۶۷ سال قبل به سربازی یا به قول خودش «اجباری» رفته است. قبل از رفتن به سربازی، دوستانش حسابی او را ترسانده و داستانهای ترسناکی از سختگیری مافوقانشان برایش تعریف کرده بودند. او بهاجبار به اجباری رفت. رمضانعلی خردمند که حالا هشتادوپنجساله است، خاطرات آن زمان را برایمان تعریف کرد.
چند ماه قبل از رفتن به سربازی، از روی کنجکاوی درباره اوضاع و احوال خدمت از بقیه سؤال میپرسید. بیشتر خدمترفتهها سربهسرش میگذاشتند و داستانهای تلخی از سختگیری فرماندهان برایش تعریف میکردند.
آقارمضانعلی تعریف میکند: یکی از آنها داستان عجیب تنبیه وحشتناک سربازی را که با چشمان خودش دیده بود، برایم تعریف کرد؛ گویا در پادگانشان سرگردی بود که روش خاصی برای تنبیه سربازان خاطی داشت. او سرباز نافرمان را به میله پرچم وسط پادگان میبست و روی بدن و صورتش عسل میریخت. چند دقیقه بعد از این کار، انبوهی از زنبورها روی بدن فرد مینشست که با کوچکترین حرکت او را نیش میزدند.
بالاخره خردمند ۶۷ سال قبل به سربازی رفت و تمام دوران سربازی را در شمیران تهران گذراند. او میگوید: با تعریفهایی که از امکانات و زرقوبرق شهرتهران شنیده بودم، همیشه دوست داشتم آنجا را ببینم. تمام دوران سهماهه آموزشی و سربازی را در شمیرانات گذراندم.
آن سالها شمیران منطقهای خارج از تهران و روستایی بود. درواقع ساختمان و پادگانی وجود نداشت. ما داخل چادرهایی بودیم که حکم پادگان را داشت. اطراف آن را هم سیم خاردار کشیده بودند. او ادامه میدهد: در فاصله چندمتری از ما چادر فرمانده قرار داشت. همه امکانات حتی سرویسهای بهداشتی بهصورت صحرایی و موقت بود. هیچکس جرئت اعتراض نداشت. فرمانده در زمان اجرای صبحگاه گوشزد میکرد که هرکس اعتراض و شکایتی کند، بهشدت تنبیه میشود.
رمضانعلی و دوستانش بعداز مدتی خبردار میشوند که یکی از مقامات کشوری قصد بازدید از این پادگان آموزشی را دارد؛ پس به فکر چاره میافتند. او میگوید: فرصت خوبی برای نشاندادن اعتراض ما به شرایط سخت بود، اما کسی جرئت حرفزدن و اعتراض نداشت. فرمانده هم حسابی بچهها را ترسانده بود.
در گردان آنها هفتنفر مشهدی بودند. آنها عهد کردند که اعتراض خود را به شرایط سخت پادگان به گوش مسئولان برسانند. به گفته خردمند یکی از موضوعاتی که سبب ناراحتی سربازان شده بود، نان بیکیفیت بودکه هفتگی از تهران میآمد. این نانهای حجیم شکلی شبیه آجر داشت. مدتی که میگذشت به سفتی آجر هم میشد؛ به همین دلیل بین سربازها به «نان آجری» معروف شده بود.
در روز موعود، فرماندهان عالیرتبه ارتش برای بازدید به پادگان آمدند. درجریان بازدید سه نفر مشهدی، موضوع نان آجری را مطرح کردند. صبح روز بعد، فرمانده در مراسم صبحگاه دستور داد که تا غروب آن روز تنوری ساخته شود. همه سربازها دست به کار شدند و تا غروب تنور ساخته و نان سنگک نیز طبخ شد.
* این گزارش شنبه ۲۵ فروردینماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۲ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.