کد خبر: ۷۰۳۳
۰۱ آبان ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۰

معرق‌کاری که آرایشگر شد

معرق‌کاری بازار خوبی نداشت، اما من امید و انگیزه زیادی داشتم و با هر سختی ادامه می‌دادم. از یک جایی به بعد فهمیدم نمی‌توانم با بازار رقابت کنم. چینی‌ها همین آثار دستی ما را به‌صورت ماشینی تولید می‌کنند.

چهار سال پیش که به‌سراغش رفتیم، اره مویی و تیغ برش به دست داشت و چوب برش می‌زد. حالا، اما در آرایشگاه خودش، قیچی و شانه به دست می‌گیرد و موی مشتری‌ها را کوتاه می‌کند. مرتضی وهاب‌پور دانش‌آموز هنرستان تختی بود، به معرق‌کاری علاقه داشت و مقام‌هایی هم در این رشته کسب کرده بود. حالا در مسیر دیگری قدم گذاشته و به هنر آرایشگری رو آورده است. او قرار است از فراز و نشیب‌های این چهار سال برایمان بگوید.


برای اثر هنری دست‌ساز هزینه نمی‌کنند

سال‌۱۳۹۷ که به مدرسه تختی رفتیم و با او به گفتگو نشستیم، تازه از سفر چند‌روزه‌اش به اراک برگشته بود. در جشنواره‌ای هنری در کشور همراه یازده هنرمند دیگر مشهدی شرکت کرده و مقام‌آور شده بود. مرتضی وهاب‌پور با همان سن و سال کمش تجربیات خوبی در رشته هنری‌اش داشت، اما درست چند ماه پس از این گفتگو هم‌زمان با فارغ‌التحصیل‌شدن از هنرستان تختی، این رشته را هم کنار گذاشت.

دلیلش را که می‌پرسم، توضیح می‌دهد: همان موقع هم معرق‌کاری بازار خوبی نداشت، اما من امید و انگیزه زیادی داشتم و با هر سختی ادامه می‌دادم. از یک جایی به بعد فهمیدم نمی‌توانم با بازار رقابت کنم. چینی‌ها همین آثار دستی ما را به‌صورت ماشینی تولید می‌کنند و با قیمت کمتر اینجا می‌فروشند. آن‌ها کل بازار را گرفته‌اند. در این اوضاع اقتصادی، کسی برای اثر هنری دست‌ساز هزینه نمی‌کند.

 

کار آرایشگر محله را تماشا می‌کردم

همه این‌ها باعث شد که مرتضی عطای این رشته هنری را به لقایش ببخشد و آن را کنار بگذارد. او پس‌از فارغ‌التحصیلی از مدرسه هم تحصیل را دنبال نکرد و به فکر کسب درآمد افتاد. در این مدت، شغل‌های بسیاری را امتحان کرده است. دوره‌ای کوتاه در یک شرکت ریسندگی نخ کار می‌کرده، حالا هم در‌حال یادگیری کار پلی‌استر است. اما مهارتی که جدی‌تر از همه دنبال می‌کند، آرایشگری است.

به قول خودش صفر‌کیلومتر نبوده و از همان کودکی چیز‌هایی از این هنر می‌دانسته است؛ «بچه‌تر که بودم، تابستان‌ها شاگرد سلمانی محله می‌شدم. همان روز‌ها فهمیدم که این کار را دوست دارم. ساعت‌ها می‌نشستم و کار آرایشگر محله را تماشا می‌کردم. کم‌کم خودم هم وارد گود شدم و چند‌باری این کار را تجربه کردم.»

 

اشتباه هم کرده‌ام

مرتضی به پیشنهاد دوستش در آرایشگاه او شروع به کار می‌کند. دوستش تازه ازدواج کرده بوده و بیشتر اوقات در مغازه نبوده است. مرتضی کمک‌حال او می‌شود و کمی بعد هم با هم شریک می‌شوند و مغازه را با هم راه می‌برند؛ «آن اوایل، کار از یادم رفته بود و چیزی یادم نبود. دو‌سه تا کله که زدم، دستم آمد! دو‌سه‌باری هم خراب‌کاری کردم، اما مشتری‌ها زیاد دقت نمی‌کردند و چیزی متوجه نمی‌شدند.»

مرتضی وهاب‌پور حالا می‌خواهد آرایشگاه خودش را داشته باشد. با سرمایه‌ای که این مدت جمع کرده، اتاق کوچکی در محله اروند اجاره کرده است. در‌حال خرید وسایل لازم است و امروز و فردا آرایشگاه شخصی خود را راه‌اندازی می‌کند.

ارسال نظر