کد خبر: ۴۱۴
۰۶ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

چربی‌های ضد چربی!

خانواده ساعی‌ها در طرق که اکنون بیشتر به نام شهیدشان معروف هستند، پیشتر به نام صابون‌پزها شناخته می‌شدند. خانواده‌ای که صابون‌پزی خانگی و سنتی نسل به نسل در میان زنان آن گشته است تا به حاجیه خانم علی‌تنه، مادر شهید ساعی، برسد. تا پیش از اینکه صابون‌های صنعتی در میان مردم رواج پیدا کند هرکس در طرق صابون می‌خواست خانواده صابون‌پزها را می‌شناخت. مهارتی که حالا به یکی از فامیل‌های دورشان رسیده است تا همه مادر محمد را در طرق به صابون‌هایش بشناسند.

خانواده ساعی‌ها در طرق که اکنون بیشتر به نام شهیدشان معروف هستند، پیشتر به نام صابون‌پزها شناخته می‌شدند.خانواده‌ای که صابون‌پزی خانگی و سنتی نسل به نسل در میان زنان آن گشته است تا به حاجیه خانم علی‌تنه، مادر شهید ساعی، برسد. تا پیش از اینکه صابون‌های صنعتی در میان مردم رواج پیدا کند هرکس در طرق صابون می‌خواست خانواده صابون‌پزها را می‌شناخت. مهارتی که حالا به یکی از فامیل‌های دورشان رسیده است تا همه مادر محمد را در طرق به صابون‌هایش بشناسند. صابون‌هایی که با همان سبک و سیاق قدیمی تولید می‌شوند و مشتری‌های خاص خودش را دارد، البته جوان‌ترها برای آموختن این هنر رغبت ندارند و چراغ روشنِ خانه عباسی‌ها شاید آخرین چراغ روشنِ صابون‌سازی سنتی در طرق باشد. فراموشی یکی دیگر از مهارت‌های بانوان این سرزمین، خیلی به طبع ما و کسانی که در پی استشمام اصالت ایرانی هستند خوش نمی‌آید.

این گزارش قرار بود در ابتدا تنها روایت فراموشی یک پیشه‌ سنتی باشد، ولی مهارت‌های «کنیز عباسی» بانوی خانه که قدم به قدم در طول مصاحبه برای ما آشکار شد ما را با یک زن اصیل ایرانی آشنا کرد که از کار کردن و آموختن ابایی ندارد. یک بانوی کارآزموده و مدبر که تلاشش زبانزد خاص و عام است. بانویی که همه مهارت‌های یک زندگی واقعی را یکجا دارد. از جمله زن‌هایی که نمونه‌اش را حالا خیلی کم داریم.

 

ماهی یک بار صابون می‌پزم

از در بزرگ حیاط به در کوچک دنیای وسیع خانم عباسی راه زیادی نیست. فضا کوچک است، ولی همت بلند اوست که نمی‌گذارد آخرین چراغ یک حرفه سنتی و خانگی در محله طرق در این رخوتِ فراموشی اصول به تاریخ سپرده شود. هر ماه چراغ زیر این دیگ روشن است و مخلوط بوی دنبه و سود فضای کوچک کارگاه را پر می‌کند. خانم عباسی هنوز در را به روی ما باز نکرده به سوی دیگ در حال جوشش می‌دود تا سر نرود. مخلوط صابونی تا لبه‌های ظرف خودش را بالا کشیده است. عباسی می‌گوید: «اگر به دادش نمی‌رسیدم سر می‌رفت.»

