جو کوچه شهید رحیمی۵ آنقدر خوب و صمیمی است که وقتی کسی اینجا ساکن میشود، دیگر به فکر جابهجایی و نقلمکان به کوچه و محله دیگری نمیافتد.اینجا همسایهها از احوال هم باخبرند؛ اما اهل بدگویی و سرککشیدن به زندگی دیگران نیستند.
رضا نقوی میگوید: برخلاف خیلی از نابیناها که دوست دارند همسرشان بینا باشد، من دوست داشتم با یک نابینا ازدواج کنم. فکر میکنم اینگونه حرف هم را بهتر میفهمیم.
هنگام تحمل دردهایم که از شدتش چشمهایم را به هم میفشردم، میدیدم خانواده و اطرافیانم در حال تهیه و دوختن لباس سیاه هستند. آنها باور کردهبودند که سه چهارروز دیگر میمیرم.
نفیسه صابری، پزشک خیراندیش محله همه تمرکزش را روی خدمت به بیماران معطوف کرده است و کوشیده از نیازمندان حق ویزیت دریافت نکند. او ترجیح داد یک پزشک عمومی باشد که تخصص اصلیاش، درک عمومی از رنجهای مردم است.
فائزه تپهجیکی میگوید: بهترین خاطره من، احیای بیماری بود که بیستدقیقه علائم حیاتی نداشت. آن شب با همکاری پزشک و بقیه همکاران توانستیم بیمار را احیا کنیم. وقتی قلبش تپید، انگار دنیا را به ما دادند.
دکتر آریانه صدرنبوی از همان روزهای نخست حضورش در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، منشأ آثار و برکات فراوان شد؛ از تأسیس رشته ژنتیک پزشکی تا راهاندازی اولین مرکز نوروژنتیک دانشگاهی در ایران.
احمد قربانپور شاگرد ممتاز محله مهدیآباد بود که از هشت تا دوازده سالگی بهدلیل بیماری در بیمارستان بستری بوده و نتوانسته به مدرسه برود اما بعد همه مقاطع را جهشی خوانده است.