همه خاطراتش به مادری برای دختران نابینا ختم میشود. مهین قربانی، معلم، مدیر، مشاور و مددکار مدرسه نابینایان تقواست که دانشآموزانش او را مادر مدرسه صدا میکنند. او دارای مدرک لیسانس روانشناسی و کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی است. در طول ۲۶ سال تدریس و تعلیم و تربیت ۱۸ سال از عمرش را در این مدرسه سپری کرده و معتقد است: کار کردن برای بچههای نابینا و کمبینا حال و هوای دیگری دارد تا آنجا که اثرات این خدمت بهوضوح در زندگی روزمرهاش نمود پیدا میکند.
مهین قربانی با افتخار میگوید: خوشحالم که ۱۸ سال از این حرفه را در خدمت دانشآموزان نابینا و کم بینا بودهام و برایشان مادری کردهام.
او درباره کار در آموزش استثنایی که به هفت گروه تقسیم میشود توضیح میدهد: در اوایل سالهای خدمت حدود دو تا سه سال در گروه بچههای کمتوان ذهنی بودم، اما بعد از آن از مرداد ماه سال ۷۵ به مدرسه نابینایان و کم بینایان دختر تقوا در محله فرامرز آمدم. از آن سال تاکنون هنوز هم در این مرکز خدمت میکنم و به این مدرسه و دانش آموزانش علاقه خاصی دارم؛ چنانکه تا آخرین لحظه خدمتم هم در این مدرسه باقی میمانم.
قربانی ادامه میدهد: در ابتدا در این مرکز سه مقطع ابتدایی، راهنمایی و متوسطه به همراه خوابگاه داشتیم؛ اما این مرکز بر اثر مرور زمان رشد و توسعه پیدا کرد، به طوری که دیدگاه خانوادهها برای تحصیل فرزندانشان بهتر شد.
او میافزاید: از سال ۸۳ مقطع ابتدایی از مدرسه جدا شد و دو مقطع راهنمایی و متوسطه در مدرسه باقی ماند؛ ضمن اینکه مدرسه شبانهروزی است؛ بدین معنا که بسیاری از دانشآموزانی که از شهرستانهای اطراف یا روستاها برای تحصیل میآیند در خوابگاه اسکان مییابند.
قربانی از یکی از طرحهای مهم اجرا شده در حوزه دختران نابینا در مشهد سخن میگوید و اینکه به موجب طرح تلفیقی بسیاری از دانشآموزان کمبینا یا نابینا به مدارس عادی ورود یافته و کنار دیگر دانشآموزان پشت میزهای درس حاضر میشوند. مدیر مرکز آموزش تقوا در اینباره توضیح میدهد: بسیاری از دانشآموزان ما در بهترین مدارس عادی مشهد ورود یافته و تحصیل میکنند.
او اظهار میدارد: در این طرح باز هم از دانشآموزان حمایت میکنیم. امتحانات آنان را به خط بریل در میآوریم یا منشی برای آنها تعیین میکنیم، وسایل کمک آموزشی برایشان تهیه و برای کم بینایان سولات امتحانات را به درشت خط تبدیل میکنیم.
این مدیر موفق در ادامه به نبود وسایل آموزشی مهم نابینایان از جمله «ماشین پرکینز» برای تایپ نابینایان اشاره دارد، اینکه در حال حاضر این ماشینها وارد نمیشود و مسئولان این نوع مدارس باید با هزار دردسر نوع دست دوم آن را به قیمت دو تا سه میلیون تومان خریداری کنند. قربانی میافزاید: دستگاه ضبط صدای معلم در کلاس برای نابینایان نیز عمدتا هزینهبر است که البته خوشبختانه در تمامی موارد دست همکاری خیران همواره امدادرسان بوده است.
او از دیگر مشکلات موجود بر سر راه ادامه تحصیل این گروه از دانشآموزان را هزینههای سنگین تهیه دارو برای بهبود سلامتی عنوان میکند و میگوید: بسیاری از دانشآموزان ما همزمان با نابینایی از بیماریهای دیگری مانند بیماریهای قلبی و.. رنج میبرند یا اینکه بر اثر وجود تومور یا کیست در سر نابینا شدهاند به همین دلیل گاه باید ماهیانه تا ۲۰۰ هزار تومان برای تهیه دارو هزینه کنند.