یکی دو باری این تجربه را آن وقت‌ها که تازه صابون‌پزی می‌کرد، داشته است. حالا دیگر حواسش به دیگش هست تا شلوغی سر، آن را سر نبرد. روغن و جزغاله و سود و آب را هرکدام به قاعده نیاز روی هم در دیگ ریخته تا بجوشد. عباسی می‌گوید: «اگر مواد زیاد استفاده شود صابون پودر می‌شود و اگر کم باشد چرب. باید اندازه باشد تا قالب صابون ساخته شود.» صابون اولیه را گرفته و تیزآبش را جدا کرده و کنار گذاشته است تا بیرون بریزد. گاهی نوه‌ها لباس‌های روغنی کارشان را در این تیزآب باقی‌مانده می‌شویند و خوب می‌دانند حریف آن چربی، این آب چربی‌سوز است. گاهی هم پارچه‌های سفید لک‌دار را درون این تیزآب می‌ریزند تا تمیز تحویل بگیرند. دوباره صابون اولیه را با یک سطل آب روی شعله گذاشته تا بجوشد. حالا ما در این مرحله ایستاده‌ایم که صابون‌های پخته در حال جوش خوردن و کف کردن است. عباسی می‌گوید: «من ماهی یک بار صابون می‌پزم. دو تا از پسرهایم قصابی دارند و برایم پی و دنبه کنار می‌گذارند. دنبه‌ها را آب و قبل از اینکه رنگ جزغاله‌اش تیره شود آن‌ها را از روغن جدا می‌کنم و برای صابون‌پزی کنار می‌گذارم. از طرفی بعضی افراد هستند که از پسرهایم دنبه می‌خرند، ولی جزغاله‌ها برایشان کاربرد ندارد. آن‌ها هم جزغاله‌هایشان را برای تهیه صابون به من می‌دهند و من به جایش به آن‌ها صابون می‌دهم. پی یا چربی‌های بلااستفاده گوسفند را که برای خوراک کاربرد ندارد هم برای صابون استفاده می‌کنم. من فقط سود صابون را می‌خرم و بقیه مواد اولیه را خودمان تهیه می‌کنیم.»

 

صابونی با مواد طبیعی

سود صابون تنها ماده شیمیایی این ترکیب طبیعی است که پس از پخت از آن جدا می‌شود. عجیب است که پروسه صابون‌سازی چربی‌ها را به جایی می‌رساند که بهترین پاک‌کننده چربی می‌شوند. فرایند پخت حدود نصف روز طول می‌کشد. روزی که قرار است صابون در این کارگاه کوچک پخته شود بانوی خانه از صبح زیر دیگ را روشن می‌کند و تا ظهر پای آن می‌ایستد. آفتاب سرد زمستان در کف حیاط خانه پهن شده که خانم عباسی زیر دیگش را خاموش می‌کند. حجم مواد لحظه به لحظه در حال کاستن است تا وقتی که دیگر از جوش می‌افتد و اندازه واقعی مواد در ته دیگ معلوم می‌شود. از قبل یک پارچه سفید تمیز را درون یک سبد پهن کرده است تا در انتهای فرایند پخت قالب در برگیرنده مواد صابونی باشد.

تست صابونی شدن با یک چاقو انجام می‌شود. چاقو به درون دیگ فرو می‌رود و یک لایه نازک به آن می‌چسبد. لایه‌ای که پس از سرد شدن عیار صابون را معلوم می‌کند. عباسی می‌گوید: «این لایه نازک را بین انگشتان می‌گیریم اگر چرب باشد صابون هنوز کار دارد، ولی وقتی که دیگر چربی ندارد آماده است.» آبگردان به کمک عباسی می‌آید تا لایه‌های تشکیل شده صابون را به درون پارچه منتقل کند. آرام آرام صابون مایع که بالای مواد ایستاده است برداشته و روی هم ریخته می‌شود تا ته دیگ فقط آب باقی بماند. مایع توی پارچه چند تکان می‌خورد تا مسطح شود. حالا دیگر کار اصلی تمام و فرصت صبر است تا صابون سفت شود. یک‌شبانه‌روز صابون می‌ماند تا جامد شود. صابون روی یک پارچه تمیز برگردانده می‌شود تا با چاقو به قطعات کوچک‌تر تقسیم شود. صابون‌ها دیگر آماده استفاده‌اند.

 

تا به حال شامپو به سرم نزده‌ام!

