کد خبر: ۵۹۵۰
۱۳ تير ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
روایت مهدی نوری از شکل‌گیری هیئت جانبازان محله الهیه

روایت مهدی نوری از شکل‌گیری هیئت جانبازان محله الهیه

مهدی نوری از جانبازان جنگ تحمیلی و مسئول هیئت جانبازان محله الهیه (سامان) است. او و رفقای جانبازش این هیئت را در سال ۱۳۸۶ پایه گذاری می‌کنند و اسمش را هئیت حضرت ابوالفضل (ع) می‌گذارند.

با رسیدن به روز‌های پایانی ماه صفر و ایام شهادت پیامبر (ص)، امام حسن (ع) و امام رضا (ع)، شور و حال خاصی در میان بچه‌های هیئت به‌وجود می‌آید. عزاداری‌ها رنگ‌وبوی عارفانه و خالص‌تری پیدا می‌کند. با وجودی که برخی بچه‌های هیئت به‌دلیل شدت جراحات و مجروحیت دوران جنگ در وضعیت جسمانی بسیار بدی قرار دارند و از آمدن به چنین جلساتی منع شده‌اند، باز هم بچه‌ها با همان وضعیت جسمانی و شرایط نامناسب در مراسم عزاداری شرکت می‌کنند.

اشک‌ها، احساسات و ناله‌های این جانبازان در هنگام ذکر مصیبت اهل بیت (ع) دیدنی و فراموش‌نشدنی است، این حال و هوای بی‌نظیر سبب شرکت جانبازان و مجروحان بسیاری از شهر و خارج محله در مراسم هیئت ابوالفضل العباس (ع) جانبازان محله الهیه (مجتمع سامان) شده است، خیلی‌ها با توسل به این هیئت مشکلات خود را برطرف و حل‌وفصل کرده‌اند و سال‌هاست که به یکی از اعضای پر و پا قرص هیئت تبدیل شده‌اند و به خادمی و همراهی با هیئت جانبازان محله افتخار می‌کنند.
جملات بالا بخشی از گفت‌وگوی دوستانه ما با مهدی نوری از جانبازان جنگ تحمیلی و مسئول هیئت جانبازان محله الهیه (سامان)، است.   

 

حضور فعال در راهپیمایی‌ها

مهدی نوری سال ۱۳۴۱ در یکی از روستا‌های کلات به دنیا می‌آید و در سنین کودکی با خانواده به مشهد مهاجرت کرده و هم‌زمان با فعالیت‌های انقلاب با مردم مشهد همراه می‌شود.

نوری در توضیح این مطلب می‌گوید: متولد یکی از روستا‌های کلات هستم، اما با مهاجرت خانواده به مشهد در سنین کودکی در محله رضائیه ساکن شدیم، به‌دلیل نزدیکی این محله به حرم مطهر رضوی و علاقه‌ای که به زیارت امام رضا (ع) داشتم، روزی یک‌بار برای زیارت به حرم مطهر رضوی می‌رفتم و در جلسات و نشست‌های روحانیان شرکت می‌کردم و برای اولین‌بار از طریق همین جلسات با انقلاب و نظرات امام خمینی (ره) آشنا شدم.

 به‌دنبال آن در جلسات و سخنرانی‌های رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمی‌نژاد و مرحوم طبرسی شرکت می‌کردم و، چون شاهد ظلم وستم ارباب‌ها و خان‌ها به روستاییان و کشاورزان بودم، به‌خوبی معنای کلام آن‌ها یعنی ظلم و بی‌عدالتی را درک می‌کردم. در این جلسات فهمیدم که دلیل و منشأ ظلم و ستم خان‌ها و ارباب‌ها، شاه و حکومت ظالمانه او است، به همین دلیل برای سرنگونی حکومت شاه با انقلابیون همراه شدم.

یکی از دانش‌آموزان همیشه غایب کلاس درس بودم. صبح زود که کیف‌به‌دست از خانه خارج و به‌سمت مدرسه حرکت می‌کردم، با مشاهده تجمع و حرکت انقلابیون به‌سمت بیت آیت‌ا. شیرازی و مسجد کرامت، راهم را کج کرده و با انقلابیون همراه می‌شدم، نزدیکی‌های بعدازظهر که راهپیمایی‌ها تمام می‌شد، کیف به بغل به خانه برمی‌گشتم.

