کد خبر: ۵۶۵۰
۰۳ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
مهدیه بعد از پیوند کلیه قهرمان دو شد

مهدیه بعد از پیوند کلیه قهرمان دو شد

مهدیه کارگران که سال‌ها رنج دیالیز را تحمل کرده است، پس از پیوند و رهایی از این عمل دردناک، بیماری زجرآورش را به سکوی پرتابی برای ایستادن بر قلۀ قهرمانی رشته دو و میدانی تبدیل کرده است.

مهدیه کارگران مرارت‌های زیادی را تحمل کرده است. در طول عمرش یاد گرفته که با سلاح صبر، به جنگ سختی‌های زندگی برود و با همین صبر مثال‌زدنی بوده که برای سال‌ها، عمل دیالیز را تاب آورده. او پس از پیوند و رهایی از این عمل دردناک، بیماری زجرآورش را به سکوی پرتابی برای ایستادن بر قلۀ قهرمانی تبدیل کرده است.

کلکسیون افتخارات مهدیۀ کارگران با وجود فقط یک سال فعالیت حرفه‌ای، دارای مدال‌هایی طلایی است که گویای قهرمانی‌اش در رشتۀ دوومیدانی است؛ موفقیت‌هایی که برای خیلی از افراد سالم، دست‌نیافتنی است.

داشتن زندگی خانوادگی شاد و پر از عشق و صمیمیت کنار همسر و پسری پانزده‌ساله، وجه درخشان دیگری از زندگی مهدیۀ کارگران است. او در دومین دورۀ بازی‌های کشوری ورزشکارانِ پیوند اعضا که در جزیرۀ کیش برگزار شد، مقام قهرمانی را در رشتۀ دوومیدانی از آن خود کرد.

در سالن باغبان‌باشی، ساعتی به گفتگو با این بانوی ورزشکار سی‌وسه‌ساله و همسرش نشستیم که از اهالی محلۀ رسالت قاسم‌آباد هستند.

 

می‌توانست بدتر از این هم اتفاق بیفتد

هفت سال پیش درحالی‌که زندگی‌شان زبانزد دوست و فامیل و آشنا و غریبه شده بود و همه می‌دانستند که مهدیه چقدر درکنار همسرش حمیدرضا و پسرش خوشبخت است، طوفانی در زندگی‌شان می‌پیچد. روزی، بی‌آنکه دردی در اندام‌های بدنش احساس کند، پی می‌برد که حالات بدنی‌اش طبیعی نیست و سردرد و حالت تهوع ممتد دارد.

برای اینکه اطمینان بیشتری از سلامتی‌اش پیدا کند، نزد پزشک می‌رود؛ پزشکی که بعد از آزمایش‌های بالینی، تشخیص می‌دهد که مهدیه دو کلیه‌اش را از دست داده است و باید دیالیز شود؛ «آن روز، بدترین روز زندگی‌ام بود. دنیا روی سرم خراب شد، وقتی شنیدم که بدون هیچ علت و عارضه‌ای دو کلیه‌ام را از دست داده‌ام.

ناگزیر باید تن به دیالیز می‌دادم؛ دیالیزی که وصف درد و رنجش را شنیده بودم، اما من نباید شکست می‌خوردم. مدام به خودم روحیه می‌دادم که «می‌توانست بدتر از این هم اتفاق بیفتد. خدا یک روز، خودش کلیه‌های سالم به من داد و یک روز هم گرفت. او مواظب من است.» با این افکار مثبت، اجازه نمی‌دادم ناامیدی بر من غلبه کند. بعد از آن دیالیز شدم، نه یک‌بار و یک روز و دو روز که سه سال تمام در مرکز محبان‌الجواد (ع) در خیابان بعثت، این درد و رنج را تحمل کردم.

