کمتر مشهدی است که گذرش به کوچه پشت پمپ بنزین بولوار معلم نیفتاده باشد. کوچهای که سرتاسر آن را تعمیرگاههای خودرو و یا فروشگاههای لوازم یدکی گرفته است.
آنطور که قدیمیهای محل میگویند ۲۵ سال پیش این کوچه فضای سبز باصفایی بوده و اهالی اطراف از هوای مطبوع و درختان سرسبز و تنومند آن بهره میبردند. تا اینکه فردی به قصد احداث پمپ بنزین آن را از آستان قدس خریداری میکند و بعد از احداث جایگاه، باقی زمین را به کسبهها میفروشد.
به خاطر مجاورت با پمپبنزین، تعمیرکاران خودرو تمایل بیشتری به خرید و اجاره این املاک پیدا میکنند. برخی هم که خانه مسکونی احداث میکنند بعدها آن را به واحدهای تجاری تبدیل کرده و در اختیار تعمیرکاران قرار میدهند. همین شده که اکنون دو طرف خیابان فقط تعمیرگاه خودرو است و بس.
دیگر نه تنها چیزی از فضای سبز باقی نمانده بلکه دود خودروها مشام رهگذران را آزار میدهد. این در حالی است که براساس قوانین، یک جایگاه پمپ بنزین استاندارد باید در اطرافش فضای سبز باشد تا کمی از آلودگی هوای ناشی از پمپ بنزین بکاهد، اما اینجا آنقدر تجاری شده که قوانین و محیط زیست به فراموشی رفته است.
سری به این محله زدیم تا از نزدیک با کسبههای آن گپ و گفتی داشته باشیم. سراغ قدیمیترین کاسب را گرفتیم که تعویض روغن محمدی را نشانمان میدهند.
محمدی از افرادی است که از همان ۲۵ سال پیش در این خیابان مغازه تعویض روغن داشته است. از کار و بارش راضی است و میگوید: هر کاری سختی خودش را دارد و باید تحمل کرد اگر انسان قانع باشد خدا برایش درست میکند.
او خیلی از همکاران و به قول خودش همسایههایش راضی است و توضیح میدهد: مردم این منطقه همه فهمیده هستند، هم مشتریها خوبند هم همسایههای ما آدمهای منصفی هستند. حفظ احترام بزرگتر یکی از ویژگیهایی است که محمدی میگوید کاسبهای محله آن را رعایت میکنند.
او در این زمینه خاطرات زیادی دارد و میگوید: اگر گاهی بین شاگرد با مشتری دعوا شود و وساطت کنیم، شاگردها احترام بزرگترها را حفظ میکنند و روی حرفمان چیزی نمیگویند. همین باعث میشود که هوای یکدیگر را داشته باشیم.
سروصدای مغازههای صافکاری گه گاه گوشمان را آزار میدهد. وقتی از محمدی میپرسیم که آیا این سر و صدا برای ساکنان منازل مسکونی ناراحتکننده نیست، میگوید: تا دو سال پیش خیلی شاکی بودند، اما الان صافکارها سر ظهر و موقع استراحت کار نمیکنند؛ مردم هم با آنها کنار آمدهاند.
محمدی طی ۲۵ سالی که در این خیابان کار میکند از همسایههایش بدی ندیده و خیلی راضی است از طرفی کسبه و مردم هم حرفش را قبول دارد و مشتریانش برای تعمیرات خودروهایشان از او میپرسند که پیش چه کسی بروند. ما هم از او سراغ یک تعمیرکار منصف و باخدا را میگیریم که سید جواد ملک جعفریان را نشانمان میدهد.
بالا بودن اجارهها گله دیگری است که او دارد و در این باره میگوید: ۱۵ سال پیش که به اینجا آمدم ماهی صد هزار تومان اجاره میدادم، اما الان باید ماهی دو میلیون تومان پرداخت کنم و الان اجاره بهایی که بابت یک مغازه در اینجا پرداخت میکنیم خیلی بیشتر از مغازههای مشابه در سایر مکانها است.
