از قدیم گفتهاند زن خوب و کاردان زندگی را بهشت میکند. در سطح جامعه بزرگتر هم این مثال صدق میکند، اگر زنان جامعهای مدّبر و نکتهسنج باشند، در خانه با تربیت فرزندان خوب و در اجتماع با حضور تأثیرگذار خود، سبب تحولاتی مثبت و ماندگار خواهند شد.
تحولاتی که آثار خوبش نصیب و نفعی عمومی دارد. سیما سادات فیروزنیا، ساکن میثم شمالی، یکی از این نوع زنان است. کسی که از ۲۴ سالگی با حضور در برنامههای پایگاه سلامت محله و شهرداری توانست منشأ تحولات خوبی در محله و منطقه باشد.
کمک در راهاندازی کارگاه خیاطی با ظرفیت اشتغالزایی ۱۰۰ نفر به صورت مستقیم بهانهای شد تا به سراغ بانوی موفق محله برویم و گپوگفتی با وی داشته باشیم.
علاوه بر اینکه یکی از شیرینترین و به یادماندنیترین فعالیتهای اجتماعیکه سیما سادات فیروزنیا انجام داده است، گردآوری اطلاعات قدیمیها و موسپیدان محله است.
میگوید: «روزی که جمعآوری اطلاعات از قدیمیهای محله میثم را آغاز کردم، کمی به نظرم سخت آمد؛ اما هرچه پیش رفتم متوجه شدم چه اطلاعات خوب و جامعی از قدیم محلات دارند.
برای من که بیش از ۲۶ سال است در همین محله زندگی کردهام جذابیت و تازگی داشت. آدمهای قدیمی، بازیهایی مثل هفتسنگ، الک و دولک، زوو؛ که بچههای امروزی شاید حتی نام آنها را هم نشنیده باشند، وجه تسمیه کوچهها و خیابانهایی که هر کدام خودش یک داستان شیرین و شنیدنی است.
زنان و مردانی که پدرانشان از زمان قاجار خاطراتی را برایشان تعریف کرده بودند و آنها تمامشان را برای من نقل کردهاند. تلخ و شیرینیهایی از حضور روسها، قحطی نان و ... کاری که برای من با همه خستگیهایی که داشت، شیرین و پر خاطره بود.»
از همان کودکی پرشور و هیجان بود و اهل ذوق. کتابهایی که در کودکی مطالعه کرده بود و علاقه اش به برنامههای رادیویی در فن بیان و نگارش متبحرش کرده بود و سرآمد بچههای کلاس: «تک دختر خانواده بودم و عزیزکرده. پدرم طلافروشی در محله طلاب داشت و وضع مالی خوبی داشتیم.
من بهترین روزها را با پدرم تجربه کردم؛ وقتی زیر باران بدون چتر قدم میزدیم و او برایم شعر میخواند. نمیدانم ازکی و کجا، علاقهمند به نقاشی شدم طرحهای خوبی میکشیدم، اما نبود مربی و کلاسهای هنری این مجال را نداد تا به دنبال پرورش این استعداد باشم. تعطیلات تابستانم با کلاسهای خیاطی و منجوقدوزی میگذشت. آموزشهایی که به آینده حرفهای من خیلی کمک کرد.»
فکرش را نمیکرد یک روزی مجموعهای تأسیس کند که چند صد نفر را تحت پوشش قرار دهد. جرقه آن به کارگاه تولیدی دایی کوچکش بر میگردد: او کارگاه تولیدی لباس عروس داشت.
بعد پایان درسم پیشنهاد داد در درست کردن دسته گلهای عروس به او و همسرش کمک کنم. همان مدت کوتاه تمام ریزه کاریهای هنر را یادم داد. گرچه زمان کوتاهی بیش نبود، اما کافی بود تا من این هنر را خوب آموزش ببینم و برای عروسی دوستان و نزدیکان دسته گل عروس درست کنم.
بعدها هم که ازدواج کردم این کار را ادامه دادم. در حقیقت کارآفرینی را با خانواده شروع کردیم. در خانه با فرزندانم مینشستیم و دسته گل عروس درست میکردیم.
دسته گلهایی که بعدها به تابلویگل ارتقا یافت. سفارشاتی که از بازار گل میگرفتیم در اصفهان و حتی خارج از کشور هم مشتری داشت. تا همین چند ماه قبل این کار ادامه داشت، اما نوسانات ارزی اخیر و چند برابر شدن هزینههای تولید و نبود بازار فروش سبب شد فعلا کار را تعطیل کنم.
یکی از عواملی که سبب شده است تا از او به عنوان بانوی موفق محله یاد شود؛ اجتماعی بودن و حضورش در متن اجتماع است: بعد از گرفتن دیپلم از طریق دوستی با پایگاه سلامت محله با نام «افسر» آشنا شدم.
حضور در کلاسهای آموزشی و برنامههای بهداشتی برایم جذابیت خاصی داشت. تداوم حضور در این برنامهها سبب شد تا به عنوان رابط سلامت مرکز بهداشت محله با اهالی ارتباط برقرار کنم.
در آمارگیری برای سلامت به در خانهها میرفتیم. علاوه بر این برنامههای آموزشی در مساجد محله برایشان برگزار میکردیم. من هم از فرصت استفاده میکردم و درباره مباحث بهداشتی و سلامت فردی و اجتماعی برایشان میگفتم.
این ارتباط و اعتماد سبب شده بود تا برخی از زنان سرپرست خانوارکه در مضیقه مالی بودند گاه به سراغم بیایند و درد و دل کنند. این بود که تصمیم گرفتم برای آنهایی که به فعالیتهای هنری علاقهمند هستند کارگاه گلسازی هم بگذارم.
