صابر هم پرستار است، هم مددکار، هم کدبانوی خانه و هم پدر و سرپناه خانواده. داستان زندگی او، روایت مردی که با وجود ۶۵ سال سن، از دختر معلول و پسر شیزوفرنی و همسر ناتوانش، بهتنهایی مراقبت میکند.
احمد بیداری یکی از پدرهای مهربان شهرمان است که باوجود مخالفت پزشکان کلیهاش را به فرزند بیمارش اهدا کرد. او میگوید هیچ وقت بابت آن روزها پشیمان نیست چراکه سلامتی فرزندش را با چشمانش میبیند.
رضا آهنچیان یکی از اهداکنندگان مستمر خون، از اهالی محله کوشش میگوید: از نخستین باری که خون اهدا کردم ۳۰ سال میگذرد و من از آن زمان تا حالا، هر سه ماه خون میدهم.
دکتر مجتبی رئیسی میگوید: باتوجهبه هزینههای زیاد دندانپزشکی، شرایط به گونهای است که حتی اگر در مناطق برخوردار نیز چنین طرحهایی اجرا شود، مردم صف میکشند؛ البته این صرفا شامل دندان نیست.
اکرم زاهدینیا میگوید: با بداخلاقی و عصبانیت، دل بیمار میشکند؛ پای بیمار خوب میشود، اما چیزی که ترمیم ندارد دل شکسته بیمار است.
تأسیس بنیاد دیابت ایرانیان قدم بزرگ خانواده فروزندهفر بودکه سالها پیش برداشته شد. حمیرا فروزندهفر میگوید: هدف و تمرکز ما بیشتر بر آگاهیبخشی و آموزش به زبان عام بوده و هست.
حسن ضیایینیا خاطرات مشترکی با دانشمند شهید مجید شهریاری دارد. میگوید: هرچه از دانش شهید بگویم کم گفتهام؛ ایشان در توسعه تحقیقات قدرت هستهای ایران پیشرو بوده است.