مادرم هر روز درباره وضعیت درس و مشق‌هایم می‌پرسید و من با خیال راحت جواب می‌دادم: درس‌هایم عالی است و معلم بهترین نمره کلاس را به من داده است. البته این ماجرا زیاد طول نکشید و وقتی معلم درباره غیبت‌های من از مدرسه به خانواده‌ام اطلاع داد، آن‌ها تازه متوجه ماجرا شدند.

 

همراه‌کردن پدر با انقلاب

هم‌زمان با فراگیرشدن انقلاب و حضور مهدی و برادرانش، پدر با حضور آن‌ها مخالفت می‌کند، اما با سخن‌ها و گفت‌گو‌های روشنگرانه مهدی، پدر نیز با آن‌ها همراه و به جمع انقلابیون می‌پیوندد.

مهدی نوری در شرح این مطلب می‌گوید: پدرم به انقلاب و راهپیمایی اعتقاد چندانی نداشت، او معتقد بود با انقلاب و راهپیمایی به جایی نخواهیم رسید و کسی نمی‌تواند با شاه دربیفتد.

حتی زمانی که من و برادرهایم برای راهپیمایی می‌رفتیم، او با این‌کار مخالف بود. برای آنکه با حقیقت ماجرا و انقلاب آشنا شود، با او درباره ظلم وستمی که شاه و طرف‌دارانش به مردم می‌کنند و درباره انقلابیونی که به جرم عدالت‌خواهی به دست مأموران ساواک شهید می‌شوند، گفتگو کردیم، به دنبال این صحبت‌ها پدرم سرانجام راضی شد که با راه‌پیمایان همراه شود و حقیقت را با چشمان خود ببیند.

یک روز صبح من، پدر و برادرهایم با هم همراه شده و خودمان را به مسجد کرامت رساندیم، بعد از پایان سخنرانی مقام معظم رهبری به طرف استانداری حرکت کردیم، در بین راه و نزدیکی‌های استانداری، مأموران ساواک راه را بسته بودند و یکی از فرماندهان آن‌ها بلندگوبه‌دست از انقلابیون می‌خواست که متفرق شوند و راهپیمایی را ترک کنند، اما راه‌پیمایان به راه خود ادامه دادند، در این زمان به فرمان فرمانده صدای گلوله تفنگ‌ها و مسلسل‌ها به صدا درآمد و تعداد زیادی مجروح و زخمی روی زمین افتادند، یکی از مجروحانی که روی زمین افتاده بود، چهره‌اش شباهت زیادی به برادرم داشت، پدر با دیدن این صحنه، خودش را روی بدن مجروح او انداخت و با ناله و فریاد می‌گفت: پسرم را کشتند، پسرم را کشتند.

چند دقیقه بعد که اوضاع آرام‌تر شد، خودم را به پدر رساندم و با نشان‌دادن برادرم که در طرف دیگر خیابان ایستاده بود، به او گفتم: این برادرم نیست، او زنده است و آن‌طرف خیابان ایستاده است. در همان لحظه پدر برادرم را دید و خیالش راحت شد، فرد مجروح را دونفری بغل‌کرده و به محل امنی انتقال دادیم.

پدرم بعد از این ماجرا متحول شد و نه‌تن‌ها همیشه با ما در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد که به ما نیز می‌گفت: هر روز به راهپیمایی بروید تا زمانی که حکومت شاه سرنگون شود، اگر کسی به راهپیمایی نرود فرزند من نیست و حلالش نخواهم کرد.

 

حضور در نیرو‌های ویژه

نوری بعد از پیروزی انقلاب به نیرو‌های بسیج محله می‌پیوندد و در دوران جنگ با پیوستن به نیرو‌های ویژه پارتیزانی و برون‌مرزی، اطلاعات ویژه دشمن را در اختیار فرماندهان عملیات قرار می‌دهد.

نوری در توضیح این مطلب می‌گوید: هم‌زمان با پیروزی انقلاب، به همراه تعدادی از جوانان محله (رضائیه) اولین پایگاه بسیج محله را در مسجد رضائیه تأسیس‌کردیم. به‌دلیل ناامنی و ترس از خراب‌کاری منافقان، به همراه همین بچه‌ها چوب به دست در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله به نگهبانی می‌پرداختیم و در چند عملیات تعدادی از منافقان را شناسایی و عملیات خراب‌کارانه آن‌ها را خنثی کردیم.

