بین این همه جوان طرفدار فوتبال و رشتههای رزمی، دیدن یک نفر که عاشق ورزشهای سنتی و قدیمی و کهن باشد و دیگران را هم برای این کار تشویق کند، غنیمت است.
صدای زنگ مرشد زورخانه که بلند میشود، ورزشکاران، به رسم احترام، انگشت روی زمین میگذارند و بعد به لب میبرند و قبل از ورود به گود خم میشوند؛ همانجایی که قرارمان برای گفتگو با داوود افروز هماهنگ شده است و هرطرفش چشم میچرخانیم، نام ائمه (ع) است.
حالا وقت فراغت پهلوانان گود است و او راحت میتواند حرف بزند. داوود در میلزنی مهارت دارد و یکنفس و راحت میلها را دور دستش در آسمان میچرخاند؛ جوانی بیستوهفتساله که حکم مربیگریاش را از فدراسیون پهلوانی و زورخانهای کشور دارد و مربی تیم نونهالان و جوانان زورخانه شهیداحمدی در محله خیرآباد است و کلی از نوجوانان و جوانان را جذب زورخانه کرده است.
دقیقا نمیداند از کی دلبسته این رشته شده است، اما احتمالا برمیگردد به کودکی او و تماشای یک برنامه درباره یک زورخانه قدیمی در قاب تلویزیون. در همان دوران کودکی همیشه آرزو میکرده است که پا درون گود زورخانه بگذارد و با قهرمانان آنجا از نزدیک حرف بزند؛ این فرصت برایش در دوران تحصیل مهیا میشود و همراه بچههای مدرسه، بهشکل گروهی به بازدید یکی از گودها میروند.
به اینجا که میرسد، خلاصه تعریف میکند: گود برایم مانند بهشتی بود که ساعتها میتوانستم درباره آن خیالپردازی کنم.
از آن زمان سالهای سال گذشته و داوود ساکن یکی از مناطق جنوبی شهرمان است؛ همسایه با زورخانه شهیدسیداحمد احمدی، مکان مشترک پهلوانان باستانیکار و علاقهمند به ورزشهای زورخانهای.
هر بار و هر روز که پا درون گود میگذارد، یاد خاطرههای گذشته برایش زنده میشود؛ به یقین میداند با همه مهجوریت و غریبی اینجا خیلیها مثل او عاشق این فضا و این ورزش هستند. داوود به همه زحمتهایی که تا امروز کشیده است و برایش خاطرهساز شدهاند با افتخار و مباهات نگاه میکند؛ چون میداند حاصلش خیلی ارزشمند بوده است.
داستان اصلی زندگیاش را یک بار دیگر مرور میکند: خیلی کمسنوسال بودم. چند بار برنامه ورزشهای زورخانهای را از تلویزیون دیدم و عاشق آن شدم و هر جا خبر و برنامهای درباره آن میخواندم، پیگیری میکردم. از سال۸۵ بهصورت جدی این رشته را دنبال کردم؛ بعد از آن از کاشمر به مشهد آمدیم و خیلی اتفاقی همسایه اینجا و گود شهیداحمدی شدیم.
این کلمه «همسایگی» آقاداوود را به هیجان میآورد و مسیر صحبتش را متفاوت میکند؛ با اشتیاق بیشتری تعریف میکند: تنها کسانی که لذت بودن در این گود را چشیدهاند، میدانند برای گریز از هیاهو و زندگی شلوغ شهری همسایگی با یک گود چه نعمت بزرگی است.
تخصص و مهارت داوود در رشته میلبازی است؛ میلهای کوچکی که اندازههای متفاوت دارد و چرخش متوازن آن روی دست چشمنواز است و البته چندبار وقت تمرین، کار دستش داده است. میگوید: میلها هر کدام دستکم بین یک تا یکونیم کیلو وزن دارند. چندبار هم از دستم در رفتهاند و به سرم آسیب رسیده و بینیام شکسته است.
بهدستآوردن مقام اول در رشته میلبازی در سال۹۳ دلبستگیاش را به این رشته بیشتر کرده است؛ این موضوع را هم از لابهلای حرفهایی که میزند، متوجه میشویم. تعریف میکند: قبل از آن در سالهای۹۰ و ۹۱ مقام استانی این رشته را به دست آورده بودم، اما مقام کشوری، حلاوتی دیگر داشت و هنوز مزه کسب مدال طلا زیر زبانم است.
