وقتی به شیرینیفروشی حاجی قاسمی سر میزنیم که چند روز بیشتر به عید نوروز سال1399 نمانده است. یک شیرینیفروشی قدیمی که حالا 33سال از عمر آن میگذرد و نهتنها مردم منطقه بلکه مناطق همجوار هم آن را میشناسند. اگر طبق روال هر سال بود، حالا اینجا جای سوزن انداختن هم نداشت، اما این ویروس ناشناخته بهقول حاجی غم و شادی کاسبها را یکی کرده است و گرد رکود و کسادی را روی کار و کاسبی آنها، آن هم در پررونقترین ایام پاشیده است. در روزهای پایانی سال در این مغازه قدیمی که هنوز به همان شکل و شمایل سابق باقی مانده است با حسینعلی قاسمی، شیرینیفروش کهنه کار ساکن محله بسکابادی، به گفتوگو مینشینیم. کسی که در سنوسال جوانی تکوتنها پا به شهر میگذارد. ابتدا شغل آجرپزی و کار در کوره را انتخاب میکند، اما چیزی نمیگذرد که استعدادش را در شیرینیپزی کشف میکند و فصل جدید زندگیاش آغاز میشود.
قدم گذاشتن در مسیر علاقه
حالا ٥٦سال از عمرش میگذرد و میگوید که دیگر آن شور و حال سابق را ندارد، اما روزیروزگاری جوان پرانگیزه و پرتلاشی بوده است که دست خالی و تک و تنها از روستای سرنیش در 70کیلومتری شرق مشهد به مشهد مهاجرت میکند. ابتدا شغل آجرپزی را انتخاب میکند. ساعتها در کوره کار میکند و عرق میریزد، اما بعد از یک سال متوجه میشود که باید در راه علاقهاش قدم بگذارد. میگوید از همان سنین کم پختوپز را دوست داشته و در روستای خودشان پخت تمام غذاها و شیرینیهای محلی را یاد گرفته است، اما هیچوقت فکرش را هم نمیکرده است که یک روز این علاقه مسیر زندگیاش را تعیین کند.
صبح تا شب کار میکردم
تصمیم میگیرد که وردست یکی از اقوام دورشان که در مشهد شیرینیفروشی داشته است به کار مشغول شود. بنا به استعداد و علاقهاش خیلی زود فوتوفن کار را یاد میگیرد. همان سالها ازدواج میکند و یک سال وردست قوم شیرینیپزشان کار میکند، با دستمزد روزی ١٠٠تا تک تومانی و برجی 3000تومان حقوق. میگوید: «آن زمان شیرینیپزی سختتر از حالا بود. اسم خمیری که استفاده میکردیم خمیر بهشتی بود و خمیر مشکلی بود! باید میدانستی چطور روغن و خمیر را با هم مخلوط کنی. اگر اشتباه میکردی خمیر خراب میشد و بیاستفاده. این تازه قدم اول بود. هر شیرینی قلق خودش را داشت و من از صبح تا شب در کارگاه کار میکردم تا این مهارتها را کسب کنم. پس از یک سال کارکردن سرانجام برای خودم اوستا شدم و توانستم شیرینیفروشی خودم را داشته باشم.»
گسترش کار
اولین شیرینیفروشی او در خیابان پاسگاه قدیم، در همین راسته خیابان حر بوده است. حالا هشت، نه سال است که شیرینیفروشی او در حاشیه خیابان است. ابتدای کار، خودش بود و خودش. تعریف میکند این همه راه را با مینیبوس از اینجا تا فلکه برق در خیابانهای خاکی طی میکرد تا از فروشگاهی که آن دوره تنها فروشگاه فروش لوازم آشپزی بود آرد، روغن و... بخرد. حجم کار بهقدری بالا بود که شبها چند ساعت بیشتر نمیخوابید. صبح، هنگام طلوع آفتاب بیدار میشد و با فرهایی که با نفت کار میکرد شیرینی میپخت. بعد هم تا غروب آنها را میفروخت. اما بعد از چند سال کارش را گسترش میدهد و بعد از آن فرهای گازی جای فر نفتی را میگیرد و حاجی هم روی دور میافتد و کارش را با راه اندازی 2 شعبه قنادی گسترش میدهد.
شستن تلخی ایام با شیرینی
میخواهم از خاطراتش بگوید و همه خاطرات خوب او مربوط میشود به عیدها و مناسبتهای شاد تقویم. میگوید که ماه محبوبش ماه رمضان است و حالا با وجود تمام این شاگردها هنوز هم که هنوز است زولبیا و بامیه را خودش میزند و اوج گرمای تابستان هم که باشد با دهان روزه خودش کنار دیگهای پرروغن و پرحرارت کار میکند و کار را به کسی نمیسپارد. میگوید روزهای پایان سال هم یکی از آن دورههای پررونق برای شیرینیفروشهاست که میتوانند در این ایام انواع شیرینیهای تر را بفروشند. اما این را هم میگوید که در هیچ عیدی مثل امسال اینقدرشیرینیفروشیها سوتوکور نبوده است. در آخر از او میپرسم که اگر شیرینیها روی دستشان بماند، چه کار میکنند؟ جواب میدهد: «قبلا یکبار شیرینیها روی دستمان ماند و قابل مصرف بود. تصمیم گرفتیم همه را صلواتی بدهیم برود. سوار وانت شدیم و به مناسبت عید از مشهد تا سرخس بین مردم شیرینی پخش کردیم. امسال هم بعد گذر از این بیماری، شاید همین کار را انجام بدهیم. البته با رعایت نکات بهداشتی تا شیرینی به کام مردم تلخ نشود و این شیرینی کمی تلخی این ایام را بشوید و ببرد.»