
دور از هیاهوی روزانه و فراتر از تمامی دغدغهها، در خیابان هفتتیر مرکزی واقع شده که بانویی، مادرانه و عاشقانه ۴۰ کودک و نوجوان دختر را در آن به آغوش کشیده است. لحظاتی را به دیدن این دختران میرویم تا شاید در ذهن تلگنری شود برای علتها، برای بودنها، برای باورها. میرویم تا «خداقوتی» بگوییم به کارکنان این خانه.
در باز است و وارد میشوم. در بدو ورود برخلاف آنچه برای خودم ترسیم کردهام، با فضایی آرام و سکوت مواجه میشوم؛ همهچیز طبیعی و سرجای خودش است.
تابلوی مرکز را میبینم که روی آن نوشته شده «خانه فرشتگان»؛ نامی که صاحبش آن را در واقعیت معنا کرده است. چون مادری عاشق، فارغ از تمام دلمشغولیهای روزانه، فرزندانش را مهرگونه در آغوش گرفته و دست مادری بر سرشان میکشد.
به محض ورود به موسسه، تنها مرد مجموعه که نگهبانی اینجا را عهدهدار است، با تعداد زیادی نان در دست، وارد میشود. من هم با استقبال گرم مرد به داخل میروم و سراغ دفتر موسسه خیریه را میگیرم. طاهره رمضانزاده، مدیر موسسه درباره راهاندازی اینجا میگوید: سال۸۳ پساز زلزله بم، خانه فرشتگان را برای نگهداری ایتام و کودکان بدسرپرست با مجوز رسمی سازمان بهزیستی کشور تاسیس کردم.
در حال حاضر دو شعبه داریم و شعبه سوم هم به نام خانه علی (ع) و فاطمه (س) درشرف راهاندازی است. طی این ۱۲ سال خدمتگزاری ۳۲دختر ازدواج کرده و با جهیزیهای که با همت خیّران و نیکوکاران تامین شده، به خانه بخت رفتهاند.
این مادر مهربان، سیسمونی هم برای فرزندان دختران تهیه کرده و ۱۴ نوه دارد. تعدادی از دختران در دانشگاه تحصیل میکنند و تعدادی هم فارغالتحصیل شده و به کار مشغولند.
پرسنل این خانه خالصانه زحمت میکشند؛ یک نفر مشغول تدریس به دختر خردسالی است. تعدادی از دختران درحال تماشای تلویزیون و کارتون هستند و دیگری، کمد و وسایل شخصیاش را مرتب میکند.صمیمیت خاصی بین آنها برقرار است؛ گویی بهخوبی یکدیگر را بهعنوان عضوی از خانوادة نداشته خود، قبول کردهاند.
دیدن نجمه که کوچکترین عضو این خانه است و عروسکش را روی پایش خوابانده و برایش لالایی میخواند، قلبم را به درد میآورد. مرجان هم برای خودش نقاشی میکشد. از شقایق میپرسم: آرزویت چیست؟ نگاه غمگینش به زمین خیره میماند و میگوید: میخواهم مادر شوم و در هر شرایطی بچهام را بزرگ کنم تا بتواند بهخوبی معنای داشتن مادر واقعی را حس کند.
دیگر حرفی نمیزنم. بغض خفهام کرده است. برای بازدید به طبقه دیگری میروم که مخصوص کودکان ششتا دوازدهساله است. با ورودمان، صدای مامانگفتنشان بلند میشود و در آغوش مادر میپرند. خانم رمضانزاده، هیجانزده است و من نمیدانم از دیدن این صحنه باید غمگین باشم یا خوشحال!
به گفته مدیر موسسه، ظرفیت این خانه ۶۰ نفر است. وقتی دخترها ازدواج میکنند یا خانوادههایشان سراغشان را میگیرند یا فرزندخوانده و امین موقت میشوند، اعلام ظرفیت شده و فرزند جدیدی جایگزین آنها میشود.
علت نامگذاری موسسه را وقتی از او میپرسم، میگوید: بچهها واقعا فرشتهاند و پاک و زلال؛ برای همین اسم این موسسه را «خانه فرشتگان» گذاشتیم. بعداز دوماهی که در خانهای اجارهای، بچهها را نگهداری میکردیم، در بازدید آقای راهچمندی وزیر راه وقت از موسسه ما، خوشبختانه اتفاقات بسیار خوبی رقم خورد.
او با اشارهبه ساختمانیکه درحال حاضر کودکان در آن زندگی میکنند، میگوید: کلنگ ساخت این زمین ۴۰۰ متری که خیّری آن را وقف کرده بود، سال۸۳ زده شد. برای ساخت آن نیازمند پول بودیم؛ لذا با کمک خیّران، مراحل ساختش شروع شد و ساختمان ذرهذره بالا رفت. با شکلگیری ساختمان، بچههای ما نیز بزرگ میشدند؛ لذا تصمیم گرفتیم شعبه دو این موسسه را ویژه بچههای دوازده تا هجده ساله تاسیس کنیم. با راهاندازی شعبه دوم، تعداد بچهها به ۲۰ تا رسید. بیشتر کودکان این موسسه، از خانوادههای بدسرپرست هستند، پدر و مادرانی که اغلب دچار اعتیادند.
