قدیمها رسم بر این بود که بچهها از همان سن کم حرفهای بیاموزند و در سنین جوانی مشغول به کار شوند. محمد بافندگانسمائی هم در هفتسالگی نزد پدربزرگش رفت تا هنر قالیبافی را یاد بگیرد. دستهای کوچک محمد توان بزرگترها را نداشت و نمیتوانست طرح و نقشها را بهخوبی دربیاورد؛ از طرفی هم بازیگوشیهای کودکانه او سبب میشد روزی چندبار از پدربزرگش کتک بخورد.
بالاخره پساز سه سال، دیگر نتوانست شرایط را تحمل کند؛ بههمیندلیل در ده سالگی نزد داییاش رفت تا هنر فیروزهتراشی را یاد بگیرد. زرقوبرق سنگهای فیروزه و تراشیدن آنها آنقدر برایش جذاب بود که خیلی زود سوار بر کار شد. او حالا بیشاز نیمقرن است که در این حرفه کار میکند و در آستانه شصتوچهارسالگیاش میتواند روزانه سیصددانه تسبیح تراش دهد و برای نخکشی آماده کند، کاری بسیار سخت و باظرافت که کمتر فیروزهتراشی قبول میکند انجام دهد.
محمد هفتسال بیشتر نداشت که به مشهد آمد و در کارگاه قالیبافی پدربزرگش، حاج فتحالله بافندگان، مشغول به کار شد تا برای آیندهاش هنری بیاموزد. آن زمان پدربزرگش سرپرست هشتاددستگاه قالیبافی در روستاهای اطراف مشهد بود و پای هر دستگاه سهنفر کار میکردند. او هم به جمع ۲۴۰ نفری اضافه شد که درکنار هم قالیهای دوازدهمتری پشمی با رنگ و طرحهای سنتی میبافتند. آن زمان مردم از قالی و قالیچههای دستباف استفاده میکردند.
پدربزرگش به او کار را آموخت. برخلاف بسیاری از آدمها که در مکانی آشنا کار میکنند و همه هوایشان را دارند، محمد روزی دوبار از پدربزرگش با وسیلهای شبیه فنری بلند کتک میخورد. هر شب بهخاطر این اتفاق بین پدربزرگ و مادربزرگش بحث بود. مادربزرگش شبها بدن کبود او را چرب میکرد و به پدربزرگ میگفت «چرا این بچه معصوم را میزنی؛ گناه دارد....» حرف پدربزرگش این بود که «او را میزنم تا بقیه حساب کار دستشان بیاید.»
حاجفتحالله قبلاز اینکه در اطراف راهآهن، سمت حسینآباد قائنیها سرپرست قالیبافها شود، خودش در کوچه حمام باغ (چهارراه مقدم طبرسی بهسمت پنجراه) دستگاه قالیبافی داشت، اما بعد از ورشکستگی، گردونه زندگی مسیرش را طور دیگری رقم زده بود؛ حالا در تلاش بود که با سختگیریهای زیاد، کسبوکارش دچار مشکل نشود. مادربزرگ، محمد را به مدرسه فرستاد تا درکنار کار قالیبافی درس بخواند و سری میان سرها دربیاورد، اما رسم آن زمان مدارس بیشباهت به راه و رسم پدربزرگ نبود و به هر بهانه، بچهها را فلک میکردند. او که دیگر طاقت این همه کتک را نداشت، بعد از سه ماه، درس و مدرسه را رها کرد و به قالیبافی چسبید.
دو سال کار در قالیبافی پدربزرگ برای محمد بهسختی گذشت. او طاقت این را نداشت که بخواهد با آن سن کم برای دیگران الگو باشد تا آنها درست کار کنند. برای همین تصمیم گرفت نزد داییاش برود و در حرفه فیروزهتراشی کار کند. داییاش، علیاکبر خراسانی، شاگرد حاجقاسم مخملباف فیروزهتراش بود. بالاخره در دهسالگی نزد داییاش مشغول به کار شد. هرچند در این حرفه هم سختگیری بسیار بود و هر زمان اشتباه میکرد تنبیه میشد، شرایط برایش از کار در قالیبافی بهتر بود.
سنگهای فیروزه، با استفاده از یک ابزار مخصوص و ویژه تراش داده میشوند؛ چرخی که روی آن سنباده مخصوص برای تراش سنگ فیروزه قرار دارد. همانطورکه محمدآقا مشغول تراش فیروزههایش است، چرخ تراش را نشانمان میدهد و میگوید: به این دستگاه نگاه نکنید که بهسرعت میچرخد و سنگ را تراش میدهد؛ در قدیم دستگاهها چوبی بود و فیروزهتراشها مجبور بودند با دست راست، کمانه را که برخی هم به آن زهرود (وسیلهای که با روده گوسفند درست شده بود) میگفتند، بهسرعت حرکت دهند و با دست چپ فیروزه را بتراشند. این سبک کار سبب شده بود فیروزهتراشهای قدیم چپدست باشند، اما الان با دستگاههای برقی سرعت کار بیشتر شده است.