با شروع جنگ به‌عنوان یکی از اعضای پایگاه بسیج مسجد رضائیه، برای مدت چندسال کار ثبت‌نام و اعزام سربازان و جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم محله و انتقال این اموال به جبهه‌های جنگ را انجام می‌دادم و با وجودی که علاقه زیادی برای رفتن به جبهه‌های جنگ داشتم، با مخالفت شدید رئیس پایگاه و امام جماعت مسجد روبه‌رو شدم، چون آن‌ها معتقد بودند که حضور من در پایگاه و رسیدن به امور و مسائل پشت جبهه ضروری‌تر است.

سرانجام در سال ۱۳۶۵ با پیوستن به سپاه به جبهه کردستان اعزام شدم و به‌عنوان مأمور نیروی ویژه در عملیات‌های چریکی و پارتیزانی برون‌مرزی شرکت می‌کردم. پایگاه اصلی ما در عمق ۷۵ کیلومتری کشور عراق بود، قبل از هر عملیاتی در منطقه غرب و کردستان گروه ما در یک عملیات چریکی و پارتیزانی برای شناسایی مواضع دشمن می‌رفتیم و بعد از گرفتن عکس‌ها و اطلاعات لازم از تسلیحات و امکانات دشمن، این اطلاعات را برای فرماندهان عالی‌رتبه عملیات در اتاق فرماندهی جنگ می‌فرستادیم، این اطلاعات در پیروزی و موفقیت عملیات تأثیر زیادی داشت. 

برای جلوگیری از پیشرفت بیماری و آرامش روحی روزانه ۲۰ تا ۳۰ عدد قرص مصرف ‌می‌کنم

 

مجروحیت در جبهه

مهدی نوری بعد از حضور مستمر و طولانی در جبهه‌های جنگ، سرانجام در یکی از عملیات‌ها با اصابت ترکش به ناحیه سر دچار مجروحیت سختی می‌شود که اثرات جانبی آن تا امروز نیز ادامه دارد.

نوری در توضیح این مطلب می‌گوید: در یکی از عملیات‌ها که به‌عنوان نیروی پیشتاز در جبهه غرب شرکت داشتیم، با نفوذ در صفوف دشمن و تلفات تعدادی از نیرو‌های بعثی باعث عصبانیت شدید دشمن شده بودیم، فرمانده نیرو‌های بعثی دستور محاصره و بمب‌باران شدید موضع ما را داد، به این ترتیب رگ‌باری از گلوله و آتش بر سر ما ریخته شد، باوجوداین بچه‌ها مقاومت زیادی نشان دادند و تا رسیدن نیرو‌های اصلی مقاومت کردند، در گیرودار همین درگیری خمپاره‌ای در نزدیکی من منفجر شد و چند عدد از ترکش‌های آن به سرم برخورد کرد و در اثر موج انفجار بیهوش شدم.

با حضور نیرو‌های اصلی ما عراقی‌ها عقب‌نشینی کردند، نیرو‌های امدادی من را به پشت جبهه و بیمارستانی در کردستان انتقال دادند، برای جلوگیری از ورود ترکش‌ها به مغزم و جلوگیری از مرگ مغزی، بلافاصله جراحی شدم، ترکش‌ها را بیرون کشیدند، اما با وجود چندین عمل جراحی روی سر و مغزم اثرات این ترکش‌ها همچنان ادامه دارد و پیشرفت مداوم آن باعث لمس‌شدن و ازکارافتادن نیمی از بدنم شده است، درحال حاضر نیز برای جلوگیری از پیشرفت بیماری و آرامش روحی روزانه ۲۰ تا ۳۰ عدد قرص مصرف ‌می‌کنم. 

 

هیئت حضرت ابوالفضل(ع) پاتوق جانبازان محله الهیه است

 

تشکیل هیئت جانبازان

مهدی نوری که از نوجوانی به فعالیت‌های مذهبی علاقه‌مند و حضور فعالی در هیئت محلشان داشته است، بعد از مجروحیت با کمک تعدادی از جانبازان اولین هیئت جانبازان محله الهیه را تشکیل می‌دهد.
نوری با اشاره به علاقه‌اش به هیئت و عزاداری‌های مذهبی می‌گوید: هنگام سکونت در کوی رضائیه به همراه خانواده در هیئت شهدا شرکت می‌کردم، عزاداری‌های باشکوه و بی‌نظیر این هیئت هم‌زمان با ایام ماه محرم و صفر همیشه با شکوه و عظمت خاصی برگزار شده و همیشه زبان‌زد بوده و هست.

