آنچه حسین حسنپور به گردآوری آن مشغول بوده است، نمیتوان عتیقه یا زیرخاکی نامید، بلکه او را میتوان صاحبِ مجموعهای (کلکسیونری) از اشیایی دانست که در زندگی دو سه نسل قبل، کاربرد داشته است.
او مجموعهای متنوع از اشیا دارد. در مجموعه او از ابزار کشاورزی گرفته تا زیورآلات پیدا میشود. اگر بیشتر از ۵۰ سال داشته باشید، برای شما دیدن این کلکسیون، خاطرهانگیز (نوستالژیک) است؛ چراکه میتواند یادآور اشیایی باشد که چند دهه قبل در زندگی روزمره مردم پیدا میشد، اما امروز بنا بهدلایل مختلف، دیگر نمیتوان سراغی از آنها در خانههای امروزی گرفت.
این مجموعه در خانهای واقع در محدوده پنجتن مشهد، نمایشگاهی خودمانی و البته خصوصی است که درش اجازه باز شدن بهروی همگان پیدا نکرده است و تنها توقع صاحبش نیز حمایت در همین بخش، یعنی صدور مجوز برای باز شدن در بهروی همه علاقهمندان است.
این مجموعه هرچند ارزش ریالی زیادی برای تهیهاش صرف شده است، بیشتر از آنکه معادل ریالی چشمگیری داشته باشد، نشاندهنده و راوی سبک زندگی کهن است؛ سبک زندگیای که امروز دیگر نیست، اما بیانگر هویت محلی، شهری، روستایی و ایرانی ماست.
با گشتوگذاری در این مجموعه و با مدد از نیروی حدس و اتکا به تجربههای شخصی، میتوان اشیای کهن را شناخت و کاربرد آنها را حدس زد. ساعتی به زمانهای دور سفر کرد و سادگی و هنرمندی پیشینیان را بازفهم کرد و به یاد داشت که گذشتگان هم برای خود روز و روزگاری داشتهاند، حتی بهتر از این روزهای سرشار از فناوری.
متولد ۵۹ هستم در مشهد. تا سیکل خواندهام. پیشترها یخچالساز بودم. دیسک کمر گرفتم و دیگر نتوانستم در آن بخش کار کنم و برگشتم به علاقه قدیمیام یعنی جمعآوری اشیای قدیمی. زندگیام را با کارهای حاشیهای اداره میکنم.
من نه عتیقهباز، نه عتیقهدار و نه عتیقهفروش هستم، فقط آرشیو و مجموعهای را جمعآوری کردم که محور هرکدامش، ذوق شخصی بوده است و تاریخ ساخت و تولید عموم اشیای این مجموعه به دههها قبل برمیگردد. زمانی که هیچچیز به شکل امروز نبود. میتوان اشیایی در بازه ۴۰ تا ۱۰۰ سال قبل را در این مجموعه مشاهده کرد.
این مجموعه شامل اشیای مختلفی است؛ اعم از وسایلی که در روستا کاربرد داشته است تا اشیای زینتی و مجموعههای مختلف شخصی مثل ابزارهایی که در اول ورود مدرنیته به کشورمان آمد مانند تلویزیونهای قدیمی که اگر بخواهم آنها را تقسیمبندی کنم، باید بگویم این کار بهسختی انجام میشود.
ما اینجا حتی لوازم آشپزخانه داریم و لوازم مصرفی داخل خانه. در بخش کشاورزی، چهارشاخ دارم. خرمنکوبی چوبی هم دارم که حیوانی قوی را به آن میبستند و در مزرعه راه میبردند تا در فرایند کشاورزی کمکرسان کشاورزان باشد.
در همین ردیف، بذرپاش دستی و سمپاش دستی هم دارم که متعلق به حدود ۱۰۰ سال قبل است. لوازم قدیمی بقالی هم در بساطم پیدا میشود. در این بخش، لوازمی که در مغازههای قدیمی برای وزن کردن کالاها بهکار برده میشد، مانند انواع ترازو (سقفی و پلهای) و قپان وجود دارد.
اشیایی هم که در خانهها و آشپزخانهها کاربرد داشته است مانند دبههای قدیمی روغن و هاون سنگی و برنجی، آفتابه و لگن و حتی چراغهای لامپا و سهفتیله هم در مجموعهام دیده میشود.
چینیجات قدیمی هم دارم که بعضی از آنها جنبه تزیینی دارد و بعضی کاربردی بوده است. تلویزیونهای قدیمی متعلق به حدود ۷۰ سال قبل و صندلی سینما هم دارم.