وقتی کار را یاد میگیرد، با دستگاه حبهکردن و خامتراشی کار میکند و روزی ۲ تومان و ۵ قِران به او حقوق میدهند. بعداز چهاردهسالگی فوت و فن کار را بهخوبی یاد میگیرد و دستمزدش روزی سه تومان و ۵ قِران میشود.
او همه کار را از داییاش یاد گرفته است؛ برای همین همان چهاردهسالگی نزد شیخ علی عباسپور، یکی از فیروزهتراشان، میرود تا چیزی برای یادگیری از قلم نیندازد. کمکم کسبوکارش خوب میشود و دخلوخرج زندگیاش بهخوبی میچرخد. در شانزدهسالگی تصمیم میگیرد ازدواج کند و بعداز یک سال عقد در هفدهسالگی سر خانه و زندگیشان میروند و در محله هفدهشهریور ساکن میشوند. هرچند محمدآقا سرمایه اولیهای برای کسبوکارش نداشت تا بتواند مغازهای برای خودش باز کند، آنقدر در کارش حرفهای شد که برای کارمزد هر کارش یکتومان و ۱۵قران دستمزد میگرفت.
بافندگان که در دهه۵۰ توانسته است مغازه کوچکی در بازار رضا برای خودش بگیرد، توضیح میدهد: روزگاری بیشتر از پانصدفیروزهتراش در مشهد مشغول به کار بودند. آن زمان بیشتر فیروزهتراشهای مشهدی در بازارهای بزرگ و تیمچههای اطراف حرم مطهر رضوی کار میکردند؛ بهطورمثال در طبقه پایین سرای ملائکه، کفاشیها و سماورسازیها بودند و طبقه بالای آن فیروزهتراشها کار میکردند.
در بازار ناصریه ۲۰۰ تا ۲۵۰مغازه فیروزهتراشی بود. هر سه طبقه فیروزهتراشها بودند. در خیابان خسروی نو هم چهار تا پنجنفر در ساختمان علیزاده روبهروی بازار سرشور کار میکردند. الان فکر نمیکنم ۱۰ نفر از آن فیروزهتراشهای قدیمی باقی مانده باشند.
محمدآقا کارش را خیلی دوست دارد. او از پشت چرخش بلند میشود و ابتدا انگشترهای ویترین مغازه را نشانمان میدهد؛ «نگاه کنید که یک سنگ چقدر میتواند زیبا و متفاوت باشد. برای هر سلیقهای مناسب است.»
از صندوق کنار مغازهاش، تعدادی پارچه برایمان میآورد که داخل هریک از آنها بیش از صد نگین تراشیده گذاشته است. آنها را مقابلمان میگذارد و میخواهد با دقت به سنگها نگاه کنیم. اغلب آنها شباهت چندانی به هم ندارند.
بیشاز پانصدنگین در طرحها و رنگهای مختلف، را درمقابلمان میبینیم. پساز دقایقی سکوت و بررسی نگینها، میگوید: سلیقه مردم طی این سالها تغییر کرده است. روزگاری نگینهای بسیار ریزی میتراشیدیم که ۱۲۰عدد آن یک گرم میشد. گاهی هم سهنگین یک گرم میشد. تراش آن فیروزهها در ابعاد کوچک کار راحتی نبود، اما آن زمان بیشتر فیروزههای ریز را میپسندیدند تا در جواهرات و تزیین لباسهای اشرافی کار کنند.
آن زمان بیشتر فیروزهتراشهای مشهدی در بازارهای بزرگ و تیمچههای اطراف حرم مطهر رضوی کار میکردند
آن فیروزهها مشتری خودش را داشت که بیشتر خارج از کشور بودند. برای همین درصد زیادی از کار فیروزهتراشان مشهدی صادر میشد. برخی از آنها آنقدر ریز بود که تراشش سخت بود. اگر بگویم آن زمان کار فیروزهتراشها با کار طلافروشها برابر بود و رونق بیشتری داشت، بیراه نگفتهام. این روزها دیگر این کسبوکار از رونق افتاده و بازارمان کساد است.