خدا می‌داند که چه بر من و به‌خصوص خانواده‌ام گذشت. آن‌ها بیشتر از من زجر می‌کشیدند؛ به‌خصوص همسرم. من فقط رنج جسمی را تحمل می‌کردم و درد‌های من، او را زجر می‌داد. همکارانش بعد‌ها به من گفتند که در مدت معالجۀ من، همسرم در محل کارش، درگیری فکری داشته و نمی‌توانسته است تمرکز کند.».

 

زندگیِ مهدیه بعد از پیـوند

 

مهندس زرگرانی، زندگی دوباره‌ای به من داد

مهدیه با وجود رنج‌های دیالیز، به سایر بیماران هم روحیه و امید می‌داده است. او دلیلی برای ناامیدی نداشته، چون معتقد بوده که خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری؛ «یقین داشتم که بیماری‌ام امتحان الهی است و باید از این امتحان سربلند بیرون بیایم.».

سرانجام توکلش به خدا، او را از این بحران دشوار بیرون می‌کشد؛ «بعد از سه سال دیالیز و دست‌وپنجه نرم کردن با مرگ، خانوادۀ بیماری مرگ مغزی‌شده به نام مهندس احمد زرگرانی که هنرمند فرهیخته‌ای هم بود، حاضر شدند کلیۀ چپ او را به‌طور رایگان به من اهدا کنند. عمل پیوند اعضا در سال ۹۲ در بیمارستان منتصریه انجام شد و آن روز انگار تولد دوباره‌ای یافتم.».

 

بعد از پیوند، چشم راستم نابینا شد

انگار قرار نبوده بعد از پیوند، زندگی مهدیه به حالت عادی برگردد و این عمل، برایش تبعاتی به‌همراه داشته؛ «چشم راستم به‌خاطر عوارض پیوند، نابینا شد، اما با توکل به خدا و با تلاش تیمی تخصصی و حاذق، دوباره بینایی‌ام برگشت. ازطرفی به دستور پزشک معالجم،  باید روزی ۶۸ حبه قرص مصرف می‌کردم که بخش بزرگی از آن‌ها کورتون بود. چاره‌ای نبود. باید بدنم این عضو جدید را می‌پذیرفت و به شرایط جدید عادت می‌کرد.».

بعد از پیوند فقط به سلامتی‌اش فکر می‌کرده است. دیگر به تعبیر خودش، مبلمان آن‌چنانی و خانۀ بزرگ و تجملات، ذره‌ای برایش اهمیت نداشته؛ «به روز‌های خوب فکر می‌کردم. می‌دانستم که دوباره من همان مهدیۀ قبل می‌شوم؛ پرنشاط و سرزنده، مثل آدم‌های سالم.

گاهی هم به صاحب اصلی کلیه‌ام که جانم را نجات داده بود، فکر می‌کردم و این موضوع، ذهنم را درگیر می‌کرد. حالم که بهتر شد، با خودم عهد کردم که حتماً به «بهشت فضل» نیشابور و به دیدن زنده‌یاد زرگرانی بروم که زندگی‌ام را مدیون او بودم. تا به حالا هم بر عهد خودم ایستاده‌ام و هر سال دو بار، بر سر مزارش می‌روم.».

 

تا پیش از بیماری‌ام، حتی اهل پیاده‌روی نبودم

سرانجام زندگی مهدیه به روال طبیعی‌اش بازمی‌گردد و بدنش به کلیۀ اهدایی خومی‌گیرد. کم‌کم درِ دیگری به دنیای او گشوده می‌شود؛ دریچه‌ای که تا پیش از آن، متوجهش نبوده؛ «تابستان سال گذشته، مشغول تماشای مستندی از تلویزیون بودم که زندگی مرا متحول کرد.

موضوع مستند، ورزش و پیوند اعضا بود. تماشایش این انگیزه را در من ایجاد کرد که حتماً به‌دنبال ورزش بروم. می‌دانستم که همسرم همچون گذشته همراهی‌ام می‌کند. به انجمن بیماران کلیوی در خیابان قائم احمدآباد مراجعه کردم. راهنمایی‌ام کردند که باید ابتدا تست بدهم.

