کد خبر: ۷۲۴۲
۲۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰

حاج حسین دهنوی، عَلَم‌ساز هیئت‎‌های مشهد

«حاج‌حسین دهنوی» به‌عنوان یکی از بازمانده‌های علم‌سازی، سال‌ها تکه‌چوب‌های بی‌جان را به علمی باشکوه مبدل می‌کرده تا در میانه دسته‌های عزاداری، افراشته شود و در پیش چشم عزاداران، دلربایی کند.

عزاداری به سبک و سیاق سنتی همچنان بین هیئت‌های مذهبی مشهد با رنگ‌وبوی خاصی برگزار می‌شود و هنوز هم هستند علامت‌هایی که روز عاشورا در بین عزاداران دست‌به‌دست می‌چرخند.

روزگاری در محله‌های دوردست شهرمان، ساختن وسایل و ادوات عزاداری، هنر و حرفه‌ای اصیل به‌حساب می‌آمد، اما امروز این حرفه، آخرین نفس‌های حیات خود را می‌کشد. «حاج‌حسین دهنوی» به‌عنوان یکی از بازمانده‌های علم‌سازی، سال‌ها تکه‌چوب‌های بی‌جان را با کیمیای عشق، به علمی باشکوه مبدل می‌کرده تا در میانه دسته‌های عزاداری، افراشته شود و در پیش چشم عزاداران، دلربایی کند.

بیشتر اهالی محله خاتم‌الانبیا (ص)، حاج‌حسین علم‌ساز را خوب می‌شناسند. حالا با آنکه سه سالی می‌شود که او دیگر علمی نساخته، برپایی مجالس عزاداری اباعبدا... (ع) در منزل کوچکش و پخت شله و حلیم صلواتی با دستان لرزان در دیگ‌های بسیار بزرگ و سه‌منی را جایگزین علم‌سازی کرده تا نامش همچنان به‌عنوان مرید امام‌حسین (ع) و اهل‌بیت (ع) ثبت باشد. با حاج‌حسین هفتادودوساله که فقط به عشق امام‌حسین (ع) انجام دادیم.   بدون گرفتن مزدی، سال‌ها علم ساخته، گپ و گفتی معنوی داشتیم.

ریشه‌های علاقه‌مندی به علم‌سازی در وجود حاج‌حسین، مربوط به زمانی است که در شهر نیشابور و دیار آباواجدادی‌اش زندگی می‌کرده است. خودش از آن سال‌ها این‌طور می‌گوید: «آن موقع در نیشابور زندگی می‌کردم. در خانه‌ای که مادرم در آن، همیشه برای امام‌حسین (ع)، مراسم برگزار می‌کرد و پدرم هم پای ثابت مجالس روضه بود؛ به‌خصوص مجلس باشکوه تکیه حاج‌مهدی که در ولایت ما مشهور بود.

هروقت در این تکیه، مجلس عزایی بود، من هم همراه پدرم می‌رفتم. علم‌های عزا جزء اصلی این تکیه بود. شکوه علم‌های تکیه حاج‌مهدی، همیشه برایم جذابیت خاصی داشت. چند نفر از هم‌ولایتی‌هایمان را که علم‌ساز بودند، می‌شناختم و گاهی به بهانه‌ای سراغشان می‌رفتم. خیلی کنجکاو بودم بدانم این علم‌ها چطور ساخته می‌شود و آرزو داشتم مثل آن‌ها را بسازم و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم روزی برسد که خودم در محله آبکوه یا خاتم‌الانبیا (ص) مشهد برای هیئت‌ها، علم بسازم.»

 

در کمتر از یک هفته، اولین علم را ساختم

دست تقدیر، پای حاج‌حسین را به مشهد باز می‌کند. بعد از مدتی با  آمدوشد به مسجد پنج‌تن در محله آبکوه و پیشنهاد یک دوست، جرقه‌ای در ذهن او زده می‌شود؛ جرقه‌ای کوچک که اتفاقی بزرگ را در زندگی حاج‌حسین رقم می‌زند؛ «سال‌های پیش از انقلاب، درمحله آبکوه زندگی می‌کردم.

گاهی به مسجد پنج‌تن در محله مان می‌رفتم. یک روز، یکی از رفقای مسجدی به نام حاج‌آقای توسی رو به من کرد و گفت حسین‌آقا! به‌نظر شما این مسجد چه چیزی ندارد؟ فوری و ناخودآگاه کلمه علم به زبانم آمد و بعد هم قول دادم که خودم یک علم برای آن مسجد و هیئتش بسازم.

بلافاصله کارم را شروع کردم. عشق و علاقه‌ام به ساخت علم، طوری بود که صبح‌ها به کار اصلی‌ام یعنی توزیع نفت و بنزین دربین مردم، مشغول بودم و عصر‌ها تا صبح هم در خانه، علم می‌ساختم. با همین روند، در کمتر از یک هفته اولین علم را ساختم و تحویل دادم.»