روزگاری فیروزهتراشها با دو سنگ فیروزه شجری و فیروزه عجمی کار میکردند. سنگهای فیروزهای که روی آنها رگههایی نقش بسته است، با نام سنگ فیروزه شجری شناخته میشود. این سنگها برای تزیین انواع جواهرات استفاده میشود. سنگ فیروزه عجمی هم بهصورت یکدست آبی است و روی آن هیچ ناخالصی مشاهده نمیشود. اما این روزها دیگر مانند گذشته نیست و سنگهای متفاوتتری به بازار آمده است. محمدآقا میگوید: آن زمان کسی به فیروزههای سبز نگاه نمیکرد، اما الان با نام فیروزه حسینی خرید و فروش میشود و مشتری خودش را دارد.
به گفته محمدآقا فیروزههای سفید را هم احیا میکنند و پس از رنگکردن برای تراش استفاده میشود. البته علاوهبر مدلهای طبیعی و اصل سنگ فیروزه، انواع مصنوعی یا بازسازیشده آن نیز در بازار موجود است که اکثر این مدلها شبیه فیروزههای طبیعی، اما بیکیفیت هستند و با قیمت کمتری عرضه میشوند.
محمدآقا دوپسر و پنجدختر دارد. هیچکدام از فرزندانش هنر پدر را ادامه ندادهاند. او برایمان تعریف میکند: روزگاری حرفه ما بروبیایی داشت، اما حالا دیگر برای گذران زندگی مناسب نیست. یکی از پسرانم ششماه به اینجا آمد تا حرفه مرا یاد بگیرد، اما وقتی با بازار این کار و مشکلاتش آشنا شد، ترجیح داد کار دیگری را در پیش بگیرد. با تغییراتی که در فروش سنگها ایجاد شده و ورود دلالان به این حرفه، کار برای افرادی مثل ما دشوار شده است.
فروش سنگ فیروزه به صورت مزایده انجام میشود که معمولا اتباع سرمایهدار مزایده را میبرند. از خودم بگویم؛ نه میلیاردی پول دارم که بخواهم در مزایدهها شرکت کنم و سنگ به قیمت زیاد خریداری کنم و نه میتوانم کار دلالی انجام دهم؛ بههمیندلیل خرید سنگ برایم سخت است. ازطرفی با گرانشدن سنگ فیروزه قیمت تولیدات این سنگ هم افزایش پیدا کرده و مشتریهایمان نسبتبه گذشته کمتر شدهاند. این اتفاقات دستبهدست هم داده است تا کسبوکار ما از رونق بیفتد.
شاید برای آنهایی که شناختی از شغل ما ندارند، کار ساده به نظر بیاید، اما برای بهدستآمدن نگین، مراحل بسیاری باید طی شود. مرحله اول «ورچیدن» است که سنگهای استخراجشده را جدا میکنیم و سنگهای مناسب کار را برمیداریم. پس از آن «تیزبر کردن» است. این مرحله شکستن کانی فیروزهدار و جدا کردن قسمتهای زائد است. این عمل از نظر فن فیروزهتراشی اهمیت بسیاری دارد. باید بدانید که سنگ را از کجا قطع کنید تا صدمهای به فیروزه وارد نشود. مرحله بعد را «حبهکردن» میگویند.
روزگاری حرفه ما بروبیایی داشت، اما حالا دیگر برای گذران زندگی مناسب نیست
در این قسمت از کار پساز اینکه قسمتهای سنگی و زائد را جدا کردیم، لبهها و پهلوهای سنگ گرفته میشود تا بهصورت حبه درآید. «خامتراشی» قسمت دیگری از کار ماست. در مرحله حبهکردن فقط روی نگین تراشیده میشود، اما در این مرحله، علاوهبر ظرافت بیشتر در تراش، پشت و دور نگین را هم صاف میکنیم.
«سرچوب کردن» پنجمین مرحله از کار است. فیروزه تراشیدهشده بین سه انگشت قرار نمیگیرد؛ برای همین آن را با چسبی مخصوص بر سر چوبی به نام «لوخ» قرار میدهند تا به فرمان باشد و بتوان با دقت و ظرافت بیشتر و بدون آسیبرسیدن به دست، مراحل نهایی تراش را انجام داد. بعد از سر چوبکردن فیروزه نوبت به مرحله «غلتاندن» میرسد که از مراحل قبلی بسیار ظریفتر است.
پهلوهای زائد نگین را میگیریم و بهصورت منحنی متناسب درمیآوریم. «بید زدن» یا «پرداخت» دیگر قسمت کار است. فیروزهای را که بر سر لوخ است، به چرخ بید میزنیم، درست مثل کاری که الان انجام میدهم. «جلا دادن» هم جزو مراحل پایانی کار است. در این مرحله ذرههای روی نگین را میگیریم. در پایان این مرحله، فیروزه به جلا میآید و شما یک نگین زیبا را در مقابلتان میبینید، اما مردم فکر میکنند این نگین در یک مرحله کوتاه با تراش دستگاه آماده میشود.
* این گزارش سهشنبه ۴ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۴ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.