کد خبر: ۷۹۱
۰۶ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

من خراسانی‌ام، این است کمال من

استاد احمد کمال‌پور که در فاصله سال‌های ١٢٩٧ تا ١٣٧٩ هجری‌شمسی در مشهد زندگی کرده است، یکی از مشاهیر ادب خراسان در دوران معاصر به‌شمار می‌آید که در قصیده‌سرایی از شاعران توانمند روزگار خویش بوده است. امروزه در هیچ‌یک از محافل جدی ادبی نیست که یادی از مرحوم استاد کمال نباشد. استاد کمال نه‌تنها شاعری بزرگ و قصیده‌سرایی ماهر بود، بلکه از نظر شخصیت اخلاقی نیز انسانی والامقام و نمونه بود.

استاد احمد کمال‌پور که در فاصله سال‌های ١٢٩٧ تا ١٣٧٩ هجری‌شمسی در مشهد زندگی کرده است، یکی از مشاهیر ادب خراسان در دوران معاصر به‌شمار می‌آید که در قصیده‌سرایی از شاعران توانمند روزگار خویش بوده است. امروزه در هیچ‌یک از محافل جدی ادبی نیست که یادی از مرحوم استاد کمال نباشد. استاد کمال نه‌تنها شاعری بزرگ و قصیده‌سرایی ماهر بود، بلکه از نظر شخصیت اخلاقی نیز انسانی والامقام و نمونه بود و همین ویژگی‌های ممتاز اخلاقی از این شاعر شخصیتی کم‌نظیر ساخته است که در حافظه تاریخ ادبیات ایران مانده و خواهد ماند.

 

مکتب آقاشیخ موسی محله سرشور

مرحوم کمال در مصاحبه‌ای که در سال١٣٧٢ انجام داده، در بخشی از شرح زندگی خویش می‌گوید: «ابتدا در محله سرشور به مکتب «آشیخ موسی نامی» رفتم و به رسم آن‌روزها گلستان و بوستان و حافظ را خواندم. بعد به مدرسه نظمیه مشهد رفتم و امتحان دادم. 

در کلاس سوم قبول شدم و تا کلاس ششم درس خواندم. اما روزگار با من مدارا نکرد و در کودکی پدر خود را از دست دادم. بعد از پدرم سرپرستی من به‌عهده دایی‌ام افتاد و به‌دنبال شغل رفتم و از سنین نوجوانی به کفاشی مشغول شدم و تا ۴٠سالگی هم کفاشی کردم. 

از سال١٣۴٢ وارد شرکت قند ثابت شدم. خدا رحمت کند آقای فرخ را، ایشان به مدیر این شرکت من را معرفی کردند و همین شد که همان سال آنجا استخدام شدم و تا سال 1370 که بازنشسته شدم در شرکت قند ثابت مشغول به کار بودم. 

به‌جز همان شش کلاس ابتدایی قدیم، من درس دیگری نخوانده‌ام و هر چه بوده، کتاب‌هایی بوده که دوستانم می‌گفته‌اند، مثل آثار «مسعود سعد» و «ناصر خسرو»، «انوری» و گاهی هم «شاهنامه» و دیوان سایر شعرا»
وی در همین مصاحبه، آغاز شاعری‌اش را این‌گونه توصیف می‌کند: «از سال١٣٢۵ شاعری را آغاز کردم؛ یعنی دوست کفاشی داشتم به‌نام آقای شریفی، شب‌های جمعه با او و سایر کفاش‌ها جلسه‌ای داشتیم، جلسه روضه‌خوانی. من با ایشان رفیق بودم. او یک‌بار به من گفت: نمی‌آیی برویم انجمن ادبی؟ تو با شعر سروکار داری! گفتم: چند سال است که لای کتاب را هم باز نکرده‌ام، با شعر چه سابقه‌ای دارم؟ گفت: حالا بیا برویم منزل آقای نگارنده. رفتیم و بین راه مرحوم قدسی را هم برداشت. رفتن به منزل نگارنده همان و شعرگفتن همان. کتابی که من برای قصیده‌گفتن به دست گرفتم، دیوان ناصرخسرو بود. مونسم ناصر بود، بعد هم مسعود و سایر شعرای قرن‌های چهار تا شش»

مهم‌ترین ویژگی شعر کمال، وفاداری تمام و کمال او به سبک خراسانی است. شاخصه‌های این سبک دیرسال در وجوه مختلف شعری کمال نمایان است و او خود در خلال شعرهایش بارها بر این نکته تأکید کرده و یک‌بار نیز گفته است: «من خراسانی‌ام، این است کمال من، که سخن گویم با سبک خراسانی» (گلشن کمال، ص١۴٩)

 

ارادت به فردوسی

کمال از آنجاکه کمال شعری خود را در سخن‌گفتن به سبک خراسانی دانسته و این موضوع را به دفعات اعلام کرده است، به فردوسی ارادت دارد و در یکی از مثنوی‌هایی که هم‌وزن «شاهنامه» سروده، حکیم توس را مدح گفته است. 

