حسینعلی ابراهیمی مردی کهنسال است. چند سال قبل، درون چالهای بزرگ در محدودۀ زندگیاش (منطقۀ پنجتن) افتاده است و از آن پس توانایی صحیح راهرفتن ندارد. آرام میآید و در نمازجماعت مسجد فاطمهالزهرا (س) واقعدر شهرک خطیب شرکت میکند و با کمک عصایش به خانه برمیگردد.
این مرد کهنسال، روزگاری در این محدودۀ شهری بهگفتۀ اهالی مسجد و دوستانش «اول کشتیگیر» بوده و در هر مجلسی و با هر کسی که ادعای کشتی داشته، سرشاخ میشده است. خودش میگوید، از زمانی که دوران نوجوانی را تمام کرده و پا در دوران جوانی گذاشته، پشتش به خاک نخورده است. در ادامه، گفتگویی را دربارۀ زندگی، ورزش، سختکوشی و خاطراتش از کشتی خواهید خواند.
اما قبل از گفتگویمان، لازم میدانم بگویم که استاد مهدی عباسی، نویسندۀ کتاب تاریخ کشتی ایران دربارۀ واژۀ «چوخه» چنین نوشته است: «واژۀ چوخه در اصل واژهای کردی است و بهمعنی شنل کوتاهی است که کشتیگیران آن را با شال سفیدرنگی محکم میکنند. از آنجا که این ورزش از قدیمالایام در بین مردم کرد شمال خراسان مرسوم بوده، به این نام (کشتی باچوخه) معروف شده است.»
حسینعلی ابراهیمی این روزها نه خوب میشنود و نه خوب راه میرود. آرامآرام به مسجد محله (مسجد فاطمهالزهرا (س)) میآید. بعداز نماز ظهروعصر بهواسطۀ حجتالاسلام خدادادی، امامجماعت مسجد با او آشنا شدم.
سؤالهایم را هم دوستی (حاجاکبر توانگر) که کهنسال بوده، اما کمسنتر از کشتیگیر دیروز است، با او در میان میگذارد و هر جا فراموشی بهسراغ پیرمرد میآید، او جبران میکند. حسینعلی ابراهیمی، سجلی قدیمی دارد و برحسب آن بیانگر ۹۵ سالگی سن اوست، اما در لابلای حرفهایش متوجه میشوم مدتی از سن او گذشته و خودش برای شناسنامه اقدام کرده است.
او در پنجاهسالگی تجدید فراش کرده و حدوداً ۴۵ سال است که با همسر دومش زندگی میکند. پیشازاین، در محلۀ پنجتن آلعبا (التیمور سابق) سکونت داشته و در سالهای اخیر، به شهرک خطیب نقل مکان کرده است.
او دربارۀ وضعیت حدوداً ۵۰ سال قبل منطقۀ پنجتن میگوید: «آن سالها اینجا روستا بود و فراوانی. تا شهر حدوداً یک فرسخ راه بود و گاهی برای زیارت امامهشتم (ع) و دیدار خانواده و دوستانم، پیاده به شهر میرفتم.»
ابراهیمی دربارۀ شغلش میگوید: «هر کاری را که در آن زحمتکشی بوده است، انجام دادم؛ از کارگری زراعت گرفته تا امور دام و لبنیات. مردم این حوالی از سالهای دور در بخش زراعت و امور دامی مشغول بودهاند و هنوز هم اگر از این منطقه بازدید کنید، حتماً زمینهای کشاورزی را خواهید دید.»
ابراهیمی دربارۀ وضعیت کشاورزی منطقۀ پنجتن میگوید: «الان بیشتر تمرکز اهالی در بخش سبزیکاری است. (با خنده میگوید) شاید صد رقم سبزی در این منطقه بکارند. از تره و جعفری و شاهی بگیرید تا هر رقم سبزی دیگر که بشود تصور کرد.»
او میگوید: «خوشبختانه وضعیت آبیاری زمینهای کشاورزی هم خوب شده است و در دو سال اخیر، با استفاده از آبِ چاهموتور، دسترسی به آب پاکیزه برای کشاورزی امکانپذیر شده است و برخلاف بعضی مناطق که گفته میشود از آب فاضلاب خانگی و آلوده بهصورت غیرقانونی برای آبیاری بهرهبرداری میشود، در این محدوده چنین اتفاقی نمیافتد. شهرداری هم بر این روال نظارت دارد.»
پیشکسوت کشتی از خاطرات ورزشیاش میگوید: «هر جا عروسی بود، برای شادیبخشی مردم و پررونقشدن مجلس، مراسم کشتیگیری برپا میشد. در هر رویداد دیگری هم که عدهای برای تماشا جمع میشدند، باز مراسم کشتیگیری برقرار بود.»
