همیشه وضو داشت، حتی به وقت خواب. حواسش به تقسیم عادلانه بود و همیشه طرف حق را میگرفت. خاطرات شهید رستم بیدارنظر از زبان همسرش، اعظم بختیاری، شنیدنی است.
روز جمعه بود و انتخابات خبرگان رهبری برگزار میشد. رستم با اسلحه جلو در مسجد نگهبانی میداد. چندساعتی نگذشته بود که شتابزده به خانه آمد و گفت: قسمت خواهران شلوغ است و نیرو کم داریم. بیا به آنها کمک کن. گفتم: بچهها را چه کنم؟ گفت: آنها را به کسی بسپار. سریع بچهها را حاضر کردم و به خواهرم سپردم و رفتم. ظهر که برای صرف ناهار به خانه آمدم، دقایقی بعد از من، رستم با بستهای غذا که در دستش بود، آمد. گفت: غذایم را آوردهام که با هم بخوریم؛ آخر تو هم از صبح کمک کردهای.
رستم عضو کمیته خاش بود و من و فرزندانم با او آنجا زندگی میکردیم. شهر ناامنی بود و گاهی برادران کمیته یا شهربانی توسط اشرار به شهادت میرسیدند. به همسرم تذکر داده بودند که چون در عقیدتی لشکر ۷۷ پیروز ثامنالائمه فعالیت میکند، جانش در خطر است و باید احتیاط کند. مدام لبخندی بر لب داشت و پشت سر هم میگفت: بادمجان بم آفت ندارد!
یادم هست یک روز جمعهای بود. بعداز پایان مراسم دعا او را با چشمهای قرمز و پفکرده از گریه دیدم. از او پرسیدم: رستم چرا اینقدر گریه میکنی؟ مگر از خدا چه میخواهی که در آرزویش اینقدر بیتابی؟ در جوابم این شعر را خواند: آن کس که تو را شناخت جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
بعد چشمان خیس از اشکش را خشک کرد و ادامه داد: من لایق شهادت نیستم که خدا آن را نصیبم نمیکند. بسیاری از دوستانم جلو چشمانم به شهادت رسیدند، اما من همچنان حسرت به دل ماندهام. گلایهآمیز گفتم: خیلی دلت میخواهد از شر ما خلاص شوی؟ از خودت نمیپرسی من با سه فرزند قدونیمقد چه کنم؟ او بیآنکه از موضعش عقب بنشیند، چشم به آسمان دوخت و گفت: شما هم خدایی دارید و خودش برای شما درست میکند.
شبهای زیادی در خوابم میآمد. یک شب در خواب به او گفتم: زندهاید؟ شما را که اشرار به شهادت رسانده بودند! خودم پیکرتان را دیدم. انگشت دستتان قطع شده بود، مچ دستتان سوراخسوراخ بود، روی گونه هم جای زخم عمیقی داشتید! او دستهایش را به من نشان داد و گفت: ببین!
حالا دیگر اثری از زخم و جراحت نیست. همه زخمهایم همان روزهای اول خوب شدند؛ و با خوشرویی و لحنی آرام ادامه داد: من همهجا کنار شما و بچهها هستم و شما را میبینم؛ فقط شما دیگر من را نمیبینید.
نام: رستم بیدارنظر
سال تولد: ۱۳۴۱
سال شهادت: ۱۳۶۹
محل شهادت: خاش (توسط اشرار ترور شد)
سمت در جنگ: عقیدتی لشکر ۷۷
پیروز ثامنالائمه