کد خبر: ۳۸۶۹
۲۰ آذر ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

علی باقرزاده، شاعری از دیار خراسان

علی باقرزاده، بقا، یا یکی از پنج یار خراسانی مشهور، 11تیر1308 در مشهد زاده شد و 19آذر1395 در زادگاهش درگذشت. بیش از هر چیز به دلیل قطعه هایی که سروده بود، مورد توجه بود و آثار بسیاری از او برجا مانده است. «لطیفه ها: درباره حاضرجوابی های شاعران»، «چهل حدیث: ترجمه منظوم چهل حدیث رضوی»، «زلال بقا: دیوان شعر او» و «سیر آفاق: سفرنامه اش به کشورهای گوناگون»، تعدادی از آثار او هستند.

«مرا سه کار ز کار جهان پسند آمد/ که رغبتی نبود هرگزم به کار دگر/ نخست خدمت صاحب دلان که صحبتشان/ دهد به جان و دل آرامش و قرار دگر/ دوم سیاحت آفاق و گردش گیتی/ مرا به روز غم و رنج غم گسار دگر/ ز سیر انفس و آفاق پخته گردد خام/ دهد به مرد، سفر قدر و اعتبار دگر/ سیم کتاب که چون هم نشین او گردم/ مرا به دیده پدید آورد بهار دگر.»

 از بقا باید با همین سه خصلت سخن گفت؛ سه خصلتی که خود در وصف خویش گفته و نگاه به زندگی اش، به خوبی عیان می کند که در همین مسیر گام برداشته و از مطالعه و سفر و هم نشینی با بزرگان هیچ گاه غافل نبوده است. شاعری که حتی بازماندن از کسب تحصیلات عالی در دانشگاه نیز مخل آموختن و کسب دانش او نشده و دراین میان، سیروسیاحت های فراوان هم عنصر مکملی شده است برای قوام این قضیه.

 علی باقرزاده، بقا، یا یکی از پنج یار خراسانی مشهور، 11تیر1308 در مشهد زاده شد و 19آذر1395 در زادگاهش درگذشت. بیش از هر چیز به دلیل قطعه هایی که سروده بود، مورد توجه بود و آثار بسیاری از او برجا مانده است. «لطیفه ها: درباره حاضرجوابی های شاعران»، «چهل حدیث: ترجمه منظوم چهل حدیث رضوی»، «زلال بقا: دیوان شعر او» و «سیر آفاق: سفرنامه اش به کشورهای گوناگون»، تعدادی از آثار او هستند.

 در این مجال، به مناسبت سالگرد درگذشت این شاعر مشهدی، رجوع کردیم به بخش های مهمی از زندگی او با استناد به کتاب «ده چهره، ده نگاه» به کوشش سیدجلال قیامی میرحسینی و گفت وگویی که با این شاعر و پژوهشگر در تاریخ 9آذر1374 در مشهد در خانه شاعر انجام داده است.

 

آغاز مسیر شعر و شاعری

بارقه های شعر و شاعری از دوران نوجوانی در وجود او پدیدار شد. مانند بسیاری دیگر از هم مسلکانش شعر و ادبیات را در جوی که اطرافش وجود داشت، تنفس می کرد. خودش گفته کمتر از 10سال داشته که احساس کرده است از دوستانی که با پدرش، شادروان حاج میرزا علی اکبر باقرزاده یزدی، معاشرت می کردند و در خلال صحبت هایشان شعر می خواندند، به شکل ناخودآگاه خوشش می آید. 

مانند بسیاری دیگر از عاشقان کتاب و مطالعه، پول ماهانه یا هفتگی را که از پدرش می گرفته، صرف خرید دیوان های شعر می کرده است

بعد از آن، سعی می کرده هر زمان آن ها که دوسه نفر بیشتر نبودند، به خانه آن ها می آمدند، او هم خودش را به آن ها برساند و از شعرشان لذت ببرد. او که خود به داشتن حافظه ای قوی شهره بوده، از حافظه قوی پدرش هم یاد کرده و از این گفته که پدرش غالبا اشعاری از شاعران متأخر مانند قاآنی و سروش را از حفظ می خوانده و او هم حسابی بهره می برده است.

 چنین فضایی موجب می شود احساس کند جان او با سخن منظوم پیوند دارد. کم کم به مطالعه دیوان شاعران می پردازد و مانند بسیاری دیگر از عاشقان کتاب و مطالعه، پول ماهانه یا هفتگی را که از پدرش می گرفته، صرف خرید دیوان های شعر می کرده است. او در این روزگار چهارده پانزده سال بیشتر نداشته است.


دیگر یاران خراسانی

ذبیح الله صاحبکار، احمد کمال پور، محمد قهرمان و غلامرضا قدسی، دیگر شاعرانی هستند که نام علی باقرزاده همیشه در جوار آن ها و همیشه با همان عنوان پنج یار خراسانی رهبر معظم انقلاب آمده است. جدا از این هم نشینی، او با شاعران و ادیبان زیاد دیگری هم دوره بوده یا به نحوی با آن ها حشرونشر داشته و آن ها را ملاقات کرده است. 