احتمالا متعلق به سینمایی در خیابان ارگ مشهد بوده است که دیگر وجود خارجی ندارد و بهصورت اتفاقی در یک نجاری، آن را پیدا کردم و خریدم. پردهای دستدوز هم دارم که با کاموا و پشم دوخته شده و شعری در مدح امامهشتم (ع) روی آن نوشته شده است.
دستگاهی دارم که قدیمها در روستاها و گاهی شهرها وجود داشت که با آن حوله میبافتند و از سقف آویزان میشده و بافندگانی حرفهای داشته است. متاسفانه دیگر از این اشیا حتی در روستاها هم پیدا نمیشود و اگر بشود، نادر است. درکنار اینها که گفتم، هزاران شیء دیگر هم جمعآوری کردهام.
مهمترین هدفم، لذت شخصی است. هر کسی کاری را دوست دارد و من هم به این کار علاقه دارم. دوست دارم مهمانانم وقتی به خانهام میآیند، خاطرهای خوب برایشان ماندگار شود.
میدانم که این کار در بخش حفظ هویت قدیمی، موثر است. حمایت دولتی نمیشوم. گاهی خانوادههایی که برای بازدید از کارهایم میآیند، از من حمایت معنوی میکنند و بزرگترهایشان برای زنده نگاه داشتن زندگی قدیمی و اشیای متفاوتش، به من آفرین و مرحبا میگویند.
من دستگاه گنجیاب ندارم و دوروبر چنین کارهایی هم نمیروم. گنج واقعی در همین اطراف ماست. در وسایلی که گاهی مورد بیمهری قرار میگیرند و، چون به نظر صاحبانشان با سبک زندگی امروزی همسو نیست، در انبارها خاک میخورند و حتی به بازیافتیها داده میشوند.
تا جایی که میدانم، نگهداری اشیایی که متعلق به قبل از دوره صفویه است، ممنوع دانسته شده است. من چنین وسایلی ندارم. دقت هم میکنم که گرفتار این بخش نشوم.
خیلی دلم بخواهد، به موزهها میروم و آنها را میبینم و اتفاقا با دیدن اشیای موزهای سوادم در این بخش کاملتر شده است و میتوانم سیر تحول وسایل زندگی از دیرباز تا ۱۰۰ سال جدید را که مربوط به علاقهمندی و کار من است، بهتر درک کنم.
برای تهیه مجموعهام به هر جایی که برایم ممکن باشد، سر میزنم. به سفرهای مختلفی هم رفتهام. گاهی به نیشابور میروم. به جمعهبازارهای آنجا و مشهد سر میزنم، حتی به انبارهای جمعآوری ضایعات شهری میروم.
سمساریها را هم جست وجو میکنم. پاتوق خاصی برای تهیه این لوازم نیست. باید هرجایی را که ممکن است رد و سابقهای از اشیای قدیمیتر داشته باشد، جستجو کرد.
دورترین نقطهای که برای تهیه مجموعهام به آنجا سر زدهام، کرمانشاه بوده است که اشیای مدنظرم را از آنجا خریدهام. معمولا اشیای خاصی در نظرم نیست. فقط میگردم و اگر جنسی قدیمی پیدا کنم و مبلغش در تحمل جیبم باشد، حتما آن را میخرم.
بگذارید برایتان خاطرهای بگویم. روزی یک «پالان خر» خریدم و به خانه بردم. خانمم گفت مرد دیوانه! مردم میروند و اجناس آنتیک برای خانهشان میخرند، تو میروی و برای ما پالان خر میآوری؟ گفتم: زن عزیز! من دیوانهام.
از من دیوانهتر هم وجود دارد و از او هم دیوانهتر پیدا میشود. اشارهام به کسانی بود که به چنین اشیایی علاقهمند هستند و از آنها نگهداری میکنند و بعضیهایشان را به من میفروشند و افرادی که چنین اشیایی را میخرند.
هر دو خندیدیم و ماجرا ختم به خیر شد. تازگیها با همسرم در این بخش دچار تضاد نمیشوم. ایشان بالاخره پذیرفتهاند که من به این چیزها علاقهمندم و آنها را خریداری میکنم.
فکر میکنم گرانترین عضو مجموعهای که جمعآوری کردهام، ظروف مسیبرنجی است که حدود ۲ میلیون قیمت دارد، اما به همه اشیایی که دارم، علاقهمند هستم؛ خصوصا اشیای چوبی.