 

حاج حسین دهنوی، سال‌هاست بدون هیچ مزدی عمرش را صرف ساختن عَلَم برای هیئت‌ها کرده است

 

اصل علم، یک تیغه با یک پرچم بوده است

حالا سه سال است که حاج‌حسین به‌دلیل مسائل اقتصادی، دیگر علمی نساخته است. گرچه خودش می‌گوید اگر یک بانی پیدا شود و چوب و ابزار دراختیارش قرار دهد، حاضر است بازهم با وجود لرزش دست‌هایش علم بسازد و آن را  پیشاپیشِ دسته‌ها، در دست خود نگه‌دارند.

او همچنین تاکید می‌کند که تعریف درستِ علم را بدانیم؛ «بیشتر مردم تصورشان از علم، صفحه‌ای فلزی است که با تیغه‌ها و اشکال مختلف آراسته شده است، اما اعتقاد من و خیلی دیگر از علم‌ساز‌ها این است که آن علم‌های فلزی که کلی زر و زیور و پیرایه به آن آویزان شده، مربوط به فرهنگ ما و دین اسلام نیست، بلکه از ادیان دیگر، وارد آیین مذهبی ما شده است.

اصل علم، همان چیزی است که در قدیم بوده است. درواقع در گذشته، همه اقوام و قبایل برای خودشان یک نشانه داشتند که قوی‌ترین فرد قبیله، پرچم‌دار آن می‌شد. نشانه طائفه بنی‌هاشم هم پرچم با یک تیغه بوده است. علم‌هایی که من ساخته‌ام، یک تکه‌چوب ساخته‌وپرداخته‌شده به طول حداکثر ۶ متر و با ضخامت تقریبا یک‌مترو ۲۰ سانتی‌متر است که منقش به اسمای متبرک و پارچه‌های ساده رنگی به‌خصوص سبزرنگ است و در بالای آن، طوقی فلزی قرار دارد.

 

پارچه‌ها در مراسم علم‌بندان، بسته می‌شود

علم‌ساز قدیمی محله خاتم‌الانبیا (ص)، زمان لازم برای ساخت یک علم را یک هفته عنوان می‌کند و درباره پارچه‌های رنگارنگی که به این نوع علم‌ها بسته می‌شود، این‌طور می‌گوید: «پارچه‌های رنگارنگ را افراد حاجتمند، در یک مراسم رسمی به نام علم‌بندان می‌بندند؛ یعنی از سر علم، کلی پارچه بسته می‌شود و گاهی هم یک پارچه بزرگ سبز به آن می‌بندند.»

اگر بگوییم حاج‌حسین جزو بازمانده‌های هنر علم‌سازی است، سخنی به‌گزاف نگفته‌ایم؛ به همین دلیل است که او دوست دارد هرآنچه آموخته است، بازگو کند تا شاید علاقه‌مندی پیدا شود و راه او را ادامه دهد؛ «مواد اولیه علم، تکه‌های دومتری چوبی از درخت جودانه است.

در هرکدام از این تکه‌ها یک حفره ایجاد می‌کنیم و ازطریق این حفره‌ها، چوب‌ها را با چسب‌های قوی و تکه‌چوب‌های کوچک‌تر مهار می‌کنیم. تا اینجا بدنه کار، درست می‌شود؛ یعنی سه‌تکه چوب دومتری، محکم به یکدیگر، متصل شده است. بعد هم که صیقل کاری دارد.

با بتونه هم یک لایه مقاوم دور علم می‌زنیم. در لایه آخر هم چسبی استفاده می‌کنیم که ما به آن سریشم می‌گوییم. یک لایه پارچه متقال هم برای تزئینات ساده مذهبی می‌چسبانیم. اگر خطاط خوبی هم پیدا شود، روی آن را با اسمای متبرکه زینت می‌دهد. اگر هم خطاط نباشد، با شابلون مخصوص، نقش این اسامی را روی پارچه می‌زنیم. بالای علم هم یک طوق آهنی (صفحه‌ای فلزی که یک تیغ دارد) قرار می‌دهیم.»

 

پولی بابت ساخت علم نمی‌گرفتم

او کار ساخت علم را کار دل می‌داند؛ برای همین است که هیچ‌گاه برای این کار، قیمتی تعیین نکرده و پولی از سفارش‌دهنده‌ها نگرفته است، اما شرطی داشته که در نوع خودش جالب توجه بوده است؛ «گاهی از روستا‌های اطراف بولوارتوس، به من مراجعه می‌کردند که برای هیئتشان علم بسازم.