او دربارۀ کشتیگرفتن در حاشیۀ مجلس عروسی میگوید: «صاحب مجلس عروسی، دستمالی ابریشمی را بر زمین میانداخت و یک کلهقند بزرگ را برای برنده در میان آن میگذاشت. ما هم با همان لباسهای روزمره حاضر میشدیم و پاچۀ شلوار و نیز پیراهنمان را بالا میزدیم و گاهی با لباس چوخه به هم گلاویز میشدیم.
دست در دست و گردن حریف میانداختیم و یکهو در لحظهای که حس میکردیم مناسب است، پا در میان پای حریف میانداختیم و سعی میکردیم به زمینش بزنیم.»
از او دربارۀ ارزش مادی جایزه میپرسم. مرد کشتیگیر سابق میگوید: «نه اینکه کلهقند در آن زمان ارزش خاصی داشته باشد. همینقدر ارزشش بوده که قند خانهمان را برای مدتی تأمین میکرده است. کلهقند بیشتر جنبۀ تشویقی داشت تا اینکه ارزش مادی خاصی داشته باشد.»
او اضافه میکند: «گاهی جوایز ارزشمندتری مثل قوچ، قالی یا گوسفند معین میشد که مخصوص مجالس بزرگتر و مهمتر بود.»
ابراهیمی دربارۀ حریفانش میگوید: «همهچیز در قدیم سادهتر از آنی بود که فکرش را بکنید. یکهو میدیدم کسی از شهر یا روستایی دیگر آمده است و میگوید میخواهم با تو کشتی بگیرم.»
او خاطرهای از کشتی خود اینطور بیان میکند: «فراموش نمیکنم روز مراسم عروسیام همسرم تازه به منزلم آورده بودم هنوز لباسهای دامادیام را در نیاورده بودم یکی از کشتیگیران به سراغم آمد و خواست با او کشتی بگیرم جواب رد ندادم گفتم برو آماده باش که آمدم با همان لباس دامادی برای کشتی به سراغش رفتم انصافا جثهاش از من بزرگتر بود پاچههای شلوارم را بالاکشیدم و سرشاخ شدم چندین مرتبه پشتش را به خاک زدم تا اینکه تسلیم ادامه کشتی شد.»
پیر کشتی منطقۀ پنجتن میگوید: «هیچگاه به مسابقات رسمی نرفتهام و با کشتیگرفتن در باشگاهها آشنا نبوده و نیستم. تنها کشتیای که بهعلت تکرار و تمرین یادم گرفتم، همین کشتی کردی (پیرمرد میگوید کشتی کُرتی) و باچوخه بوده است. با لباسهای خاص این کشتی، به هم تن آشنا میکردیم و پنجه در پنجه و بازو به بازوی حریف میدادیم و یکهو فن میزدیم.»
او میگوید، گاهی مراسم کشتی به دعوا ختم میشد و خاطرنشان میکند: «شیخ پهلوان پساکوهی به من چوخهای نو پوشانده بود. حریف در اثنای کشتی پایش را در آستین چوخه کرد و آستین لباس کشتی از کمرگاه پاره شد و هر دو با سینه به زمین خوردیم و مراسم کشتی به دعوا ختم شد.»
او آخرین کشتی خود را در حوالی دهه ۵۰ میداند و میگوید: «پس از آن، دیگر پا به سن گذاشته بودم و کشتی نگرفتم.»
او میگوید: «فقط از کشتی خاطرهای برایم مانده و شاید اینکه تا چند سال قبل، سالم بودم هم بهخاطر کشتی بوده است. برایم یک «بارک ا... پهلوان» در خاطر مانده است و دیگر هیچ. آن زمانها که کشتی میگرفتم، به عشق همین کشتیگرفتن زنده بودم. دوست داشتم دائم به کشتی دعوت شوم.»
پیرمرد کشتیگیر منطقۀ پنجتن میگوید: «ایکاش همه سالم باشند و کشتی چوخه هم برقرار باشد. متأسفانه میبینم جوانهای زیادی سست هستند و حالوهوا و قدرتمندی لازم برای یک جوان را ندارند.»
دوست و مبارز قدیمی او ادامه میدهد: «جوانها یا سرشان در تلفنهمراه است و برخی هم متأسفانه آلوده به مواد مخدر صنعتی شدهاند. آرزویم این است که جوان امروز به مسجد بیاید و ورزش کند. ایکاش دولت به جوانها کار بدهد تا بهسمت فساد نروند.»
*این گزارش ۱۵ مرداد سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۵۶ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.