ناگفته نماند که تا پیش از آن و حتی قبل از بیماری‌ام اصلا اهل ورزش، حتی پیاده‌روی معمولی هم نبودم. مربی تشخیص داد که من می‌توانم در رشتۀ دوومیدانی فعالیت کنم. این‌طور شد که تمریناتم را تحت‌نظر مربی‌ام، خانم حمیدۀ جوان، در سالن باغبان باشی شروع کردم.».

زندگیِ مهدیه بعد از پیـوند

 

کاهش ۴۸ قرص با ورزش

ورزش، وضعیت سلامتی‌اش را تا حد بسیار زیادی تغییر می‌دهد و باعث می‌شود که او به شکل درخورتوجهی از تعداد قرص‌های مصرفی‌اش کم کند؛ «قرص‌هایم نباید قطع می‌شد و هر ماه چکاپ می‌کردم. نتیجۀ آزمایش‌ها نشان داد که ورزش اثر عجیبی بر من گذاشته است.

باورکردنی نبود، چون در هر بار مراجعه به پزشک، با توجه به نتیجۀ آزمایش‌ها از تعداد قرص‌هایم کم می‌شد و دکترم می‌گفت حالت خیلی بهتر شده است. من بالاخره با تلاش و ورزش توانستم مصرف قرص‌هایم را از ۶۸ به ۲۰ عدد برسانم، اما این ۲۰ قرص را باید هر روز تا آخر عمرم، مصرف کنم.».

نتیجۀ آزمایش‌ها نشان داد که ورزش اثر عجیبی بر من گذاشته است. باورکردنی نبود

 

رکورد کشوری را شکستم

مدت زیادی نمی‌گذرد که این بانوی ورزشکار، به آمادگی لازم می‌رسد و در مسابقات کشوری انتخابی «تیم ملی ورزشکاران پیوند اعضا» شرکت می‌کند؛ «تن‌ها بودم و اولین تجربۀ مسابقه‌ام در سطح کشوری بود؛ به همین علت همسرم مرا در این سفر همراهی کرد و با هم به بندرانزلی رفتیم. آنجا در مادۀ ۱۵۰۰ متر، رکورد کشوری را جابه‌جا کردم. به‌خاطر ثبت رکورد جدید، وارد تیم ملی شدم، اما، چون  نتوانستند برای ما ویزا بگیرند، به مسابقات جهانی اسپانیا نرسیدیم.».

 

تمام تلاشم را برای قهرمانی جهان می‌کنم

مدال‌های طلایی‌رنگش را که برق آن نشان از تازگی‌اش دارد، به‌همراه حکم قهرمانی کشوری‌اش نشانمان می‌دهد؛ «پنج ماه است که مداوم تمرین می‌کنم. مربی‌ام تشخیص داد که در مسابقات کشوری کیش که هفتۀ پیش برگزار شد، در دو مادۀ ۴۰۰ و ۸۰۰ شرکت کنم.

مسابقات که شروع شد، فقط به برد و پیروزی و خط پایان فکر می‌کردم و اینکه باید اول شوم. همین‌طور هم شد و من دربین سایر ورزشکاران پیوندی، در هر دو ماده، مدال طلا و عنوان اولی را کسب کردم. قرار است به امید خدا سال دیگر به مسابقات آسیایی و سال بعد هم، به مسابقات جهانی انگلستان اعزام شوم و تمام تلاشم را می‌کنم تا قهرمان آسیا و جهان شوم.».

 

تفاوت دوومیدانی روی پیست با تردمیل

ورزش هزارویک فایده برای جسم و روح دارد. این را مهدیۀ کارگران به‌خوبی لمس و درک کرده و دربارۀ فواید ورزش دوومیدانی حرف‌هایی شنیدنی دارد؛ «دوومیدانی، ورزش مادر است؛ یعنی پایۀ ورزش‌های دیگر.