شرایط یک زندگی عادی و حتی ایدئال برای کودکان اینجا فراهم شده است؛ به مدارس عادی میروند و درکنار مادر خود یعنی خانم رمضانزاده زندگی میکنند. اعتمادبهنفس این کودکان بسیار زیاد است. اول انتظار داشتم مثل خیلی از موسسات خیریه، اینجا هم با درهای بسته مواجه شوم و مدت زیادی پشت در منتظر بمانم تا یکی در را برایم باز کند، اما با کمال تعجب دیدم که درِ این خانه به روی همه باز است و فقط شبها قفل میشود. افراد بهراحتی در آن رفتوآمد میکنند و مانعی برای ورود به آن وجود ندارد. این موضوع، ناشی از اعتمادبهنفس و اعتمادی است که یک مادر به دختران خود دارد.
بیشتر کودکان این موسسه، از خانوادههای بدسرپرست هستند، پدر و مادرانی که اغلب دچار اعتیادند
در ادامه گزارش، بهسراغ اتاق مسئول فنی میرویم. محبوبه اسکوئیان، مشغول پذیرش دختر جدیدی است. بغض گلویم را میفشرد. دخترک به در و دیوار اتاق خیره شده است. رمضانزاده، فرزند را در آغوش خود میگیرد و سعی میکند محبت مادرانهاش را به او منتقل کند.
رمضانزاده میگوید: در این موسسه مربی شیفت، مربی شبانهروزی، پرستار، روانشناس، مددکار، مشاور تحصیلی مشغول بهکار هستند. تعدادی همیار و حامی هم در موسسه، ما را یاری میدهند. خوب است اینجا از همه کسانی که طی این سالها خانهای امن برایمان مهیا و با کمکهای بیدریغ خود، ما را حمایت کردهاند، تشکر کنم.
او ادامه میدهد: دکتر پوریوسف مدیرکل سازمان بهزیستی خراسان رضوی، قیصری مدیر بهزیستی مشهد، دکتر حقدادی معاون امور اجتماعی خراسان رضوی، دکتر فیروزی معاون توانبخشی و همکاران و کارشناسان سازمان بهزیستی همیشه با حمایتهای خود این موسسه را یاری کردهاند.
اینجا خانهای است که رویای کودکانه دختران را خوب معنا کرده است؛ خانهای که با ارادهای قوی ساخته شده تا شوق به زندگی برای کودکان معنا پیدا کند. در ادامه رمضانزاده از شکلگیری مرکز برایمان میگوید. سال۸۳ و بعداز زلزله بم، فکر تاسیس این موسسه به ذهنم رسید.
تصمیم گرفتم بچههای زلزلهزده بم را در مشهد نگهداری کنم. با دیدن صحنههای دلخراش زلزله بم حالم دگرگون شده بود. تعدادی از مصدومان را به بیمارستانهای مشهد انتقال داده بودند؛ من برای کمک به این مصدومان به بیمارستانها میرفتم و تاجاییکه در توانم بود، از آنها پرستاری میکردم.
همراه عدهای از خانمهای محله که هر هفته برنامههای گروهی ازجمله قرآنخوانی، ورزشی و کمک به محرومان را اجرا میکردیم، تصمیم گرفتیم با مجوز یک خیریه، برای جمعآوری کمکهای خیّران و مردم به زلزلهزدگان بم در چهار نقطه از شهر یعنی میدان هاشمیه، چهارراه آزادشهر، چهارراه بهار و احمدآباد چادرهایی برپا کنیم.
یادم است شبی سرد بود و از شدت برف و سرما در چادر میلرزیدیم. یکی از همسایهها چایبهدست به سمت ما آمد و گفت: وسایلتان را بیاورید توی پارکینگ ما؛ اینجا فضا بهاندازه کافی هست. خوشبختانه با کمک این همسایه، مشکل فضا برای جمعآوری کمکهای مردمی حل شد؛ آنها یک خانه در خیابان ویلا داشتند که آن را دراختیار ما قرار دادند و آنجا تبدیل به انبار کمکهای مردمی شد. کمکهای مردمی آنقدر زیاد بود که طی دوهفته، سهبار کمکها را از خانه تخلیه کردیم.
البته مشکلاتی نیز در این راه متحمل شدیم که خوشبختانه همه آنها ختم به خیر شد. آنجا بود که مصمصمتر شدم و تصمیم گرفتم سرپرستی و حمایت از کودکان زلزلهزده را نیز به عهده بگیرم. گفتند برای انجام این کار باید به بهزیستی مراجعه کنم و موسسهای را برای انجام این امور به ثبت برسانم.