من نه پولی طلب می‌کردم، نه کالا و چیز دیگری برای ساخت علم درخواست می‌کردم. فقط می‌گفتم به‌حرمت علم امام‌حسین (ع) و حضرت اباالفضل (ع)، باید موقع بردن علم از خانه‌ام، تعدادی از اهالی همان محله‌ای که سفارش‌دهنده هستند یا هیئتی‌های آن‌ها برای تحویل‌گرفتن علم بیایند و با برگزاری مراسم مداحی و روضه‌خوانی و سینه‌زنی، علم را ببرند تا شأن این کار، حفظ و گوسفندی هم قربانی شود.

بعد از اجرای این مراسم، اولین‌نفر خودم بودم که علم حدود ۵۵ کیلوگرمی را بدون کمربند مخصوص، بلند می‌کردم و تا چند کوچه می‌بردم. بعد هم تحویل صاحب اصلی‌اش می‌دادم. از گوسفند قربانی هم، برای اهالی محله به دست خودم، حلیم یا شله مشهدی طبخ می‌کردم.»

 

حاج حسین دهنوی، سال‌هاست بدون هیچ مزدی عمرش را صرف ساختن عَلَم برای هیئت‌ها کرده است

 

شله و حلیم را صلواتی می‌پزم

همه هنر‌های حاج‌حسین دهنوی که آوازه‌اش همیشه بین محله بلند بوده و اهالی، احترام ویژه‌ای برایش قائل هستند، به علم‎سازی او محدود نمی‌شود. او آشپز ماهری نیز هست؛ «پدرم آشپز قابلی بود و من هم پخت شله و حلیم را از او به ارث برده و یادگرفته‌ام. این دو غذا با اینکه محبوب ما خراسانی‌هاست، چون تهیه و طبخ آن سخت و پرهزینه است، کمتر در خانه طبخ می‌شود و معمولا جزو غذا‌های نذری است. من زیر‌وبم پخت این دو غذا را در جوانی از پدرم یاد گرفته‌ام.»

حاج‌حسین این هنرش را هم در راه امام‌حسین (ع) خرج کرده است و می‌گوید: «خواست خدا و کار دل است دیگر. وقتی علم می‌ساختم، گاهی هم به‌عشق امام‌حسین (ع)، شله یا حلیم مجالس را می‌پختم. برای این کار هم، ریالی از کسی نگرفته‌ام و نمی‌گیرم. حاضرم اگر کسی مواد اولیه را دراختیارم قرار دهد، شله و حلیم را با دیگ و اجاق‌های خودم و صلواتی آماده کنم.

فقط شرطم این است که این نذری برای مجالس اهل‌بیت (ع) باشد و سفارش شخصی نباشد؛ البته خودم هم عاشورای هرسال به عشق اباعبدا... (ع) دو تا دیگ بزرگ، برای اهالی محله برپا می‌کنم و آن‌قدر برکت می‌کند که همه اهالی از این غذای نذری می‌خورند.»

 

کار ریایی، فایده‌ای ندارد

در هرکاری نیت آدمی باید درست و خدایی باشد. این اعتقادی است که علم‌ساز پیش‌کسوت محله خاتم‌الانبیا (ص) بر آن تاکید می‌کند؛ «اگر کار خیر را به این نیت انجام می‌دهیم که دیگران برای ما به‌به‌وچه‌چه کنند و بگویند عجب آدم دینداری است، بهتر است برای آن کار، هزینه و وقت صرف نکنی؛ چون کاری ریایی است. یادم هست یک‌بار آقا و خانمی از من خواستند دو تا دیگ شله درست کنم. خانم مواد اولیه‌ای را که شوهرش تهیه کرده بود، ندیده بود. وقتی مرد آن‌ها را به من تحویل داد، زن شروع کرد به غر زدن که چرا این همه گوشت خریدی؟ کمی بعد از داخل گوشت، کرم بزرگی بیرون آمد و و مرد مجبور شد دوباره گوشت تهیه کند و زن از گفتن حرفش، حسابی شرمنده شد».

 

معجزه نجاتم داد

او انگیزه‌اش را از انجام کار‌های بی‌چشمداشت خود، خشنودی اهل‌بیت (ع) می‌داند و می‌گوید: «مگر انگیزه‌ای از این بالاتر هم هست؟ همین که زندگی خوب و همسر خوبی دارم، همین که تنم سالم است، خودش نعمت بزرگی است و برکت و نتیجه همین کارهاست.

حتما که نباید دسته‌چک سفیدامضا بدهند.» او در این زمینه به یکی از معجزات زندگی‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: «چند سال پیش که به یکی از نیازمندان برای ساخت خانه کوچکش کمک می‌کردم، به‌طور ناگهانی با آهن، از بلندی افتادم. هرکس این صحنه را دیده بود، گفته بود که من مرده‌ام، اما فقط چند عضو بدنم شکست و زنده ماندم و بعد از مدتی هم، کاملا سالم و خوب شدم. این اگر اسمش معجزه الهی و لطف ائمه‌اطهار (ع) نیست، پس چیست؟»


این گزارش چهارشنبه، ۳ آذر ۹۵ در شماره ۲۲۱ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44