وقتی هنوز خبری از کارخانه قند نبود، محله جانبازان امروزی روستایی بینامونشان بود. با آغاز ساخت کارخانه قند در سال ۱۳۱۵ توسط آستانقدسرضوی، این محله شهرت و معروفیت بسیاری پیدا کرد. هویت این کارخانه و محله چنان با یکدیگر عجین شد که روستا بهنام کارخانه قند آبکوه نامگذاری شد و بسیاری از ساکنان قدیمی این محله بهعنوان کارگر، مکانیک یا راننده در این کارخانه مشغول به کار شدند.
علیرضا صیامی از ساکنان قدیمی این محله و از کارگران بازنشسته کارخانه قند آبکوه است. پای صحبتهایش نشستیم و او از خاطراتش برایمان گفت.
صیامی از سال ۱۳۳۹ که به دنیا آمده است، تا حالا در محله کارخانه قند آبکوه (جانبازان) زندگی میکند. به همین دلیل شاهد سیر تحول و تغییر در این محله بوده است. میگوید: تا قبل از تأسیس کارخانه قند، جمعیت این روستا به پانزده تا بیست خانوار هم نمیرسید. بیشتر اهالی هم کشاورز و میوهچین باغات آستانقدسرضوی بودند.
تنها سازه صنعتی و مشهور این روستا آسیاب آبی بود که بهدلیل کمشدن آب تعطیل شد و فقط چرخهای شکستهای از آن باقی مانده بود. او از سال ۱۳۵۶ در کارخانه قند آبکوه مشغول به کار شد و جزو کارگران فصلی این کارخانه بود.
آنطور که میگوید، کارگران فصلی هیچگونه امتیازات رفاهی نداشتند و از شروع برداشت چغندر تا پایانش در کارخانه مشغول به کار بودند. این زمان بین شش تا دو ماه متغیر بود. او سال ۱۳۸۹ که آخرین سال فعالیتش در کارخانه بود، فقط ۴۸ روز مشغول به کار بود.
به گفته این قدیمی محله، برخلاف حالا که خودروها برای تعویض پلاک در این محله صف میکشند، در قدیم کامیونها و گاریهای حمل چغندر قند در طول این خیابان به خط بودند: آن سالها بهدلیل بارندگیها و برف و باران فراوانی که در مشهد و کل استان بود، بیشتر زمینهای روستاهای اطراف مشهد زیر کشت چغندر قند بود. فصل برداشت چغندر که از اواسط تابستان شروع میشد تا زمستان و فصل یخبندان ادامه داشت.
در سالهای فراوانی برداشت چغندر قند، صف طولانی گاریهای اسبی پر از چغندر قند از ابتدای خیابان تا درِ ورودی کارخانه کشیده میشد. علاوه بر گاریها، کامیونهای هندلی که ساخت کشور آلمان بود نیز در صف قرار داشتند.
برای روشنکردن این کامیونها باید هندلی را در جلو ماشین قرار میدادی و میچرخاندی. گاهی که با هندلزدن این خودروها روشن نمیشد، گاریهای پشتسر از این فرصت استفاده میکردند و جلو میرفتند. به همین دلیل، دعواها و نزاعهایی نیز پیش میآمد که با سلام و صلوات ختمبهخیر میشد.
با وجود فعالیت کارخانه قند آبکوه در روزهای اوج فعالیتش در سه نوبت هشتساعته، بازهم تعداد کارگرها جوابگوی تخلیه چغندر قند داخل کامیونها نبود، بهطوریکه از سربازهای نظام وظیفه کمک گرفته میشد: یک سال در جریان تخلیه چغندر قند یکی از همین کامیونها، سربازی زیر چرخ کامیون رفت و جانش را از دست داد.
این خاطره بسیار تلخی بود که با اعتراض کارگران مواجه شد. بلافاصله بعد از این حادثه، نوار نقاله بزرگی برای تخلیه بار چغندر قند کامیونها نصب شد. با این کار، روند تخلیه با سرعت بیشتری انجام شد.