صابون‌های سنتی عباسی بیش از 15 سال است مشتری‌های خاص خودش را دارد. تا جایی که وقتی از بازار صابون‌هایش می‌پرسم می‌گوید: صابونی نمی‌ماند که به بازار برسد. سال‌هاست همسایه‌ها و هم محلی‌ها وقتی صابونِ حمام‌شان تمام می‌شود زنگ این خانه را می‌زنند و با طیبِ خاطر صابون دست‌ساز عباسی را می‌خرند. مشتری‌هایی که سال‌ها پیش از آن هم خانه عباس صابون‌پزها را می‌شناختند و حالا پانزده سالی می‌شود مشتری این خانه هستند.

معمولا داستان این صابون‌های خانگی و سنتی زبان به زبان نقل می‌شود و افرادی که او را نمی‌شناسند برای خرید می‌آیند و مشتری ماندگار این خانه می‌شوند. عباسی می‌گوید: «یکی از همسایه‌هایم سفره پارچه‌ای نان شوهرش را با صابون‌های من شسته و آ‌ن‌قدر تمیز شده بود که همسرش خیال کرده بود او سفره تازه‌ای برایش گذاشته است» البته خود عباسی هم عطای شامپوهای شیمیایی را به لقای صابون‌های طبیعی‌اش بخشیده است و ادامه می‌دهد:« تا به حال به سرم شامپو نزده‌ام.»

 

صابون‌ها به مغازه نمی‌رسد

سال‌ها پیش استادش خانم ساعی برای نخستین بار به او پیشنهاد می‌دهد که بیا صابون‌پزی را یاد بگیر. حکایت صابون‌پز شدن عباسی هم شنیدنی است: «حدود 15 سال است که در طرق صابون می‌پزم. خداوند حاج آقا را رحمت کند. او از حدود ده سالگی تا زمانی که فوت کرد شاگرد قصاب و سپس قصاب بود و به همین دلیل ما پی ودنبه دور و برمان زیاد بود. من این‌ها را برای مادر شهید ساعی می‌بردم و از او صابون می‌گرفتم. چون آن‌ها هم مادرشوهرشان و هم خودشان صابون می‌پختند. همان اوایل به خانم ساعی می‌گفتم صابونتان با صابون مغازه فرق دارد. فرقش مثل نان خانگی و نان نانوایی است. حاج آقا ساعی در زمان جنگ چند سالی را اسیر بودند. وقتی از اسارت برگشتند بیمار شدند و به همین دلیل مادر شهید ساعی این کار را کنار گذاشت. به من گفت شما که مواد اولیه را داری خودت صابون بپز. گفت کار سختی است، ولی ارزشش را دارد.

من هر چیزی را که آموزش ببینم زود یاد می‌گیرم، ولی این کار آن‌قدر سخت بود که ایشان حداقل 4 دفعه آمد تا همه فوت و فن کار را به من بیاموزد و خودم بتوانم درست کنم. به این صورت شغل حاج خانم که فامیل دورمان هم می‌شود و الان سنشان بالاست، به من رسید. پیش از این کل طرق از مادر شهید ساعی صابون سنتی می‌گرفتند، ولی الان همان مشتری‌ها از من صابون می‌خرند. صابون‌ها را کیلویی می‌فروشیم. تعداد مشتری‌ها آن‌قدر زیاد است که صابون اصلا به مغازه نمی‌رسد که بخواهم بدهم. من هم کارهایم زیاد است و نمی‌رسم مقدار بیشتری بپزم و الا هر چه بپزم می‌برند.»

 

می‌خواهم لبنیاتی بزنم

حضور در منزل خانم عباسی که هنوز اصول یک میهمان‌خانه قدیمی را دارد ما را یاد کوکب خانم می‌اندازد که در کتاب‌های دبستان نقش یک کدبانوی میهمان‌نواز تمام عیار را بازی می‌کرد. عباسی سال‌ها پیش از این یک گاوداری کوچک با حدود 18 گاو و بعدها 8 گاو را اداره کرده است. چندسالی از این کار دور ماند و حالا چند ماهی است که 3 گاو خریده‌اند تا در دام‌داری کوچکشان در بیرون طرق نگهداری کنند.