با انتقال منزل مسکونی به محله الهیه و سکونت در مجتمع مسکونی سامان (۲) که در اصل برای سکونت مجروحان دوره جنگ ساخته شده بود، با تعداد زیادی از مجروحان جنگ تحمیلی همسایه شدیم. به‌دلیل تازه‌تأسیس‌بودن مجتمع و نبود آشنایی در بین ساکنان محله ارتباط اندکی در بین ساکنان مجتمع وجود داشت.

سکونت در یک محله دورافتاده و خلوت و نداشتن هیچ‌گونه ارتباط و برخوردی تأثیرات منفی زیادی روی مجروحان ساکن در مجتمع گذاشته بود و برخی را دچار افسردگی و دلتنگی کرده بود. برای بیرون‌آمدن از این حالت و داشتن ارتباط صمیمی و مستمر در بین آن‌ها به فکر تأسیس هیئتی ویژه جانبازان افتادم. در شرایطی که تعدادی از این جانبازان که دارای مجروحیت‌های شدیدی بودند، توانایی شرکت در مراسم و هیئت‌های عزاداری داخل شهر را نداشتند و رفتن به هیئت برایشان تبدیل به آرزو شده بود، با توجه به این شرایط به کمک چند نفر دیگر از مجروحان مجتمع، هیئت ویژه جانبازان را به نام حضرت ابوالفضل‌العباس (ع)  در سال ۱۳۸۶ تأسیس کردیم.

اعضای این هیئت از زمان تأسیس تاکنون در همه مراسم مذهبی به‌ویژه در عزاداری‌های ماه محرم و صفر حضور فعالی داشته‌اند و این حضور تأثیرات مثبت خوبی روی جانبازان هیئت داشته است، روحیه همکاری و مشارکت آن‌ها با دیگر هیئت‌های مذهبی منطقه نیز تحسین‌شدنی است.

 

توسل به هیئت جانبازان

درکنار حضور پرشور جانبازان در هیئت، میهمانان و شرکت‌کنندگان زیادی با حضور در هیئت جانبازان و توسل به صاحب هیئت مشکلشان برطرف شده است.

نوری در توضیح این مطلب می‌گوید: از زمان تأسیس هیئت در سال ۱۳۸۶ تاکنون مراسم و عزاداری‌های هیئت با شور و حال خاصی برگزار شده است، تا جایی که حتی جانبازانی که از محله (مجتمع سامان) رفته‌اند، در هر جای مشهد که ساکن هستند برای حضور در مراسم شب‌های جمعه و عزاداری‌های هیئت حاضر می‌شوند، تعدادی از ساکنان محله نیز که مجروحیتی هم ندارند، به‌دلیل اعتقاد به هیئت ابوالفضل العباس (ع) در مراسم این هیئت حضور دارند و با توسل به صاحب هیئت حضرت ابولفضل العباس (ع) مشکلات مالی و مادی خود را برطرف کرده‌اند.

من بار‌ها و بار‌ها شاهد برآورده‌شدن این حاجات بوده‌ام، یکی از همین افراد که گرفتار مشکل لاعلاجی شده بود، در مراسم دعای کمیل شرکت کرد و درحالی که به‌شدت اشک می‌ریخت به حضرت عباس (ع) متوسل شد، اتفاقا صبح روز بعد همین فرد به من زنگ زد و درحالی که اشک می‌ریخت گفت: آقای نوری صبح امروز حضرت عباس (ع) مشکلم را حل کرد، این فرد امروز با اعتقاد و عزم بیشتری در مراسم هیئت جانبازان شرکت می‌کند و هر کاری که بتواند برای هیئت انجام می‌دهد. 

 

آرزوی زیارت کربلا

یکی از بزرگ‌ترین آرزو‌های هیئت جانبازان محله الهیه، رفتن همه اعضای هیئت به کربلای معلی و زیارت قبر حضرت امام حسین (ع) وحضرت عباس (ع) است.
نوری با تأیید این مطلب می‌گوید: با توجه به شرایط نامناسب جسمانی تعدادی از جانبازان و اعضای هیئت، تاکنون این آرزو محقق نشده است، با وجودی که اعضای هیئت در سفر‌های جداگانه به زیارت کربلا رفته‌اند، اما هنوز شرایط حضور هم‌زمان همه اعضای هیئت جانبازان برای حضور در کربلا و کنار قبر امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) فراهم نشده است، آرزوی بزرگ همه اعضای هیئت این است که همه باهم درکنار ضریح و بارگاه حضرت ابوالفضل العباس (ع) عزاداری‌کرده و توسلی داشته باشیم.   



* این گزارش پنج شنبه، ۱۰ آبان ۹۷ در شماره ۲۵۶ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:44