانی که بیمار نبودم و مشکلی برای زانویم پیش نیامده بود، ماهی چهاربار کوه را میپیمودم.
معمولا نیمه مرداد که میشود، برنامههای دهروزه و بیستروزه برای رفتن به کوههایی همچون سهند و سبلان دارم. تمام کوههای ایران را فتح کردهام و فقط قله زردکوه چهارمحالوبختیاری مانده است که آن را هم حتما در سال آینده بعد از بهبودی کامل زانویم، صعود میکنم.
تا حالا شده که به مدت ۲۵روز در کوه بودهام و اصلا ترس و هراسی از ماندن در کوه نداشتهام و ندارم، حتی بهتنهایی. حیوان زیاد دیدم؛ پلنگ، گرگ، شغال و مار و...، اما از هیچکدامشان ترسی ندارم.
شاید باورتان نشود که من از آدم میترسم، اما از حیوانات نه و از همینجا توصیهای به کوهنوردانی که هنوز در ابتدای راه هستند، میکنم؛ اینکه شب چله به هیچوجه به کوه نروند؛ چراکه گرگها در این شب بهدلیل سردی بیش از حد هوا و خوی درندهشان، وحشی میشوند و نمیتوان از دست آنها گریخت.
او قبل از این رشته در هیچ رشته ورزشی دیگری فعالیت نداشته، فقط در سال۶۴ زیر نظر استاد روشنایی، کیوکوشین کاراته را فراگرفته، اما چون رشته خشنی بوده، آن را ادامه نداده و دوباره همان کوهنوردی را بهصورت حرفهای ادامه داده است.
در ورزش کوهنوردی دارای مدرک کارآموزی سنگنوردی است و مدرک امدادونجات کوهستان را در هلالاحمر دارد. صعودهای شاخصی که تاکنون داشته، به دماوند، علمکوه و صعود و راهپیمایی به سبلان، سهند، تفتان، دنا، هرات کرمان، لالهزار کرمان، بینالود، شیرباد، فلسکه، هزارمسجد، کل کوههای استان خراسان، شاهجهان (جنوب شیروان)، قله بز تربتجام، قله سالوک، یامان داغی و گلخود بجنورد و... بوده است.
یک راهپیمایی جنگلنوردی و کوهنوردی هم بهاتفاق سه تن از دوستانش از دیزین کرج شروع کرده و تا جنگل سوسنگرد شهر نور به مدت ۵روز و ۴ شب ادامه داده است. همچنین از منطقه فیروزکوه تا قلهای در بجنورد، از درون کوهها پیاده آمده که این کوهپیمایی ۴۵ روز طول کشیده است.
از سال۷۷ تصمیم میگیرد یک گروه از معلولان مجتمع آموزشی نیکوکاران توانیابان را برای تفریح به کوه ببرد. این گروه از ۱۷ و ۱۸ساله تا ۳۵ساله هستند. خودش میگوید: باید عاشق باشی تا بتوانی با حوصله و عشق و علاقه با این افراد کار کنی. چهبسا بالارفتن از کوه برای این گروه واقعا سخت باشد، اما شدنی است و با همت خودشان، هرازگاهی برنامه بالا رفتن از کوه را اجرا میکنیم.
بهگفته کوهستانی، کسی که عاشق طبیعت است، برایش عار نیست که برای مردم کار کند. او میگوید: تاکنون چندینبار این گروه را برای تفریح به دریا و جنگل بردهام و کار برای این بچهها برایم سخت نیست. من عاشق این بچههایم. تا هفتهای یکبار به آنها سرنزنم، هفتهام تمام نمیشود. ماهی یکبار هم به غیر از برنامه کوه، برنامه اردو به مکانهای تفریحی و دیدنی مشهد و... را داریم و با آنها همراه میشویم.
کوه همیشه برای من خاطرات شاد و مفرحی را تداعی میکند و هرچه به یاد دارم، همهاش شیرین و شاد است. فقط لرزشی را که در دستان و بدنم مشاهده میکنید، مربوط میشود به یکی از اتفاقهای بد و تلخی که در سال۷۸ در یکی از رشتهکوههای هزارمسجد در کنار آبشار زیبایش برایم پیش آمد.
زمانی که به همراه یکی از دوستان برای آبشارنوردی این رشتهکوه رفته بودیم، گرفتار ۲۰ قاچاقچی موادمخدر شدیم. این شوک باعث شد بدنم تا الان لرزش داشته باشد. وقتی که ما را گرفتند، ۶ ساعت اسیرشان بودیم. ما را به جایی که پناه گرفته بودند، بردند.
رئیس قاچاقچیان که تا دندان مسلح بودند، گفت این دو را بکشید ولی خدا خواست که آنها بعد از تصمیمگیری درباره سرنوشت ما، به این نتیجه برسند که ما را رها کنند.
دستمان را روی قرآن گذاشتیم و به آن قسم خوردیم که مشخصات ظاهری و پناهگاه آنها را لو ندهیم که واقعا همین کار را هم کردیم و تا امروز هنوز آدرس آنها را به کسی ندادهایم. تاثیر آن اتفاق بر من بهحدی بود که هنوز بدنم بیاختیار میلرزد و هیچ کنترلی بر آن ندارم.
یادم هست در سال۷۵ به همراه خواهرزادهام در شب چله، در ارتفاعات جاغرق بودیم که ۷ گرگ به ما حمله کردند. در این لحظه تنها ترفندی که برای نجاتمان بهذهنم رسید، این بود که صدای سگ درآوریم؛ چراکه اگر فرار میکردیم، باعث میشد طعمه آنها شویم، اما با اینکار توانستیم نجات پیدا کنیم و آنها هم عقبنشینی کردند.