اشیای چوبی بیشتر از هر چیز دیگر چشمم را میگیرد. خرمنکوبی چوبی در مجموعهام هست که خیلی دوستش دارم؛ البته قیمت خاصی ندارد. مقداری سنگ نیمهقیمتی و قیمتی هم دارم که البته بسیار کم است.
این بخش گران است و به تخصص زیادی نیاز دارد. چند باری هم در این بخش و هم دیگر بخشها سرم کلاه رفته است.
گاهی فکر میکنم این علاقه از کجا بهسراغم آمده است؟ باید بیشتر خودم را کاوش کنم. آخر نه پدرم در این کار بوده است و نه پدر پدرم؛ یعنی سابقه خانوادگی ندارم و حتی درس باستانشناسی هم نخواندهام که مبدأ علاقهام را در آنجا پیدا کنم.
یادم میآید اولین شیء قدیمی که خریدم، در دوران دبستان بود. از دوستم تمبر خریدم. همان زمان، مجموعهای کبریت جمعآوری میکردم. شاید برگردد به ذوقی که در درونم وجود دارد؛ چون بیشتر، آدمهای باذوق دنبال این کارها میروند.
تصمیم گرفتهام نمایشگاهی عمومی با همه وسایلم برپا کنم، اما نشستهام و نگاه میکنم تا ببینم روزگار چه میخواهد. این کار دردسر دارد و سرمایه زیادی هم ندارم.
میدانم مجوزهای قانونی مختلفی میخواهد که به من نمیدهند و اگر بخواهند بدهند هم، آنقدر طول میکشد که در حوصلهام نیست.ای کاش روند کارها را آنچنان آسان میکردند که نیازی نبود کفش آهنین بهپا کنیم و از این اداره به آن اداره برویم تا بلکه برگهای بهعنوان مجوز به ما بدهند.
دوست دارم همین محل یا محلی بهتر را به نمایشگاه اختصاص بدهم. قول میدهم حتی ریالی هم برای بازدید مردم از آنها نگیرم و حتی چای رایگان هم بدهم. (لبخند میزند.)
تا حالا هیچ مرکز دولتی یا عمومی به من سر نزده است و شما اولین افرادی هستید که از جایی رسمی بهسراغم آمدهاید و مشغول تهیه گزارش و عکس هستید.
اگر کسی، اهل باشد و بخواهد همه اشیای مجموعهام را یکجا بخرد، البته که فروشنده خواهم بود، اما اگر کسی بخواهد گلچین بکند، نه. هویت مجموعه به این است که همه اشیایش کنار هم باشد.
اصولا نباید به این مجموعه از نظر مادی نگاه کرد. کافی است به زندگی دیروز علاقهمند باشی تا خرمنکوب و داسهای قدیمی برایت همانقدر ارزش داشته باشد که فرشهای گرانبهای قدیمی ارزش دارد.
اگر کسی بخواهد موردی از من چیزی بخرد مشروط به آنکه مثلش را در مجموعهام داشته باشم، بازهم فروشنده خواهم بود والا نه! قبلا سایتی هم برای نمایش و فروش اشیای مجموعهام راهاندازی کرده بودم که البته چندان معروف نشد و نتیجه مالی مناسبی برایم نداشت. الان در اپلیکیشن «دیوار» فعالم؛ البته اشیای تکراری مجموعهام را آنجا ارائه میکنم.
باید از کارهای خوب حمایت کرد. اگر مسئولان دولتی که بر ارزشهای محلی و بومی تاکید دارند، میخواهند کاری بکنند که سخنانشان را عملیاتی کرده باشند، باید به من و امثال من که مجموعهدارهای شخصی هستیم و تنها برای عشق و نه سوداگری و طمّاعی، مجموعههایی مثل این را جمعآوری کردهایم، بها بدهند.
چه اشکالی دارد که من در خانهام را که اکنون تبدیل به نمایشگاه اشیای قدیمی شده است، باز کنم و عموم مردم بتوانند بهراحتی در فضایی که آرامشبخش است، به دیدن این اشیا بیایند؟ الان اگر در خانهام را باز کنم، بلافاصله پلمب میشود.
چه اشکالی دارد هم با هدف فرهنگی و هم اقتصادی درِ این مجموعه به روی عموم مردم باز شود؟ مگر نمیگویند باید اشتغالزایی کرد؟
حاضرم در فضایی که متعلق به شهرداری باشد، اشیایم را در معرض دید مردم بگذارم. این کار هم برای گردشگران و همه مردم، جذاب است و هم این بخش فراموششده فرهنگیاقتصادی را احیا میکند.
* این گزارش یکشنبه یک بهمن سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.