اگر بخواهیم از قابلگی به سبک سنتی بگوییم، باید آن را میان روایتها و داستانهای مادربزرگهای کهنسال این دیار جستوجو کنیم؛ زمانی که زنان ناگزیر بهدفعات، وضع حمل میکردند تا یک یا چند فرزند برای آنها ماندگار شود. در این برهه، نبود بهداشت و کمبود پزشک متخصص، دست به دست هم میداد تا فرزندآوری، یک فرایند سخت و دلهرهآور برای هر زن ایرانی باشد.
نخستین اقدام برای خلاص شدن از شر این اتفاقات در سال ۱۲۹۸ خورشیدی رقم خورد؛ زمانی که میرزااحمدخان نصیرالدوله، وزیر معارف، مدرسه متوسطه دختران فرانسوی را تبدیل به دارالمعلمات کرد و مقرر کرد هفتهای سه روز، ۱۰ نفر از شاگردان مدرسه به مریضخانه نسوان بروند و مشغول تحصیل قابلگی و بیماریهای زنان شوند.
در ادامه، دکتر «ماتیلد درمپس»، طبیب زنان، نیز استخدام شد تا آنها را آموزش دهد؛ البته این تغییر به همین راحتی رخ نداد و هزاران تلاش پشت این ماجرا بود تا بالاخره زنان ایرانی از ناآگاهی و جهالت نجات پیدا کنند. در همان سالهای نخست، راه پیش پای این مدارس، باز و جواز برای قابلگی برای مشهد هم صادر شد. بهمناسبت روز ماما، بهسراغ این تغییر بزرگ در مسیر سلامت زنان رفتهایم و از پشتپرده آن در مشهد گفتهایم.
نخستین مدرسه قابلگی در خیابان شاه تهران واقع بود و فقط دو کلاس داشت؛ یکی کلاس ابتدایی و دیگری کلاس عالی. در همان سالها بود که حقوق استخدامی یک نفر معلم طب فرنگی که ۳ هزارو ۳۷۵ تومان بود، برای دو قابله اختصاص یافت. وزارت معارف همچنین به پیشنهاد دکتر امیر اعلم، نصف مبلغ مزبور را برای دستمزد یک قابله و چهار پرستار تصویب کرد.
در سال ۱۳۰۵ آگهی افتتاح مدرسه قابلگی در جراید منتشر شد. یکی از مشکلات خواندن درس قابلگی در آن زمان، این بود که زنان برای وضع حمل به بیمارستان نسوان مراجعه نمیکردند و فقط گاهی زنانی را که زایمان غیرطبیعی داشتند، بهاجبار به بیمارستان میآوردند و هر پانزده تا بیست روز هم یک زایمان انجام میشد.
تغییر دادن نظر مردم درباره قابلههای تحصیلکرده هم کار سختی بود که برای انجام آن، خون دلها خورده شد. وقتی وضع در تهران پایتخت، چنین بوده، بسنجید که در شهرهایی مانند مشهد اوضاع از چه قرار بوده است.
همان دوران، در مشهد هم تعداد زیادی مادر و نوزاد از دست میرفتند و آن را به خرافات و موهومات نسبت میدادند. خبر خوشی که در سال ۱۲۹۸ میخوانیم، چاپ دو نشریه در این شهر است که یکی، مجله طب بوده است و به موضوع سلامت عمومی، ترویج طب جدید جراحی و قابلگی و موضوعاتی از این دست میپرداخته است.
این موضوع نشان میدهد در همان سالها، میان خواص جامعه موضوع پزشک برای زنان جا افتاده بود و برای بسط آن تلاش میکردند، ولی عموم مردم تا سالها بعد، نیز آنها را به رسمیت نمیشناختند. حکایت مقبولیت نداشتن قابلههای تحصیلکرده درمیان مردم و مراجعه همچنان آنها به قابلههای تجربی و سنتی را میتوان در خبری که روزنامه اطلاعات سال ۱۳۰۸ خورشیدی (حدود سیزده سال پس از تأسیس مدرسه قابلگی) منتشر کرده است، دید.
در این خبر که با تیتر «جنایت قابله» منتشر شده، چنین آمده است: «چند روز قبل زنی حامله پس از وضع حمل، چون جفت بچه بیرون نیامده، به قابلههایی که نه اطلاع و نه تصدیق دارند، رجوع نموده و بالاخره امعا و احشای بیچاره را بیرون آوردهاند که فورا فوت مینماید. از طرف کمیساریا، قابله جلب و قضیه تحت تعقیب است».
