
آوازه طنزپردازیهای صداپیشه مشهدی پیچیده است
آوازه طنزپردازیهایش را بسیار شنیدهام. برخلاف تصور من که فکر میکردم همه هنرمندان در رفاه و تجملات زندگی میکنند با خانهای ساده، اما صمیمی و سرشار از محبت روبهرو میشوم. مرد میانسالی که گرد سپید روزگار بر موهایش نشسته هنرمند صداپیشهای است که به استقبال میآید. پشت در نیز همسر وی خوشامدگویان لحظه ورود را شیرینتر میکند.
منزلی کوچک با لبخندهایی واقعی. اولین چیزی که نظرم را به خود جلب میکند کرسی وسط خانه است که در این فصل سرد گرمای خانه را دوچندان میکند. با هنرمند صداپیشه که از پیشهاش بهرهای مادی نبرده و فقط روزگار را با هنر خود برای اطرافیانش زیبا کرده است گفتگو میکنیم. او با آوردن سینی بزرگ چای و دمنوش که روی کرسی میگذارد صحبت خود را آغاز میکند.
استعداد ذاتی و علاقه به هنر
ناصر افقهیفریمانی متولد شهریور سال ۴۰ با لبخندی بر لب از اصالت و زادگاهش میگوید: «من اهل فریمانم. از ادامه اسمم مشخص است. نسبت فامیلی تقریبا نزدیکی هم با شهید مرتضی مطهری دارم. مادران ما دخترخاله بودند.»
در ادامه صحبتش یادی از دوران نوجوانیاش میکند و هنرنماییهایش در فامیل از ذهنش میان کلامش میتراود.
«از بچگی استعداد تقلید صدا و طنزپردازی داشتم و از ۱۶ سالگی نیز با هنرم نقل محفل میشدم. اما چون از همان سن کار میکردم این هنر برایم فقط در حد سرگرمی بود و به چشم یک شغل به آن نگاه نمیکردم.
تا اینکه برای سربازی به تهران رفتم و دوستانم در آنجا مرا تشویق کردند که در مجالس و محافل برنامه طنز و تقلید صدا اجرا کنم. آن دوران قضیه خیلی برایم جدی نبود و بیشتر جنبه سرگرمی داشت، اما متوجه استقبال زیاد مردم میشدم و همین امر برایم جذابیت داشت و باعث میشد باز هم به این کار ادامه دهم.»
او با تغییر صدایش چندین لحن متفاوت را بهطور زنده برایمان اجرا میکند و میگوید: «من نواختن انواع سازها را بلدم و صدای چندین خواننده را تقلید میکنم. تقلید صدای افراد و در و قطار هم که کار هر روزهام است.» میان صحبتهایش با صدای باباپنجعلی میگوید: سریال پایتخت را دیدهاید؟ گالیور و آتقی و چاووشی و بهنام بانی را هم با صدای خودشان از حنجرهام میشنوید.
خاطره دیروز و انگیزه امروز
انگار خاطرههایش تازه شده است و احساس میکند باید حتما از استعدادی که در جوانی برایش جدی بوده بیشتر استفاده کند. چای را تعارف میکند و خودش با تازهکردن گلو ادامه میدهد: «بعد از دوران سربازی به مشهد آمدم و مشغول کار شدم و درگیر زندگی روزمره.
اصلا فراموش کردم که خدا به من چه استعدادی داده است و میتوانم همراه با خنداندن مردم به کسب درآمد بپردازم. اگر بهطور جدیتر به این قضیه نگاه میکردم الان از ماهیصفت و ریوندی هم معروفتر بودم. پس از اینکه چندسالی درگیر روزمرگی بودم و به کارهای مختلف میپرداختم تشویقهای اطرافیان باعث شد دوباره حرفهای به سمت هنر تقلید صدا باز گردم.»
با حسرت از ناملایمتهایی که در مسیر اجرایش دیده است، میگوید: «متأسفانه هنر و موسیقی در مشهد فقیر است. من که با انواع سازها آشنا هستم و میتوانم به جای چندین خواننده بخوانم برای اجرای برنامه سالهای زیادی را معطل دریافت مجوز شدم. وقتی دیدم از ادارات مختلف جواب درستی دریافت نمیکنم به دفتر امام جمعه رفتم و نامهای را به معاون ایشان دادم.
در آن نامه نوشتم که فردی مثل من که میتواند از طریق هنر امرار معاش کند باید راهی برای دریافت مجوز داشته باشد. پس از آنکه نامه به دست ایشان رسید لطف کردند و به من کاری را پیشنهاد دادند، اما من تصمیم جدی داشتم که اینبار حرفهای هنر خود را دنبال کنم. به همین دلیل به دنبال مجوز تمام مسیرها را طی کردم.