هدفم این بود کمکشان کنم تا بتوانند با آموختن هنر، برای خود درآمدی داشته باشند. از آنجا که در محدوده غیر برخورداریم و بیشتر آنهایی که برای آموزش میآیند، افراد ضعیفی هستند، سعی میکردم با توجه به آشناییام با بازار، مواد اولیه کار را کلی و با قیمت پایین بخرم و در اختیار آنان قرار دهم.
از آن طرف به مزونها و فروشگاههایی که به این خدمات نیاز داشتند، معرفی شان میکردم تا انگیزهای برای ادامه کار داشته باشند.
چند سالی است به عنوان رابط مرکز بهداشت در جلسات شوراهای اجتماعی محله میثمشمالی حضور پیدا میکند. سالها قبل از تشکیل این شوراها و عضویت در آن با شهرداری منطقه در ارتباط بوده است.
ارتباطاتی که سبب گرهگشاییهایی در رفع معضلات و مشکلات محله زندگیاش شده است: «در زمان تصدی آقای جمشیدنژاد به عنوان شهردار در جلسهای که با حضور معاون فرهنگی وقت در مرکز بهداشت برگزار شد با توجه به اشرافی که به مشکلات و نیازمندیهای محله داشتم به عنوان نماینده مردم انتخاب شدم.
بعد از این ماجرا اتفاقات خوبی در منطقه ما افتاد؛ چراکه هم پیگیریهای مردمی خوب بود و هم توجه مسئولان. جانمایی خودروهای بازیافت در چند نقطه و سطلهای زباله در خیابانهای اصلی، خطکشی مدارس، نصب چراغ راهنمایی زماندار، برگزاری اردوهای تفریحی ویژه سالمندان، برپایی کلاسهایی درباره بهداشت فردی و عمومی و ... برنامههایی مشارکتی که برای این منطقه خوب جواب داد و استقبال اهالی بسیار چشمگیر بود.
در تعاملاتی که با شهرداری انجام شده بود کارگاههای خوداشتغالی در اختیار ما قرار داشت و غرفهها در اختیار خانمهای سرپرست خانوار برای ارائه کارها قرار میگرفت. برپایی کارگاههای رایگان به بانوانی که منبعی برای درآمدزایی نداشتند، انگیزه و امید میداد.»
فیروزنیا با هدف کمک به زنان سرپرست خانوار و با نیتی خیرخواهانه از این پایگاه اجتماعی و ارتباطاتی که در نشستها و جلسات پیدا کرده بود، به گرفتن کارهای سریدوزی و کارگاهی اقدام کرد.
گرفتن امتیاز لباسهای فرم مدارس، فرم ادارات، بیمارستانها و ... که بعد از بستن قرارداد، دوخت آنها را به زنان و دختران نیازمندی واگذار میکرد که امکان حضور در بیرون از خانه را نداشتند و در خانه کار را انجام میدادند.
کار تمیز و تحویل به موقع سفارشها از جمله امتیازات کارش بود تا پیشنهاد واگذاری کارگاهی در خیابان آفرینش از سوی پایگاه بسیج میثم به او داده شود؛ کارگاه خیاطی بزرگی با ۱۰۰ چرخ خیاطی صنعتی: «این کارگاه با هدف عمل به منویات رهبری در راستای محرومیتزدایی و کمک به زنان سرپرست خانوار راهاندازی شده است و در حال حاضر ۳۰ نیرو شامل ۲۰ زن و ۱۰ مرد در این کارگاه مشغول خدمت هستند.
اولویت ما برای به کارگیری، زنان سرپرست خانوار و افرادی هستند که شرایط جسمی خاصی دارند و برای اشتغال به خاطر شرایط جسمانی دغدغهمند هستند، اما شرط به کارگیری آنان آشنایی مختصر با چرخ خیاطی و بدیهیات این حرفه است.
الان به کسانی نیازمندیم که در اوج نیازمندی به کار نیاز دارند. اکنون هم در تعامل با دانشگاه علومپزشکی هستیم تا لباس فرم بیمارستانها و مراکز درمانی هم به ما واگذار شود و بتوانیم در این منطقه محروم امکان اشتغال برای افراد بیشتری را فراهم کنیم.»
فیروزینیا در کنار تمام این فعالیتهای اجتماعی از خانواده خود هم غافل نبوده و ثمره زندگی ۲۷ سالهاش ۳ فرزند پسر است؛ پسرانی که برایش نه یک فرزند که همراه و رفیق هستند: «۳ پسر دارم که دو تای آنها تحصیلات عالیه دارند و پسر کوچکم که در هنرستان درس میخواند، جزو نخبگان است.
در دوره تحصیلشان در سطح آموزش ناحیه یک به سبب ادب و تربیت خوب آنان و همچنین برگزاری کارگاههای آموزشی به عنوان مادر نمونه انتخاب شدم. از همان ابتدای ورودم به عرصه فعالیتهای اجتماعی بچههایم را در مکانهایی که امکان حضورشان وجود داشت، میبردم.
دربرنامههای مناسبتی که شهرداری از من هم دعوت کرده، از پسرانم که با سنین کم همراهم بودند، در آرشیو شهرداری عکسهایی وجود دارد؛ حتی خیلی بیشتر از عکسهایی که شخصی با هم گرفتهایم.
در تمام این سالها از آنان غافل نبودهام و اگر بخواهید از یکی از بزرگترین افتخاراتم نام ببرم، میگویم پسرانم بزرگترین افتخار من هستند.»
*این گزارش در تاریخ یکشنبه ۲۳ دی سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۵ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.