در همین مدت کوتاه از من که حتی قبل از آن، پیست دوومیدانی را ندیده بودم، قهرمان ساخت و حال جسمی و روحی‌ام را خیلی تغییر داد. خیلی‌ها با تردمیل کار می‌کنند که گرچه خوب است، زمین تا آسمان با دوومیدانی روی پیست فرق دارد. روی تردمیل، نوار نقاله‌ای حرکت می‌کند و تو را مجبور می‌کند بدوی، اما روی پیست، این مغز است که فرمان می‌دهد بدوی و این دو با هم، خیلی متفاوت است.

مسلم است کسی که ورزش می‌کند، باید تغذیۀ درستی داشته باشد و ازآنجاکه دو، ورزشی استقامتی است، ورزشکار باید شیر و خرما و سفیدۀ تخم‌مرغ و سیب‌زمینی بخورد تا  انرژی کافی را برای دویدن داشته باشد.».

 

زندگیِ مهدیه بعد از پیـوند

 

از روحیۀ مهدیه، روحیه گرفتم

مهدیۀ کارگران آن‌قدر در لابه‌لای صحبت‌هایش از خوبی‌ها و فداکاری‌های همسرش تعریف می‌کند که شاید به‌نظر اغراق‌آمیز بیاید، اما با گوش دادن به حرف‌هایش می‌توان اطمینان یافت که این‌طور نیست؛ چه وقتی که مرد زندگی‌اش با وجود سختی کار کشتارگاه دام، مرخصی بدون حقوق می‌گرفته و هنگام بیماری‌اش پابه‌پای او بوده و هیچ‌گاه ترکش نکرده است، چه وقتی که دیالیز می‌کرده و چه زمانی که بعد از پیوند، نیاز به مراقبت‌های ویژۀ پزشکی داشته است.

حالا هم هر چندوقت یک‌بار، نیاز به چکاپ ادواری دارد. این اتفاق هفت سال پیاپی است که ادامه دارد و در این مدت، توجه حمیدرضا غیاثی فقط به مهدیه نبوده، بلکه به پسرشان محمدرضا نیز رسیدگی‌های لازم را می‌کرده و او را مورد مهر و محبت خود قرار می‌داده. او حتی زمانی که مهدیه در بستر بیماری بوده، با وجود خستگی کار بیرون، بدون منت، امور خانه را سروسامان می‌داده است.

خود حمیدرضا غیاثی می‌گوید: «مهدیه روحیۀ خیلی خوبی دارد. سخت‌کوش و مقاوم است و اصلا تسلیم نمی‌شود. همین روحیه باعث شد که من کنارش باشم. اگر این روحیه را نداشت، بازهم، همراهی‌اش می‌کردم، چون او و پسرم تمام زندگی من هستند.».

غیاثی معتقد است بیماری ناگهانی همسرش، ابتلا و امتحان الهی بوده؛ «خودش که نمی‌خواست مریض شود و این‌همه زجر را تحمل کند. من هم به وظیفۀ انسانی‌ام عمل کردم.‌ای کاش وضعیتم به لحاظ مالی بهتر بود تا بیشتر به او کمک می‌کردم!».

همسر مهدیه که روزی خودش کشتی‌گیر بوده، اما به‌علت آسیب‌دیدگی با این ورزشِ جدی خداحافظی می‌کند، این‌گونه از معجزه‌های ورزش می‌گوید: «آزمایش‌ها نشان می‌دهد که شکر خدا حال مهدیه با گذشت زمان، دارد بهتر می‌شود و این تأثیر ورزش کردن است. او آن‌قدر با ورزش خو گرفته که در روز جمعه و تعطیلی سالن باغبان‌باشی، با هم درکنار جادۀ محدودۀ مجیدیه می‌دویم و ورزشش را ترک نمی‌کند.».



* این گزارش چهارشنبه، ۲۶ مهر ۹۶ در شماره ۲۶۵ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44