در چندین کلاس اجباری توجیهی که برای همه هنرمندان گذاشته میشود شرکت کردم و در برابر داوران برای دریافت مجوز برنامه اجرا کردم. در کلاس استادانی مانند علی مسعودی شرکت کردم و بالأخره توانستم با خواندن آهنگ یار دبستانی نظر مثبت داوران را کسب کرده و مجوز اجرای برنامه را دریافت کنم.»
رادیو در جواب من گفت تا سال دیگر نوبت به شما نمیرسد. تاکنون ۷۰ گروه هنرمند در نوبت اجرا هستند
درخشش در سالنهای شهر
او که برای امرارمعاش بر روی یک پیکان تاکسی کار میکند، ادامه میدهد: «از ۵ سال قبل که این مجوز را گرفتهام در تالار وحدت، سالن صبا، مجتمع تجاریتفریحی کوهسر، پیست ارشاد و سالن ورزشی شهید بهشتی چندین اجرای خیلی موفق داشتم که بااستقبال زیادی روبهرو شد.
اما اگر بخواهم برنامههایم رونق بیشتری داشته باشد باید تبلیغ کنم که آن هم هزینه سنگینی دارد و برای من مقدور نیست. حتی چندینبار به رادیو و تلویزیون مراجعه کردم، زیرا میدانم که اندازه هنر من در ابعاد بزرگتری است. اما متأسفانه به همان دلیل که در مشهد هنر و هنرمند جایگاهی ندارد شبکه خراسان هیچ استقبالی نکرد و رادیو هم در جواب من گفت: «تا سال دیگر نوبت به شما نمیرسد. تاکنون ۷۰ گروه هنرمند در نوبت اجرا هستند که داوطلبانه و بدون دریافت دستمزد برنامه اجرا کنند.»
از ۵ سال قبل با گروهی آشنا شدم که از هنر من استقبال کردند و با آنها همکاری میکنم. تمام اجراهایم با هماهنگی آنها بوده است. اکنون دیگر در اداره اماکن و ارشاد شناختهشده هستم و بهراحتی مراحل دریافت مجوز را دورهای میپیمایم.»
در حالیکه امیدی غرق در ابهام در آن خانه نمایان است، دمنوش نیمهسرد شدهام را مینوشم و فضای صمیمی خانواده افقهی را ترک میکنم.
به خودم میبالم که همسر یک هنرمندم
معصومه بیلدار، همسر ناصر افقهی هنرمند صداپیشه، بهعنوان حامی اصلی او در این سالها در کنارش بوده است. در گفتوگویی صمیمی حرفهایی کوتاه، اما پرمعنی را از او شنیدم.
با توجه به اینکه تاکنون هنر از نظر مادی در زندگیتان تأثیری نداشته است، از زندگی در کنار یک هنرمند راضی هستید؟
بله، من کاملا از ازدواج با یک هنرمند راضیام. او از روز اول به من و خانوادهام گفته بود که در کنار کار و زندگی به خوانندگی و نوازندگی و صداپیشگی هم میپردازد، اما متأسفانه درگیریهای زندگی اجازه نداد به این علاقهاش خیلی بپردازد. از اینکه در مجالس خانوادگی برایمان با صداهای مختلف میخواند و در خانه نیز با انواع تقلید صداها محیط خانوادگی را شاد و صمیمیتر میکند، به او افتخار میکنم.
تاکنون در اجراهای همسر خود حضور یافتهاید تا به او قوت قلب بدهید؟
من همیشه سعی میکنم در تمام برنامههایی که همسرم در تالار و سالنهای مختلف اجرا میکند به همراه فرزندانم حضور پیدا کنم. در اعیاد و مناسبتهای مختلف از مسجد محل نیز او را دعوت میکنند و تمام اهل محل از هنرنمایی اش استفاده میکنند. همیشه به خودم میبالم که با یک هنرمند ازدواج کردهام و تا وقتی که در این راه موفق شود و به خواستههایش در زمینه اجرا دست یابد، او را حمایت خواهم کرد.
آیا فرزندانتان هم به هنر پدرشان علاقه دارند و او را حمایت میکنند؟
پسر من دف مینوازد و دخترم گیتار. هر دو استعداد پدر را در خوانندگی و نوازندگی دارند و با علاقه و ارادهای که در پدرشان میبینند مشتاقانه به یادگیری ادامه میدهند. امیدوارم آنها از همین سن کم به این هنرشان توجه کنند و بتوانند مسیر هنری خود را پیدا کنند.
* این گزارش چهارشنبه، ۲۴ بهمن ۹۷ در شماره ۳۲۵ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.