البته بعد از آن هم در بیست دوره از مسابقات متعدد کشوری شرکت کردم و همیشه جزو نفرات اول و دوم آن مسابقات بودم که روی سکو میایستادم.
نمیداند کدام قانون پرجاذبه از گود، او را شیفته خود کرده است، اما حرمتکردن بزرگترها جزو آداب ورزشکاران گود است که او خیلی به آن تقید دارد. میگوید: ورزشکاری که پا به زورخانه میگذارد، باید مراحل و سلسلهمراتب خاصی را بگذراند تا جزو بزرگان و پهلوانان آن به شمار آید.
داوود چندبار بر این عبارت تأکید میکند: حرمت و احترامگذاشتن به بزرگترها یک اصل مهم در ورزش زورخانهای است؛ به همین دلیل اول بزرگترها و پیشکسوتها وارد گود میشوند، اما برای حرکات چرخشی درون گود، اول کوچکترها شروع میکنند.
آنها به حالت نیمهدوان، زمین گود را دور میزنند تا دایرهای تشکیل دهند و بعد از آن است که میاندار وسط دایره میایستد و با اشاره او ورزش شروع میشود و مرشد شروع به خواندن و نواختن ضرب میکند.
حرکات، موزون و هماهنگ با ضرب است؛ هر حرکت در چرخش گود برمیگردد به کسوت افراد. نفر اول جمع ورزشکاری است که سابقه کمتری دارد. بعد از چرخش، او جایش را به نفر بعدی میدهد و آخرین نفری که میچرخد، بیشترین کسوت را دارد. یک چیز را نباید در گود زورخانه فراموش کرد، برترین کسوت گود از آنِ سادات است.
داوود از آن دسته آدمهای یکبعدی نیست که وقتی وارد ورزش و رقابتهای ورزشی شد، بیخیال برنامههای دیگر بشود؛ خوبیاش این است که رشته تحصیلیاش نیز با رشته ورزشی همخوانی دارد.
میگوید: در اصل معلم تربیتبدنی هستم و افتخار میکنم که آموزگارم. بخشی از وقتم را برای نوجوانان و جوانانی میگذارم که این رشته ورزشی را دوست دارند. تمرین با آنها برایم لذتبخش است، بهویژه اینکه خیلیهایشان حالا بهصورت حرفهای کار میکنند.
میداند رسانهها تأثیر زیادی در ترویج ورزش زورخانهای بین نسل جدید دارند و ادامه میدهد: نشان به آن نشان که بعداز برنامه «عصر جدید» و اجراهای تماشایی مربوطبه این رشته در آن، استقبال نوجوانها و جوانها از این رشته زیاد شد و الان تعداد شرکتکنندگان مسابقهها خیلی بیشتر شده است. علاوهبراین طرحی که آموزشوپرورش برای نمایش ورزشهای زورخانهای در مدارس اجرا کرد، با اقبال زیاد مردم روبهرو شد.
داوود حکم مربیگری زورخانه شهیداحمدی را دارد و هیچوقت از تمرین دست برنمیدارد. یادش از ماجرای چند سال گذشته میآید و تعریف میکند: زمان دانشجویی در دانشگاه کرمان درس میخواندم و هر روز تقریبا شش تا میل را داخل کولهپشتیام میگذاشتم و پیاده به تمرین میرفتم و برمیگشتم.
معمولا در دانشگاه ساعت ۱۰ بسته میشد. یک شب بعد از این ساعت به دانشگاه رسیدم و نگهبان در را برایم باز نکرد. زمستان بود و هوا سرد و من مجبور شدم تا ۳ بامداد پشت در بمانم و بعد هم نگهبان دلش سوخت و اجازه ورود داد.
او ادامه میدهد: چیزی از این جریان نگذشته بود که دانشگاه برنامهای بهمناسبت تجلیل از قهرمانان ورزشی اجرا کرد که من هم جزو نفرات انتخابی بودم. نگهبان هم در آن مراسم حضور داشت و آنجا مرا دید و شناخت و برای آن شب خیلی عذرخواهی کرد.