نامهای برای سازمان بهزیستی کشور نوشتم و بعداز کشوقوسهای اداری، مجوز این کار را اخذ کردم. در ابتدای کار، فقط دو دختر زلزلهزده بم همراهم بودند و ازآنجاکه میتوانستم تعداد بیشتری از کودکان را نزد خود نگهدارم، تصمیم گرفتم به شیرخوارگاه بروم و از آنجا سرپرستی و حمایت چند کودک دیگر را بهعهده بگیرم.
طی ۱۲ روز که اخذ مجوز موسسه خیریه زمان برد، توانستم همراه دو کودک زلزلهزده بم، سه کودک دیگر را از شیرخوارگاه مشهد به سرپرستی قبول کنم وتعداد بچههای ما شده بود پنجتا. خانم رمضانزاده میگوید: در این مجتمع چهارطبقه همه همکاران، خانم هستند و فقط سرایدار برای حفظ مسائل امنیتی، مرد است.
موسس این مرکز خیریه ادامه میدهد: خیریه خشنودی حضرتزهرا (س) نیز درکنار این موسسه به انجام امور خیر ازجمله حمایت از ایتام، اهدای سبد غذایی به محرومان و... میپردازد. بیشتر خانمهایی که در این موسسه کار میکنند، سرپرست خانوار هستند و تامین مخارج خانواده برعهده آنهاست
در این موسسه علاوهبر کمک به خانوادهها از فرزندانی نیز که پدران و مادران بدسرپرست یا بیسرپرست دارند، حمایت میشود و هزینههای خانوار آنها را موسسه تامین میکند. همچنین به دانشآموزان مستعد و نیازمند حاشیه شهر هزینههای تحصیلی ارائه میکند.
موسسه ما بهعنوان اولین تشکل سیبیآر انتخاب شده است و از افرادی که به هر دلیلی دچار کمتوانی یا ناتوانی شدهاند، حمایت میکند. هدف از طرح سیبیآر، قدرتدادن به مناطق کمبرخوردار است؛ کسانی که دچار فقر سلامتی، فقر آموزشی، فقر معیشتی و... هستند. در این راستا تسهیلگر محلی، معلولان را خانهبهخانه شناسایی کرده و به کمیسیونهای تشخیص و نوع معلولیت اداره بهزیستی معرفی میکند.
بعداز کمیسیون و بنابر نوع معلولیت و نظر کارشناسی تخصصی و نیازسنجی تسهیلگران، خدماتی ازقبیل کاردرمانی، گفتاردرمانی، فیزیوتراپی، خدمات پزشکی، مناسبسازی فضای محیط زندگی، فراهمکردن بستر ورود افراد ناتوان به اجتماع، ایجاد اشتغال و سرمایه کار و کمکهای موردی و... به آنها ارائه میشود. موسسه از خیّران و پزشکانی که میتوانند درزمینه تامین دارو و درمان و جراحی، به این نیازمندان معلول کمک کنند، یاری میطلبد.
قصد داریم شعبه سوم خانه فرشتگان را ویژه پسران به نام خانه حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) راهاندازی و پسران سهتا ششساله را در آن نگهداری کنیم. اگر خیّری در یافتن زمینی مناسب ما را یاری کند، دعای خیر این کودکان پشت سر او خواهد بود.
فراموش نکنیم این کودکان و نوجوانانی که به جرم نداشتن سرپرست از جامعه طرد شدهاند، دنیایی مانند کودکان من و شما دارند؛ آنها شعر میخوانند، نقاشی را میشناسند، عزم ملی را درک میکنند، کار را تجربه و عشق را با توان اندک خود به منصه ظهور میرسانند. با دیدن آنها به این باور میرسیم که اگرچه در دنیای خود تنهایند، هستند هنوز افرادی که دست آنها را میفشارند.
نیازهای ساکنان این خانه فقط از جنس غذا و پوشاک نیست؛ بلکه آنها میخواهند باورشان کنیم و همانطورکه سعدی، بنیآدم را اعضای یکدیگر میخواند، ما هم برای ساکنان این خانه عضوی باشیم تا مصرع دوم این بیت که «دگر عضو را نماند قرار» به منصه ظهور برسد.
اینجا به آسمان نزدیکتر است، اینجا صدای بال فرشتگان بهتر شنیده میشود، اینجا فرشتههایی هستند که چشمهای منتظرشان تمنای دستهای مهربان و بخشنده را دارند. دستهای پرمهرتان را مثل همیشه به زلالی چشمان منتظر این فرشتگان کوچک ایثار کنید.
صدای بهپروازدرآوردن این فرشتگانی زمینی به عرش الهی میرسد و دنیای زیبای بخشندگی شما نیکوکاران، زیباتر و سفره مهربانیتان پربرکت خواهد شد. بیایید خاطرهساز لحظات شادی این کودکان معصوم، شما باشید. منتظر فشردن دستهای گرم و پر از مهر شما هستیم. چشمان امیدوار فرشتگان رو به آسمان، دعاگویتان است.
* این گزارش، چهارشنبه، ۱۷ شهریور ۹۵ در شماره ۲۱۱ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.