کوهنورد باسابقه منطقه ما از نظر مالی در وضعیت خوبی بهسر نمیبرد، بهطوریکه بعد اینهمه سال هنوز نتوانسته است از رشتهای که حرفهای آن را دنبال میکند، پولی بهدست بیاورد، چون مدرک تحصیلی ندارد. میگوید با این حال بارها لیدری هیئت کوهنوردی را عهدهدار بوده است و بهقول خودش، جیپیاس سرخود در کوههاست، اما ظاهرا هیچکس او را ندیده است.
او قبل از این صاحب یکی از مغازههای فروش لوازمورزشی در بولوار هفتتیر مشهد بوده که متاسفانه دچار ورشکستگی شده و مجبور میشود مغازهاش را واگذار کند.
الان هم هیچ ادعایی ندارد و خوشبخت است؛ چراکه بهقول خودش، هم خدا را دارد و هم همسر خوبی که همیشه انیس و مونسش بوده است. بهعنوان یک شهروند ایرانی میگوید حتی یک سانتیمتر زمین در این شهر به ما تعلق ندارد، اما کوههایی داریم به وسعت همان زمین!
تاکید میکند: صبوری و آرامش همان چیزی است که از کوه به ارث بردهام و آن سرمنشأ تمام چیزهایی است که در زندگیام دارم.
کوهستانی اضافه میکند: فقط باید به این رشته علاقه داشته باشی؛ کوهنوردی رشتهای نیست که درآمدزا باشد و هزینه زیادی را میطلبد. پیشنهاد میکنم قبل از اینکه این کار را شروع کنید، خودتان را آماده هر نوع سختی بکنید و از هیچکس انتظار نداشته باشید. در جامعه ما حمایت و پشتیبانی از کوهنوردی بسیار کم است، بنابراین فرد باید پیشفرض خود را روی صفر بگذارد و اینکه هیچکسی در کنارش نخواهد بود.
او در ادامه، از اتفاقهای مهمی که در زندگیاش بسیار سرنوشتساز بوده است، میگوید: در سال۸۱ در انبار کبریت دچار گازگرفتگی شدم و به مدت یک ساعت و ۱۰ دقیقه آنقدر دود غلیظ وارد ریههایم شده بود که متوجه اطرافم نشده بودم. پزشکان میگفتند، چون ورزشکار بودم، دوام آوردم؛ وگرنه در همان دقایق اول از بین میرفتم. خدا چندبار تاکنون به من زندگی دوباره بخشیده است.
تابهحال از یازدهبار مرگ حتمی نجات پیدا کردهام. یکبار مار افعی نیشم زد، یکبار گرگ به من حمله کرد
او قسمتی از سرش را با انگشت دست به من نشان میدهد. در این قسمت کاملا موهایش ریخته است. میگوید: نصف جمجمهام دچار سوختگی شده بود، اما با معجزه خدا دوباره برگشتم.
کوهستانی ادامه میدهد: تابهحال از یازدهبار مرگ حتمی نجات پیدا کردهام. یکبار مار افعی نیشم زد، یکبار گرگ به من حمله کرد، دوسه بار گرفتار ریزش بهمن شدم و زیر آن ماندم و یکبار هم در کودکی ناخن انگشتش به زیر چرخ گاری میرود و برای مداوا به بیمارستان شیرخورشید شیروان مراجعه میکند؛ «آنجا میخواستند انگشتم را قطع کنند که مادرم سریع مرا به خانه آورد و خودش انگشتم را بخیه زد. الان میبینید که این انگشتم (انگشت دوم از دست چپ) دچار کوتاهی شده است و با بقیه انگشتانم فرق میکند.»
میگوید: تا بعد از عید باید در استراحت مطلق بهسر ببرم و برای رفتن به کوه مجوز پزشکی ندارم؛ چراکه افزایش غلظت خونم باعث شده تا لخته خونی در پای چپم پدیدار شود و زمینگیر شوم و نتوانم به کوه بروم.
برای من این دوران که تقریبا ۷ ماه به طول انجامیده، بهشدت عذابآور و سخت و طولانی است، اما امیدوارم هرچه زودتر خوب شوم و دوباره کوهها را فتح کنم. ۴۰ روز در استراحت مطلق بودم و بقیه دوره درمان را هم باید در خانه سپری کنم و فکر میکنم ۹ماه زمان ببرد.
این بیماری از آنجا نشئت گرفته که «کوهستانی» درست ۳۰ سال پیش زمانی که در سربالایی یکی از کوهها بوده، پیرمردی را میبیند که به او نصیحتی میکند و میگوید: اگر آب نخوری، میتوانی قویتر و محکمتر شوی و در کوهها دوام بیاوری.
کوهستانی که بهقول خودش آن زمان نوجوان خامی بیش نبوده است، از همان زمان این نصیحت را آویزه گوشش میکند و به جای آب از دمنوشهای گیاهی و کوهی استفاده میکند تا اینکه بعد از ۳۰سال این حرف بیهوده، اثرش را میگذارد و او را خانهنشین میکند؛ آنقدر غلظت خونش افزایش مییابد که حالا باید جبران آب ازدسترفته بدنش در طول سالها را بکند و این روزها همراه داروهایش، دایم بطری آب در دستش است و آنقدر آب مینوشد تا بتواند خودش را درمان کند.
میگوید: شک نکنید که بعد از عید حتما دوباره این رشته را ازسر میگیرم و تصمیم دارم به قله سیالان منطقه تنکابن، سبلان و علمکوه و دماوند بروم.
* این گزارش چهارشنبه، ۲۰ اسفند ۹۳ در شماره ۱۴۲ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.