حُسن زندگی در طرق برای او همین است که می‌تواند در برنامه هر روزه‌اش چند باری به آن‌ها سر بزند. صبح برای دوشیدن و ظهر برای غذا دادن و شب هم برای دوشیدن! می‌گوید: «من دلم می‌خواهد که در روستای کوچکی باشم که همیشه کار باشد.» چندسالی هست که رانندگی را هم به مجموع هنرهایش افزوده است تا برای رفت و آمد میان گاوداری و منزل مستقل باشد. حضور چند حیوان دوست‌داشتنی در برنامه زندگی او انگار انگیزه تلاش را به او برگردانده است. از کار خسته نمی‌شود و حتی ادعا می‌کند با افزایش کارهایش حالش روبه‌راه‌تر و درد زانوهایش کمتر است. برنامه خانم عباسی دایرکردن یک مغازه لبنیات است. محصولاتی که قرار است خودش با کمک فرزندانش تولید کند.

یک گاوداری کوچک که به وسیله خانواده اداره می‌شود حالا قرار است محل تولید و فروش محصولات لبنی آن‌ها شود. فروشگاهی که به زودی در طرق افتتاح می‌شود. او قرار است همان زن با سلیقه‌ای باشد که از شیر، ماست و پنیر و کره می‌گیرد. الگوی یک بانوی ایرانی که هرچه به او بسپارند آن را با ارزش بیشتری باز می‌گرداند. او اهل نان پختن هم هست. ما را به سرتنورش دعوت می‌کند. تنوری که در کمال تعجب می‌فهمیم خود او سازنده‌اش است. از شگفتی ما خنده‌اش می‌گیرد. می‌گوییم: «تنورمالی کار سختی است.» این را بچه‌هایش هم به او گفته‌اند، ولی حریف مادر نبوده‌اند تا تنور نانوایی را خودش نسازد. در هفته یک روز را به پخت نان اختصاص می‌دهد و همه نان مورد نیاز خانواده را با کمک دختران و عروسانش می‌پزد. حدود 120 نان می‌پزد و در خانه می‌گذارد و بچه‌ها در طول هفته نانشان را از خانه مادر تأمین می‌کنند. نانی که با همت، هنر و عشق مادر آمیخته شده است. هرچه می‌گذرد جذابیت‌های شخصیت یک زن اصیل ایرانی که خانه بر اساس توانایی‌های او اداره می‌شود بیشتر نمایان می‌شود. از این گزارش چند نان داغ خانگی با همان طعم و بوی آشنا که از یادمان رفته است هم نصیب ما می‌شود و حسرتِ خانه‌ای را می‌خوریم که نان پختن در آن هنوز یک رسم همیشگی است.

 

آشپز مراسم شهدای طرق بودم

او سال‌ها پیش در زینبیه طرق برای پشت جبهه فعالیت‌های زیادی را همراه دیگر بانوان طرقی انجام داده است از جمله پختن نان و بسته‌بندی مواد غذایی و لباس ها برای رزمندگان تا پایان جنگ. آن زمان با داشتن 7 فرزند از شرکت در مراسم شهدا و سر زدن به خانواده‌هایشان هم غافل نیست. می‌گوید: «آن زمان دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها برای تشییع جنازه می‌رفتم و دوشنبه و چهارشنبه هم به خانواده شهدا سر می‌زدیم.» چند باری که تعداد مجروحان زیاد شده بیمارستان هم رفته است. مادر همسرش یاریگر او و فرزندانش بود تا عروسش نقش خودش را در پشتیبانی از جبهه‌ها به خوبی ایفا کند. از همان زمان عباسی شروع به آشپزی برای مراسم شهدا می‌کند تا باری از روی دوش خانواده شهدا بردارد.