در میان آن ها، چهره های نام آشنای زیادی به چشم می خورد ازجمله محمدعلی جمال زاده، مجتبی مینوی، الهی قمشه ای، عباس زریاب خویی، پرویز ناتل خانلری، محمدحسین شهریار، علی شریعتی، محمدتقی شریعتی، علامه امینی، غلامحسین یوسفی، بزرگ علوی و... . بقا شعری هم برای شهریار سروده بود با چنین مضمونی: «از من بگو به شاعر فرزانه شهریار/ ماییم و اشک حسرت و یاد شما هنوز/ با آنکه چندبار به تبریزت آمدیم/ یک ره نیامدی به خراسان ما هنوز.»


شاعران خراسان و محافل ادبی خراسان

در صحبت ها و گفت وگوهایی که از او باقی مانده، همیشه به سرزمین شعرخیز خراسان اشاره کرده و معتقد بوده خراسان در هزار سال گذشته همیشه مرکز شعر و ادب پارسی بوده است. ملک الشعرای بهار، فرخ، نوید، گلشن آزادی، اخوان و شفیعی کدکنی، همگی نام هایی هستند که او از آن ها به عنوان بهترین شاعران ایران زمین یاد می کند که البته علتی را هم برای این برتربودن برمی شمرد: «سبب هم این است که شاعر خراسانی مطالعه می کند و محیط ادبی خراسان نسبت به برخی نقاط دیگر منزه تر و پاک تر است. در محافل ادبی خراسان همیشه صحبت از شعر و کتاب و تقوا بوده و همین امکان می دهد که شاعر خراسانی مطالعه داشته باشد. 

شاعر جوان خراسان وقتی می بیند پیش کسوت ها مطالعه می کنند و بلکه تنها تفریح و تفنن این طبقه کتاب خواندن است، او هم می رود دنبال مطالعه

شاعر جوان خراسان وقتی می بیند پیش کسوت ها مطالعه می کنند و بلکه تنها تفریح و تفنن این طبقه کتاب خواندن است، او هم می رود دنبال مطالعه.» بقا در خلال این صحبت هایش از «مثنوی بازگشت» شاعر پرآوازه اهل افغانستان، محمدکاظم کاظمی، هم نام می برد و با تأسی به آن می گوید: «اگر خراسان بزرگ فرهنگی را مدنظر داشته باشیم، نه خراسان جغرافیایی را، می توانم بگویم یکی از شاعران مهاجر افغانستانی  به نام محمدکاظم کاظمی از شاعران خوب جوان است که مضامینش همه نو است.»


مشهد 1320 در خاطرات بقا

روزهای عجیب وغریب شهریور1320 که مشهد در دوران اشغال قوای نظامی روس و انگلیس بود نیز یکی از اتفاقات پررنگی است که در خاطرات بقا می توان دراین باره خواند؛ زمانی که مشهد و کوهسنگی و میدان شهدا اصلا شبیه به این روزهایش نبوده است: «خوب یادم هست که یک روز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم چند فروند طیاره از پشت کوه های کوهسنگی پیدا شدند که شکل آن ها طوری دیگر بود.

 طیاره هایی که قبلا دیده بودیم، دوباله بودند و معلوم شد طیاره های جنگی شوروی هستند. آمدند به مشهد و در یکی دو جا هم بمب انداختند. بعد از چند روز رژه سربازان روسی شروع شد. منزل ما در نزدیکی میدان شهدای امروز و میدان مجسمه آن روز بود. من ده دوازده سال داشتم. 

می رفتم به تماشای سربازان روسی که در دسته های چهل تایی و پنجاه تایی می گذشتند. بعد از آن طبیعتا کشور ما دچار شبه قحطی شد. نانوایی ها خیلی خیلی شلوغ بود. آن موقع مردم صف نمی بستند. یکی از دریچه های نانوایی باز می شد، یک نفر می آمد بالا. مردم هم مثلا صد نفر هجوم می آوردند و هرکس زورمدتر بود، می رفت جلو.»


شاعر تجارت پیشه

زندگی علی باقرزاده یک روی دیگر و کاملا متفاوت با شعر و شاعری نیز دارد و آن تجارت پیشگی است. او که در هجده سالگی پدر تاجرپیشه یزدی تبارش را از دست داد، به دلیل احساس مسئولیتی که بعد از مرگ پدر در قبال خانواده اش داشت، به حرفه پدر روی آورد و در تجارت خانه او مشغول شد. 

یک بار که حساب کردم، متوجه شدم بیش از شصت کشور دنیا را دیده ام و بعضی از آن ها را هم نه یک دفعه که هفت یا هشت مرتبه دیده ام

او از سال1346 تا 1376 عضویت هیئت مدیره و سرپرستی شرکت سهامی تولیدی و صنعتی ثابت خراسان در مشهد را عهده دار بود و از سال1358 تا 1359 نیز ریاست اتاق بازرگانی و صنایع خراسان را داشت. او همچنین عضو هیئت مدیره مجمع خیران مدرسه ساز نیز بوده است.

 او در بخشی از گفت وگویش می گوید: «یک بار که حساب کردم، متوجه شدم بیش از شصت کشور دنیا را دیده ام و بعضی از آن ها را هم نه یک دفعه که هفت یا هشت مرتبه دیده ام. بعضی سفرها را صرفا به نیت سیاحت رفته ام و بخشی را به سبب مسئولیت هایی که داشته ام. مثلا برای خرید کنف یا برخی کارهای صنعتی.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44