چون اینجا بورس تعمیرات خودرو شده مالکان اجاره بیشتری میگیرند و ما مجبوریم آن را پرداخت کنیم چراکه اگر جای دیگری برویم درآمدی نداریم.
کمی هم از شهرداری گله دارد و میگوید: در بسیاری از مناطق، شهرداری مجتمعهای خدمات رسانی خودرویی را ایجاد کرده، مردم منطقه هم به چنین خدماتی در نزدیکی خودشان احتیاج دارند، اما در این منطقه چنین مجتمعی نداریم و کسبه به طور خودجوش اینجا جمع شدهاند در عین حال هر از چند گاهی پلیس راهور و مأموران سد معبر شهرداری ما را جریمه میکنند.
ما هم دوست نداریم خودرو را در خیابان تعمیر کنیم، اما چارهای نداریم یا ما را سازماندهی و در یک مجتمع جمع کنند و یا وقتی خودمان اینجا جمع شدهایم با ما مدارا کنند.
او میگوید: شهرداری نباید برخورد یک طرفه با ما داشته باشد. راه حل دو طرفه ارائه دهد و مدیریت کند. اینکه آنها میگویند سد معبر نکنید حرف حساب میزنند، اما مکانی که ما در آن هستیم دیگر در آن عابر رفت و آمد نمیکند و همه افراد، مراجعهکنندگان همین تعمیرکاران هستند ما هم جایی نداریم.
اگر شهرداری نمیتواند مجتمع خدماتی در اختیارمان بگذارد در همین جایی که هستیم تحملمان کند البته انصافا به تازگی خیلی بیشتر با کسبه مدارا میکنند و سختگیریهای شان کمتر شده است.
ملک جعفریان ادامه میدهد: در این خیابان مسئله رفت و روب، پلها و جدولها ضعیف است و جا دارد شهرداری رسیدگی بیشتری انجام دهد.
سراغ کسبههای جوانتر را میگیریم که تعمیرکاران میگویند گرایش جوانان به این مشاغل کم شده مخصوصا در این منطقه گویا بیشتر جوانان دنبال تحصیل و مشاغل راحتتر هستند.
در نهایت به تعمیرگاه حمید سرآسیایی که ۳۰ سال دارد وارد میشویم. او تکنسین برق است و فوق دیپلم دارد. از ۲۰ سالگی تعمیرگاهش را دایر کرده و به قول معروف مستقل شده. شش سال است که ازدواج کرده و خرج زندگی اش را از همین راه میدهد.
پدرش بازنشسته ارتش است و سرآسیایی تنها از روی علاقه وارد این شغل شده، الان هم از کارش راضی است و پیشرفت خوبی داشته. او چهار سال است که در این خیابان تعمیرگاه دارد، اما از سالها پیش منزلشان همین حوالی بوده است.
او از زمانی میگوید که در این محدوده برشکاران ام دی اف کارگاه داشتند، اما بعد از احداث پمپ بنزین، گرایش به سمت تعمیرات خودرو بیشتر شده و برشکاران ام دی اف رفتهاند و سرتاسر خیابان تعمیرات خودرو شده است. در تعمیرگاه او بر خلاف سایر تعمیرگاهها اثری از روغن و کثیفی و سیاهی نیست حتی آچارهایش سفید و تمیز هستند. کف تعمیرگاه هم کاملا تمیز است.
او میگوید: متأسفانه اکثر تعمیرکاران خودرو هنوز در بافت و فضای قدیمی و ابزار آلات قدیمی کار میکنند همین باعث میشود که مغازههایشان سیاه و جرم گرفته و شلوغ باشد در حالی که یک تعمیرگاه خوب باید مثل رستوران، تمیز و راحت باشد طوری که مشتری بتواند با رغبت و خیال راحت در آن سفره پهن کند و غذا بخورد.
