بیماری

عروس‌کشانی که زندگی فاطمه خانم را سیاه کرد
فاطمه قرایی با همسرش زندگی خوب و خوشی داشت، اما یک اتفاق ناگوار همه خوشبختی‌های او را به تلخی مبدل کرد. او می‌گوید: «چند سال در کنار همسرم زندگی خوب و شادی داشتیم، تولد فرزندم(محمد عماد) نیز شادی و نشاط زندگی ما را دوچندان کرده بود، اما یک تصادف، زندگی خانوادگی ما را تباه و نابود کرد. 7سال قبل به همراه همسر و پسرم سوار بر خودرو شخصی خودمان درحالی که از میهمانی یکی از اقوام به طرف خانه برمی‌گشتیم، در مسیر (خیابان سیدی) با کاروان عروسی برخورد کردیم. یکی از راننده‌ها که حالت طبیعی هم نداشت کنترل خودرو از دستش خارج شد و با شدت به اتومبیل ما برخورد کرد. خودرو ما واژگون شده و راننده خاطی نیز از صحنه متواری شد و هیچ‌گاه او را نیافتیم. بعد از این حادثه همسرم فوت کرد، پسرم با اختلالات شدید مغزی مواجه شد و من هم هر دو پایم را از دست دادم...!»
مادر بودن برای کودکانی که بزرگ نمی‌شوند
بخشی از مشکلات این مادران مربوط به تهیه دارو بعد از تحریم‌ها، صادر نشدن دفترچه بیمه برای بیماران مهاجر، هزینه‌های بالای درمان، نبود مرکز بهزیستی و کاردرمانی و فیزیوتراپی می‌شود. این بچه‌ها از تحصیل و درمان‌های مناسب محروم هستند و هیچ امکاناتی برای آن‌ها در نظرگرفته نشده است. تعدادی از آن‌ها آموزش‌پذیر هستند و تعدادی تربیت‌پذیر، ولی فضایی نیست که خانواده‌ها بتوانند فرزندانشان را به آنجا بفرستند. برخی از مراکز نیز که به خانواده‌ها معرفی می‌شود فاصله زیادی با گلشهر دارد و هزینه‌های آن بسیار سنگین است. از طرفی به مهاجران گواهی‌نامه نمی‌دهند تا کسانی که خودرو یا موتور دارند با وسیله نقلیه خودشان بچه‌ها را به مراکزدرمانی ببرند.