فاطمه محمدیان سالهاست در دل محله پروین اعتصامی زندگی میکند. حدود 8ماه است که همسرش مرحوم محمود علییاری؛ مرد جانباز این خانه را به دست خاک سپردهاند. بانوی خانه که سالها بار بیماری همسرش را به دوش کشیده است، امسال تصمیم میگیرد کاری کند کارستان.
پیش از این حجتالاسلام صباغیان، روحانی مسجد ولیعصر، به آنها گفته که با تصمیم شورای اجتماعی محله میخواهند هزینه ماسک روضههای محله را تأمین کنند. او مصمم میشود برای مشارکت در روضهها و برای شادی روح مرد خانه از ابتدای ماه محرم تا پایان صفر ماسک روضههای محله را مهیا سازد.
4 سال آخر زندگی مرحوم علییاری به سختی و بیماری می گذرد. تومور مغزی به همراه عوارض شیمیایی گاز خردل از دوران جنگ او را از پا میاندازد. زمان زیادی تخت تنها مونس مرد است. زمانی مسیر بلع و تنفسش تاول میزند و مدت طولانی او تنها با سرم و لوله تغذیه میشود. گاهی سرفههای متمادی و بالا آوردن غذایی که به سختی به او دادهاند اشک بانویش را هم درمیآورد.
محمدیان میگوید: «ما از ابتدا نمیدانستیم اینها عوارض شیمیایی شدن در جنگ است.» آلودگی حاجی به گاز خردل کم کم خودش را با تاولهای روی پوست و خارش بدن نشان میدهد. سرفههای مدام هم افزون بر آنها تابِ او را کم میکند تا در زمانهای که کرونا نیست ترس از تنگی نفس برای همه افراد باشد، حاج آقا با عفونت ریه و التهاب آن شرایط سختی را تحمل میکند. فرایند از کارافتادگی تا کمای او 2سال زمان میبرد.
صدای سینه خسته پدر هنوز در گوش پسر مانده است. انگار موقع توصیف شرایط پدر نفس خودش هم تنگ میشود که میگوید: «این اواخر اکسیژن به دادش میرسید. او همه تلاشش را میکرد تا ریههایش را از هوا پر کند و بتواند نفس بکشد.» قصه پدر با توجه به شیمیایی بودنش اندوه به یادگار دارد و حاج خانم در این مسیر جهاد کرده است.
بچهها از نیت خیر پدر چیز زیادی نمیدانند؛ ولی بعد از فوتش تازه میفهمند که او با همان حقوق کمش چقدر از این و آن دستگیری کرده است.
پسرش میگوید: «پدرم عجیب در دل محله جا داشت و به او اعتماد داشتند. همسایهای داشتیم که پسر ساده لوحی داشت که تنها مونسش پدر من بود و بابا به لحاظ عاطفی و مادی هوایش را داشت. بعد از فوت پدر و مادرش این ارتباط و انس بیشتر شده بود.
زمان فوت پدرم آنقدر گریه کرد که انگار او پسرش است و 3ماه بیشتر طول نکشید که بعد از مرگ پدر او هم از دنیا رفت.» زمان جنگ که خانهشان چند اتاق دارد در یک اتاق خودشان هستند و در اتاق دیگر از میهمان پذیرایی میکنند. اگر اهل درس هستند کمکشان میکند و اگر نیازمند هستند نیازشان را برطرف میسازد.
در زمان جنگ همین مرامش بود و مجروحان جنگی را در خانهاش پذیرایی میکند و گاهی به خانواده رزمندهها سر میزند و با اندک مبلغی هوایشان را دارد
بسیاری از جوانها را در همین اتاقکهای کوچک خانه پذیرایی کرده و برای امر ازدواج به آنها کمک رسانده است. با همه ناداری، میزبان مسافران زیادی از شهرستان است. سفره خانهاش جمع نمیشود و همیشه به روی میهمان باز است.
ازدواج، عمل جراحی، قهر و آشتی خانوادگی، سفر زیارتی همه در خانه پیرمرد سامان مییابد. نگهداری از بیماران شهرستانی فامیل و پذیرایی از همراهیها و حتی ماندن روی سر بیمار زبانزد فامیل است. در زمان جنگ همین مرامش بود و مجروحان جنگی را در خانهاش پذیرایی میکند و گاهی به خانواده رزمندهها سر میزند و با اندک مبلغی هوایشان را دارد. پسرش میگوید: «همه اینجا احساس راحتی میکردند. پول زیادی نداشت؛ ولی خدا برکت زندگی را به سفرهاش میداد تا کم نیاورد.»
سالها پیش در روستایشان 3بچه یتیم به حاجی مراجعه میکنند که خانه روستا را به دست ما میدهی تا زندگی کنیم؟ بچههایی که نه خانه دارند و نه والدین و نه زندگی. حاجی علییاری این خانه را به دست آنها میسپارد تا سقفی برای زندگی داشته باشند. از کودکی تا بزرگسالی حاج آقا هوای آنها را دارد. انگار پدرشان است تا زمانی که هرکدامشان به سر و سامان میرسند.
حالا پس از سالیان سال آن خانه دوباره به دست خودشان رسیده است، ولی مهربانی پدر هرگز از خاطر بچههای یتیم پاک نشده است. یکی از آنها با یکی از اقوام نزدیک خود حاج آقا ازدواج کرده و در زمان بیماریاش هوای او را دارد و در انجام امور بهداشتی و فیزیکی حاج آقا دست کمک حاج خانم است. پسر گاهی حتی روی ویلچر او را به بوستان میبرد تا حال و هوایش عوض شود. لحظه فوتش هم پسرخواندهاش در کنار مادر است و چشمهای حاجی را میبندد.
بعد از فوت مرد بانوی مهربان و با گذشت خانه مسیر او را ادامه میدهد. خیرات و مبرات زیادی را برای آمرزش روح او انفاق میکند. حاج خانم به سختی راضی به گفتن کارهای خیرشان میشود. او با دخترش چندین جهیزیه تهیه کرده است و خیرات آخر هفتهشان همیشه پابرجاست و برای مؤسسه بچههای بیسرپرست مواد غذایی تهیه میکنند.
همه حقوقی که از مرد خانه به جا مانده است برای شادی روح همسرش خیرات میکند. برای همه روضههای روستایشان و محله پروین اعتصامی با هماهنگی شورای اجتماعی محله ماسک توزیع میکنند که با رعایت شیوهنامههای بهداشتی پرچم عزای امام حسین(ع) هم بالا بماند. خانم محمدیان میگوید: «از اول محرم به حاج آقای صباغیان گفتم هرگاه برای روضهها ماسک لازم است به من خبر بدهد و تا آخر صفر هر تعدادی که اعلام کردند و در وسعم بود، تهیه کردم و در اختیارشان گذاشتم تا توزیع کنند.»
بعد از مصاحبه از حیاط باصفای خانه بیرون میآییم. از این نگاه والا و متمدنانهای که این بانو برای برافراشتن پرچم روضههای امام حسین(ع) دارد حالمان خوب میشود و برای روح تازه در گذشتهشان فاتحهای میفرستیم...