هر مراسمی که برای شهدا در طرق و روستاهای اطراف آن بود. او حضور داشت تا پخت غذایشان روی زمین نماند. از همان زمان تاکنون آشپز مراسم‌های زیادی بوده که به قول خودش یک قِران هم برایشان نگرفته است. 
می‌گوید: «گاهی برای دو هزار نفر غذا می‌پزم. برای فامیل‌ها، دوستان و آشنایان، برای زینبیه و مراسم روز عاشورا، برای مسجد امام خمینی و خیلی جاهای دیگر. حتی در عروسی فرزندانم هم مادر عروس یا داماد بوده‌ام و هم آشپزی مجلس را برعهده داشته‌ام. در مسجد امام حسین برای 1600 نفر برنج و قیمه پخته‌ام. خاطرم هست که یکی از همسایه‌ها از مکه آمد و من برای 1800 نفر چلوگوشت پختم. حتی گاهی برای آشپزی به شهرستان‌ها دعوت می‌شوم. خاطرم هست رفتم باخرز و برای 2000 نفر چلومرغ پختم. در روز عاشورا در زینبیه و مسجد امام خمینی شله می‌پزم. برای هرکس که آشپزی کردم حتی یک قران نگرفتم.» عباسی آن‌قدر دل به کار دارد که حتی در سفر کربلا هم نمی‌تواند بیکار بنشیند و در سومین سفرش به عتبات از رئیس کاروان می‌خواهد یک وعده غذای کاروان را او بپزد. پخت همان یک وعده باعث می‌شود که رئیس کاروان از او بخواهد در سفرهای بعدی همراهشان شود و چند سفر زیارتی هم به واسطه آشپزی برای زائران امام حسین(ع) نصیبش شود.

می‌گوید: «به رئیس کاروان گفتم من برای رضای خدا غذا می‌پزم. آن‌ها 4 بار من را با خودشان کربلا بردند تا آشپزی کاروانشان را انجام بدهم. خودم و دخترم تا قبل از کرونا و تعطیلی سفر عتبات به عنوان آشپز و کمک آشپز همراهشان می‌رفتیم.»

 

خانواده ما به صابون‌پزها مشهورند!

حاجیه خانم علی تنه که حالا همه او را با نام مادر شهید ساعی می‌شناسند عروس خانواده صابون‌پزهاست که صابون‌پزی را از مادرشوهرش آموخته است و او هم وقتی که دیگر توان ادامه آن را نداشت به عباسی آموخته است. حاجیه خانم می‌گوید: «من حدود 15 سال است که این کار را کنار گذاشته‌ام. از وقتی که همسرم مریض شد من هم این کار را کنار گذاشتم. قبل از آن سال‌های طولانی بود که به این کار مشغول بودم. بعد از مرگ مادر همسرم که صابون می‌پخت من این کار را شروع کردم و تا چند سال پیش ادامه داشت.»

او ادامه می‌دهد: «خانواده ما در طرق به صابون‌پزها معروفند. از همان قدیم که مادرشوهرخدابیامرزم صابون می‌پخت هرکسی که صابون می‌خواست در خانه او را می‌زد و به همین دلیل منزلمان به خانه صابون‌پزها معروف بود. حتی به پسرشان عباس که همسر من هم می‌شود در طرق عباس صابون‌پزها می‌گویند. مادر شوهرم از مادرش این کار را آموخته بود و مادرش هم از مادرش. این کار پشت به پشت میان این خانواده گشت تا به ما رسید. مادر همسرم به من آموخت و من هم به خانم عباسی یاد دادم. گاهی بالای سر خانم عباسی می‌رفتم و صابونش را نگاه می‌کردم. در طرق غیر از ما کسی دیگر صابون نمی‌پخت و کسی این کار را بلد نبود. فقط خانواده آقای ساعی بودند که اصالتا طرقی و بومی این منطقه هستند.»