این روند در ۲۳ بهمن ۱۲۹۹ خورشیدی پس از نظم گرفتن امور مراکز تعلیموتربیت، تغییر یافت و قوانینی برای مشاغل و حرفههای گوناگونی که همچنان به روش سنتی کار میکردند، وضع شد که از آن جمله قانون طبابت، دندانسازی و قابلگی بود.
طبق این قانون، هیچ فردی در هیچ نقطه ایران حق اشتغال به هیچیک از فنون طبابت و دندانسازی را نداشت، مگر آنکه وزارت معارف آن را رسما شناخته و به صاحب آن «اجازهنامه» داده باشد. پس از تصویب این قانون، به مدت سه سال تمام در هر بهار و پاییز (دو نوبت در هرسال) یک کمیسیون در وزارت معارف منعقد میشد تا افراد بدون تصدیق را امتحان کنند و در صورت شایستگی به آنها جواز طبابت بدهند. قابلهها هم از این امر مستثنا نبودند و در آبان سال ۱۳۰۰ خورشیدی، «رئیس الوزرا» افرادی را که سالها قابلگی میکردند، به شرکت در امتحانات قابلگی موظف کرد.
در نامهای که از سال ۱۳۱۰ بر جای مانده است، سکینهجبلی که به کار قابلگی مشغول است، نامهای با این مضمون به وزارت معارف مینویسد: «مدت مدیدی است که شغل قابلگی را دارم و از طرف بلدیه جلوگیری شده است که باید تصدیق داشته باشید و داوطلبان باید بر طبق مقررات در مدرسه قابلگی تحصیل کرده باشند. من در این مدت بیست سال، یک نفر شاکی ندارم. مقرر فرمایید اگر چنانچه محلی برای تحصیل است، بنده را هدایت نمایید و بپذیرند و یا اینکه در موقع امتحان باقی داوطلبان، از من هم امتحان نموده، تصدیق مرحمت شود».
البته جواب سکینه و بسیاری از زنان دیگر که تا آن موقع بدون تصدیق کار میکردند، تقریبا یکی است: «اشخاصی میتوانند موفق به اخذ اجازهنامه قابلگی شوند که بر طبق مقررات، در مدرسه قابلگی تحصیل نموده باشند». اسناد برجایمانده نشان میدهد در همه ایالات کشور و ازجمله خراسان، قابلههای سنتی بسیاری درخواست جواز برای طبابت داشتهاند، ولی با پاسخهایی مشابه آنچه به سکینه داده شده است، روبهرو شدهاند.
برپایه اخبار جراید، در سالهای پایانی قرن دوازدهم تنها یک قابله زن روسی در مشهد طبابت میکرده است. در یکی از نامههایی که رئیس معارفواوقاف خراسان در سال ۱۳۰۰ به وزارت فرهنگ نوشته، چنین آمده است: «اجازهنامه قابلگی خانم غندی فرانک رونشین را ایفاد داشته، متمنی است قدغن فرمایید ثبت و تمبر شده و سریعا به صاحبش برگردد».
البته کار برای این تبعه روسیه به همین سادگی نیست و نامه دیگری بدین مضمون نیز نوشته میشود تا شبهات وزارت معارف را برطرف کند: «مادام فرانک که در فن قابلگی و امراض زنانه دارای دیپلوم (دیپلم) رسمی دولت روسیه است و سواد تصدیق آن تقدیم میشود، تقاضای صدور اجازهنامه رسمی دولت عِلیه را نموده. مستدعی است مطابق ماده دوم قانون، اجازهنامه رسمی برای مشارالیه صادر و مرحمت گردد».
البته مادام غندی شانس میآورد و مریضخانه کنسولگری انگلیس هم تا صدور اجازه به او، مجوز کار در آنجا را میدهد و پس از دریافت مجوز کار، بهعنوان قابله در مشهد، مشغول به کار میشود. رد این ماجرا را میتوان در آگهیهایی که در روزنامههای آن زمان به چاپ رسیده است، دنبال کرد.
در یکی از این اعلانات آمده است: «قابلگی مادام فرانک، متخصصه در امراض زنانه و قابلگی، برای انجام رجوعات حاضر [است]و با بهترین طرزی معالجه مینماید. آدرس: نزدیک کلوپ روسها، کوچه قبرستان میرهوا».