او به تفاوت تعمیرگاههای ایرانی و خارجی اشاره کرده و توضیح میدهد: اگر در اینترنت جستوجو کنید تعمیرگاههای خارجی با تعمیرگاههای ما تفاوت دارند و مغازه هایشان شیک و تمیز است. تعمیرکاران ما هم باید از بافت فرسوده بیرون بیایند و با تغییرات و امکانات روز هماهنگ شوند.
خودش هم دستگاههای مختلفی در مغازه اش دارد، دستگاه پی پی اس که صفر تا ۱۰۰ ایرادات خودرو را میگوید، دستگاه شستشو و تست انژکتور، شارژ کولر خودروها، تستر کامپیوتر خودرو ها، تنظیم دلکو و غیره. او در مدت زمانی که مشغول تعمیر خودرو است برای مشتری اش قهوه یا سایر نوشیدنیها را میآورد و به مشتری مداری خیلی مقید است.
او جلب اعتماد مشتری را شرط اول کار میداند و ادامه میدهد: در حرفه ما این اصل خیلی مهم است و اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم همیشه مشتری ثابت خودمان را داریم. سرآسیایی خاطرههای زیادی از جلب اعتماد مشتریانش دارد و در این باره به یکی از آنها اشاره میکند و توضیح میدهد: مشتری داشتم که نمایندگی مربوطه یک هفته خودرواش را خوابانده بود تا تعمیر کنند یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هم از او هزینه گرفته بودند، اما خودرواش درست نشده بود. وقتی اینجا مراجعه کرد دیدم یک ایراد خیلی جزئی دارد و در عرض چند دقیقه خودرواش درست شد. تا چند روز بعد، هر روز زنگ میزد و تشکر میکرد.
با تمام این حرفها آینده شغلیاش را خوب نمیداند و میگوید: سالهای قبل حداقل سالی دو یا سه شاگرد برای کارآموزی پیش من میآمدند، اما الان اصلا شاگرد نیست. آنقدر مشاغل کاذب زیاد شده که دیگر جوانان و نوجوانان به سمت این مشاغل نمیآیند مخصوصا اینکه در حرفه ما تا وقتی فرد تجربه کسب نکند درآمد چندانی ندارد.
او ادامه میدهد: خیلی از همکاران قدیمی ما، چون شاگردی نبوده که کارشان را ادامه دهد حرفهشان روبه فراموشی است من هم تا ۱۰ سال دیگر میتوانم کار کنم، بعد از آن اگر شاگردی نباشد که کارم را ادامه دهد به مشکل برخورد میکنم.
او کار تعمیرات خودرو را مانند شغل پزشکی میداند و معتقد است همانطور که بردن بیمارستان به خارج از شهر کار اشتباهی است بردن تعمیرگاهها به خارج از شهر هم یک ایده اشتباه است چرا که به عنوان مثال وقتی خودروای پنچر شود بردن آن به خارج شهر هزینه و زمان زیادی میخواهد و مردم ترجیح میدهند در اولین تعمیرگاه خودرو شان را تعمیر کنند.
او میگوید: اگر شهرداری میخواست تعمیرکاران این خیابان را در یک مجتمع گرد آوری و ساماندهی کند برایش هزینه داشت، اما اکنون خود این افراد اینجا جمع شدهاند و شهرداری میتواند دنبال این باشد تا تعمیرگاهها را به روز کند.
او همچنین به طرحی که سالها پیش توسط یک شرکت خودرویی انجام شده و طی آن خودروهایی که آلایندگی داشتند به طور رایگان تنظیم موتور میشدند اشاره میکند و میافزاید: جا دارد که اکنون شهرداری این کار را انجام دهد تا کمکی به کاهش آلودگی هوا کرده باشد.
* این گزارش پنج شنبه، ۳ اسفند ۹۶ در شماره ۲۷۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.