آن‌ها در حیاط خانه‌شان حتی صابون‌پز خانه داشته‌اند که مادر شهید درباره‌ سرنوشتش می‌گوید: «پس از تعطیلی پخت صابون خانه‌هایی که برای صابون‌پزی بود خراب کردیم و بعد هم صابون‌پزی را کلا تعطیل کردیم.»
او حالا خودش هم از صابون خانگی که شاگردش تهیه می‌کند خریداری می‌کند: «قدیم مشتری‌های ما اغلب طرقی‌هایی بودند که می‌دانستند ما صابون می‌پزیم. خاطرم هست وقتی صابون می‌پختم ده پانزده من می‌شد. همه‌اش فروش می‌رفت، البته ما حاجتی به درآمد این صابون نداشتیم، ولی چون مهارت اصیل خانوادگی بود می‌پختیم تا چراغش روشن بماند. کسانی هم بودند که جزغاله می‌آوردند تا برایشان صابون کنیم.»او می‌گوید: «من هنوز هم از صابون سنتی استفاده می‌کنم که با فرمول خانواده خودمان پخته می‌شود. برای بچه‌هایمان هم می‌خرم. چون آنچه خانم عباسی می‌پزد دقیقا با همان صابونی است که مادر شوهرم می‌پخت. صابون بازار را دوست ندارم چون نمی‌دانم از چه ساخته شده است، ولی این صابون‌های خانگی ترکیباتش مشخص است و خاصیتش به پی و جزغاله گوسفند است.»

من از دغدغه فراموشی هنرش می‌گویم و او درباره زحمت زیاد این کار و بی‌اعتمادی‌اش به جوان‌های این دوره، حرف می‌زند: «برای صابون‌پزی ما زحمت زیاد می‌کشیدیم. هزار خون دل دارد تا بتوانی صابون را تهیه کنی. جزغاله و پی را تا وقتی به صابون تبدیل می‌کنی هزار فوت و فن دارد. جوان‌های حالا از پسش بر نمی‌آیند. نمی‌توانند.»

 

کوتاه از تاریخچه صابون‌پزی

اگرچه دستور‌العمل‌های تهیه صابون به وسیله محمد بن زکریا رازی شرح داده شده است، این صنعت تا دوره قاجار به میان مردم راه پیدا نکرد. صابون‌پزی همچون بسیاری از صنایع دیگر به صورت ابتدایی از خانه‌ها آغاز شد‌. پخت صابون در گذشته‌هایی که هنوز صنعت زندگی سنتی ما را احاطه نکرده بود یکی از وظایف مهم زنان بوده است. مردم برای تأمین نیاز خانواده و برخی نیز برای فروش ابتدا پی گاوی و گوسفندی را جمع‌آوری کرده و سپس آن را در بشکه‌ها آب می‌کردند و پس از آن در دیگ پخت با سود تهیه شده از سنگ قلیا صابون می‌پختند. زنان نقش مهمی در این نوع صابون‌سازی داشتند‌.

صابون پس از پخت برای خشک شدن و برش روی پشت بام چیده می‌شد تا با گرمای آفتاب خشک شود. در دوره قاجار با گذشت زمان و احساس نیاز جامعه، صابون‌پزی از خانه‌ها بیرون آمد و شکل یک کارگاه مستقل و شغلی رسمی به خود گرفت. صابون به عنوان یک محصول خارجی وارد ایران شد و در اوایل به عنوان یک کالای لوکس در اختیار درباریان قرار گرفت، ولی طولی نکشید که اولین کارگاه صابون‌پزی در محله‌ای که بعدها به نام «صابون‌پز‌خانه» شهرت یافت، در تهران پا گرفت و مردم هم با این محصول آشنا شدند. این صنعت تا مدت‌ها تحت نظر درباریان وقت بوده است. مردم ایران تا قبل از عمومی شدن صابون از گِل مخصوص برای سرشویی و بدن‌شویی استفاده می‌کردند.گِل‌ها داروهایی با منشأ ماده معدنی هستند که به صورت خاک استفاده می‌شوند. اندک اندک چربی‌ها با سود سوزآور به کمک پاکیزگی آمدند تا مردم عادی را از گل‌های سرشوی نجات بدهند. اتفاقی که در طول 50 سال افتاد این بود که محصولات بهداشتی و صابون آن‌قدر صنعتی شد که از میان خانه‌ها رخت بربست! حالا اندک خانه‌ای است که بانوی خانه صابون بپزد یا حتی بداند صابون‌پزی چه هست!

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44