در نامه دیگری به سال ۱۳۰۳ خورشیدی، اجازه قابلگی برای «ناوژ داسو استیانوفا»، از رئیس معارفواوقاف خراسان درخواست میشود. در خبر دیگری در سال ۱۳۰۸ آمده است: «طبیبه-قابله اوغلوفسکایا از مسافرت مراجعت نموده، همهروزه غیر از روزهای یکشنبه، از چهار ساعت به ظهر الی ظهر، برای پذیرایی مرضا حاضر است. محل محکمه: کوچه ارک، مقابل عدلیه سابق. تبصره: در اتفاقات فورا همهوقت برای پذیرایی حاضر است».
سندهایی از این دست، درکنار خبرهایی که میتوان در مطبوعات آن سالها دید، نشان میدهد قابلههای خارجی و بهویژه روسی، نقش مهمی درمیان جامعه زنان ایرانی داشتهاند و به احتمال زیاد، تعداد زیادی از زنان و مردان آن سالهای ایران با وساطت آنها پا به این دنیا گذاشتهاند.
اما تاجاییکه درمیان اسناد جستوجو کردیم -تاحدیکه دراختیار ما بود- به اطلاعاتی درباره نخستین مدرسه قابلگی مشهد دست نیافتیم؛ البته نیافتن این اطلاعات، باعث نمیشود به موجودیت این مکان در شهرمان شک کنیم؛ زیرا اگرچه درمیان اسناد، اطلاعات شستهرفتهای درباره این مدرسه نیافتیم، درمیان اخبار مطبوعاتی آن دوران، نام مدرسه قابلگی مشهد درج شده است.
ازجمله میتوان به آگهی «تأسیس مدرسه پرستاری» در سال ۱۳۱۵ اشاره کرد که در یکی از بندهای آن آمده است: «مزایای تصدیق مدرسه پرستاری مانند مدارس متوسطه بوده و هرکس از مدارس پرستاری، تصدیق قبولی دوساله را دریافت نماید، حق ورود به مدرسه قابلگی را خواهد داشت».
در خبر دیگری درباره آموزشگاه پزشکیاری مشهد نیز چنین آمده است: «دوره تحصیلات پزشکیاری، دو سال [است]و ارزش گواهینامه آن با دوره دوم متوسطه، برابر بوده و حق ورود به آموزشگاه قابلگی خواهند داشت». پس از این مدارس قابلگی اندکاندک، تبدیل به آموزشگاه مامایی میشوند، ولی حتی این تغییر نیز نمیتواند کلاف سردرگم زایمان در ایران و خراسان را باز کند.
در آن سالها پزشکان مشهدی همه تلاششان را میکنند تا زنان کمتری بهخاطر زایمان از دست بروند. در میان اسناد برجایمانده در آستانقدسرضوی، میتوان ردپای این ممارست را دید؛ در سال ۱۳۱۹ خورشیدی، اعلامیهای از توسعه زایشگاه بیمارستان شاهرضا خبر داده و گفته است: «پنجاه تختخواب بهرایگان برای زنان بیبضاعت در آنجا دایر نمایند.
همچنین مقرر میشود که از اول بهمنماه هر زن بارداری که به زایشگاه بیمارستان شاهرضا مراجعه نماید، بدون هیچگونه تشریفاتی، او را بهرایگان بپذیرند و، چون این عده تختخواب برای کلیه مراجعهکنندگان شهر کافی خواهد بود، لذا شهرداری و بهداری مشهد خواهند توانست از زنهایی که حالیه بدون داشتن گواهینامه، مامایی کرده و باعث اتلاف نوزادان میشوند، قویا جلوگیری نمایند».
این خبر نشان میدهد اگرچه در سال ۱۳۰۰ قابلههای سنتی از این کار منع شده بودند، حدود بیست سال بعد، هنوز به فعالیت خودشان در این شهر ادامه میدادهاند. گویا در سال ۱۳۱۶ نیز دکتر معاضد و دکتر سامیراد در اداره شهرداری، از همه ماماهای شهر آزمون میگیرند تا بلکه منتخبان آنها را وادار کنند در زایشگاه بیمارستان، تعلیمات مختصری ببینند، اما هیچکدام از آنها در اندازهای نیستند که بتوانند یک دوره علمی را پشتسر بگذارند و به کار خود ادامه بدهند. همچنین در سال ۱۳۱۹ پروفسور هرشلاک، مدیر بیمارستان شاهرضا، برنامهای به مدت یک سال برای تربیت کمکقابله، تنظیم و تقدیم وزارت معارف کرده است.
* این گزارش یکشنبه ۱۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۰۹ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.