جدا از این، به نظر می‌رسد روحیه حماسی فردوسی، تأثیر درخور توجهی در شکل‌گیری روحیه شعری کمال دارد؛ روحیه‌ای که در بلندی طبع این شاعر معاصر آشکار می‌شود. کمال همانند شاعران سبک خراسانی از زبانی سخته و استوار و درعین‌حال روان و ساده برای سرودن بهره می‌گیرد و آنجاکه می‌کوشد این زبان را به حد «سهل و ممتنع» برساند، قصیده‌هایش یادآور قصیده‌های فرخی سیستانی است؛ البته با این تفاوت مهم که کمال با فضای مدحی شعر فرخی کاملا بیگانه است و از نظر محتوایی، رویکردی در خلاف‌ جهت رویکرد مدیحه‌سرایانی همچون شاعر سیستان دارد. البته مدیحه‌هایی هم گفته که یا در وصف ائمه اطهار است یا برای شاعران مورد علاقه‌اش سروده است.

 

شکوفه خندان زندگی

یکی از مضمون‌های پربسامد در قصیده‌های کمال، سخن‌گفتن درباره شعر و شاعری است. وی گاهی از شعر به‌عنوان «شکوفه خندان زندگی» و «مونس تنهایی» یاد کرده و گاهی آن را «تعویذ جان» خویش دربرابر چشم‌زخم‌ها برشمرده است. 

وی در حالات و مقامات دیگر، در جایی به تبیین شعر خود پرداخته و گفته است که از این «هنر والا» رفاه این‌جهانی را نمی‌جوید. وی با همان حال‌وهوایی که ناصرخسرو داشت، نمی‌خواست «قیمتی درّ لفظ دَری» را به «پای خوکان» بریزد. مضمون همیشگی و اصلی شعرهای کمال، چه در قصیده‌ها و چه در دیگر قالب‌های شعری، «درد» است؛ دردی که از جان دردآشنای این شاعر مایه گرفته و پنهان و آشکارا در همه بیت‌های «گلشن کمال» حضور دارد.

 

دژبان کهن‌سال

مرحوم رضا افضلی، شاعر و استاد دانشگاه در این کتاب، یک یادداشت باعنوان «دژبان کهن‌سال سبک خراسانی» می‌نویسد؛ «کمال کهن‌سال دژ باستانی سبک خراسانی است؛ قلعه‌ای بلند که برج و باروی آن از صخره‌های خرد و کلان کوه یمگان ساخته شده است. 

کمال، استوارترین ترکیبات و فخیم‌ترین واژه‌های شاعران این سبک را چون تخته‌سنگ‌های تراش‌خورده گزین می‌کند و پلکان قصاید بلندش را با آن می‌سازد. او قصیده‌سرایی است که به هیچ روی از روش پیش‌کسوتان خویش عدول نمی‌کند و چنان در دواوین آنان غرق است که گویی در قصایدش ناله ناصرخسرو از اعماق قرون به گوش می‌آید و مسعود سعد از فراز کوهی بلند و در ژرفای سُمجی تنگ، زبان به شِکوه می‌گشاید. 

او بزرگان سبک را به‌راستی می‌شناسد و از آن میان، ناصرخسرو قبادیانی را «خدای شعر دری» و «دلیل راه» خود خطاب می‌کند و به‌حق، استواری قصیده‌های خراسانی کمال و استیلای او در این سبک غیرقابل‌انکار  است»
پس از فوت استاد فرخ، استاد کمال تا آخرین روزهای زندگی، مسئولیت انجمن ادبی آستان قدس رضوی را در صحن جمهوری حرم مطهر امام‌رضا‌(ع) عهده‌دار شد. او سرانجام در روز چهارشنبه، ٢٣شهریور١٣٧٩، در بیمارستان امام‌رضا(ع) مشهد، بر اثر عارضه قلبی درگذشت.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44