این معلم و مددکار ادامه میدهد: دانشآموزان ما عمدتا در درس و ادامه تحصیل موفقند تا آنجا که هر سال بیش از ۹۵ درصد از دانشآموزان کنکوری ما به دانشگاهها راه مییابند.
قربانی به قانون استخدامی معلولان در استخدامیهای کشور اشاره دارد و میگوید: همزمان با سایر جوانهای فارغالتحصیل این گروه از دانشجویان ما نیز همواره از معضل بیکاری رنج میبرند و متاسفانه قانون استخدامیها نیز در موردشان رعایت نمیشود. اگرچه در همین مرکز حدود یک دوم از همکاران ما از بچههای نابینا و کم بینا هستند؛ اما به نظر میرسد تنها در آموزش و پرورش این قانون رعایت میشود.
او در ادامه به کار مهم شهرداری در حوزه مناسبسازی معابر برای نابینایان و معلولان اشاره کرده و میگوید: با این کار دانشآموزان ما اعتماد بهنفس بیشتری پیدا کردند. اینکه مسئولان به آنها هم توجه دارند و خودشان و مشکلاتشان دیده میشوند موجب دلگرمی نابینایان و معلولان است. مناسبسازی معابر اقدام بسیار پسندیدهای بود که ابتدا در همین نزدیکیهای مدرسه ما در فرامرز اجرایی شد و به مرور در سطح شهر گسترش یافت.
قربانی، این نکته را هم تاکید میکند که با استفاده از این مناسبسازی، دانشآموزان نابینای مطلق ما گاه بدون عصا به مدرسه میآیند و این اتفاق مبارکی است و جای تقدیر دارد.
از او میخواهم که در طول این سالهای کاری آن هم برای دختران نابینا و کم بینا از خاطرات خوب و بد ماندگار در ذهنش بگوید. «خاطره خوشدیپلم گرفتن یکی از دانشآموزانم بود که هم از لحاظ شنوایی مشکل داشت و هم از لحاظ بینایی. همه تقریبا ناامید شده بودیم؛ اما در امتحانات پایان سال چیزی شبیه معجزه اتفاق افتاد و این دانشآموز جهشتحصیلی خوبی از خود نشان داد و خوشبختانه توانست دیپلمش را بگیرد؛ اما فوت یکی از دانشآموزانم در خوابگاه به دلیل بیماری قلبی هیچگاه از یادم نمیرود و همواره در ذهنم است.»
او در ادامه به تعداد دانشآموزانش در مدرسه اشاره میکند و میگوید: نه نگویید دانشآموز، من ۱۵۰ فرزند دارم که ۷۰ نفر در قسمت روزانه، ۳۰ نفر در خوابگاه و حدود ۵۰ نفر در طرح تلفیقی قرار دارند. ممکن است تصوراتعامه این باشد که این عبارات شعار است، اما واقعیت این است.
محیط کار ما پر از انرژی و صفاست. وقتی وارد محیط کار میشویم با وجود کار زیاد اصلا زمان حس نمیشود. من با دانشآموزانم رابطه مادر و دختری داریم. به همین دلیل آنها نیز در تمامی امور با من مشورت میکنند. تا دو سال قبل فقط در مقطع متوسطه رشته انسانی داشتیم و دانشآموزان ناگزیر از انتخاب بودند، اما از سال قبل که رشته مدیریت خانواده وارد مدرسه شد بسیاری از دانشآموزان در این رشته ثبتنام کردند. دانشآموزان ما در این رشته خیاطی میکنند. آشپزی و شیرینیپزی یاد میگیرند و حتی با وجود نابینایی شال گردن میبافند.
او ادامه میدهد: برای بسیاری از افراد بینا تصور اینکه دانشآموز نابینای ما پای گاز برود و غذا درست کند محال است، اما دانشآموزان ما تواناییهای خود را به اثبات رساندند. واقعیت هم همین است. خداوند وقتی نعمتی را از ما میگیرد تواناییهای دیگری در وجود ما قرار میدهد که این توانایی را باید خود کشف کنیم و به کار بندیم. همه چیز دیدن نیست.
* این گزارش شنبه ۳۰ فروردین ۹۳ در شهرآرا محله منطقه دو چاپ شده است.