کد خبر: ۳۴۵۲
۱۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

وقف حاج علی اشکذری نشانی برای راه نابلدها

علی اشکذری متولد 1326بود و در سال‌ 1346 چراغ روضه را ‌در خانه کوچکش حوالی‌ کوچه سرآسیاب روشن کرد و 10 سال بعد بیت الرقیه را در خیابان نکاح راه انداخت. حاج‌علی اشکذری، خادم‌الرقیه‌ کوچه نکاح سال 1396 در شب اربعین‌حسینی(ع) از دنیا رفت و میراث تا ابد ماندگارش را به همسر و پسرها و دخترها سپرد که دوتایشان نابینا هستند.از حاج‌علی اشکذری پنج پسر و دو دختر به یادگار مانده که دو‌ پسرش مداح و نوحه‌خوان ائمه(ع) هستند.

پدر حاج علی، مسگر ساده‌‌ای بود‌ از اهالی بالا‌خیابان‌، حوالی کوچه سرآسیاب که دل به مِهر ائمه(ع) داده بود. چند دهه پیاپی می‌شد که ‌روضه و دعای ندبه در خانه گِلی کوچکشان بر پا بود. علی به پیروی از پدر، جمعه‌شب‌ها ذکر توسلی می‌گرفت‌ به سه ساله شهید کربلا. مجلسی ساده که گاه در شب‌های سیاه زمستان و برف‌ریزان‌های چند متری، فقط خودش‌ و زن و فرزندان خُردش، پای منبر روضه‌خوان پیر محله می‌نشستند. 

شاید‌ آن روزها حتی در تصورش نبود روزگاری ‌به برکت همین روضه‌ها، ‌بیت‌الرقیه‌ای بنا کند‌ که زبانزد شود. ‌محفلی که در نخستین روز افتتاحیه‌اش، شاعران بزرگی چون محمدجواد غفورزاده متخلص‌ به «شفق»، استاد احمد کمال‌پور «کمال»، سید‌محمد خسرو «خسرو» ، استاد سیدرضا مؤید و حاج‌‌قاسم سرویها در وصفش شعری بسرایند و علمایی پرآوازه چون‌ آیات عظام سید‌‌عزالدین حسینی زنجانی،‌ سید‌مهدی عبادی، شیخ‌بهلول، ‌سیدمحمود هاشمی شاهرودی‌،‌ محمدتقی فلسفی و... در آن آمد و شد داشته باشند.

علی اشکذری متولد 1326بود و در سال‌ 1346 چراغ روضه را ‌در خانه کوچکش حوالی‌ کوچه سرآسیاب روشن کرد و 10 سال بعد بیت الرقیه را در خیابان نکاح راه انداخت. حاج‌علی اشکذری، خادم‌الرقیه‌ کوچه نکاح سال 1396 در شب اربعین‌حسینی(ع) از دنیا رفت و میراث تا ابد ماندگارش را به همسر و پسرها و دخترها سپرد که دوتایشان نابینا هستند.

از حاج‌علی اشکذری پنج پسر و دو دختر به یادگار مانده که دو‌ پسرش مداح و نوحه‌خوان ائمه(ع) هستند. ما شرح بیت الرقیه را از زبان همسر و پسرش آقارضا شنیدیم.

 

شبی که پدرم تصمیمش را گرفت

‌اکنون حدود 6ماه از تغییرنام کوچه نکاح به «رئوف» می‌گذرد؛ اما هنوز خیلی‌ها کوچه را با همان نام قدیم می‌شناسند. اگرچه «بیت‌الرقیه (س)» آنقدر نام آشنا بود که ‌‌آن زمان که نه از کوچه و خیابان خبری بود و نه پلاک و نام‌گذاری، در کوچه پس‌کوچه‌‌های باغ نکاح بهترین نشانه بود برای راه نابلدها. ‌

رضا پسر ارشد حاج‌علی و متولی بیت‌الرقیه می گوید: «پدرم ‌‌اواخر دهه 40 ‌زمینی 600 متری در محله سرسبز و باغ ‌مانند نکاح می‌خرد‌. ایشان با بالا رفتن چهاردیواری، اول از همه پرچم امام‌حسین(ع) را بر سردر دیوار نصب می‌کند تا ‌نشانی باشد از حال اهل دل خانه.»

او از مراسمی تعریف می‌کند که پدرش تا زنده بود به‌مدت بیش از چهار دهه برپا کرده بود و حالا بنا به وصیت و سفارش پدر او ادامه دهنده راهش است:«‌‌خانه پدری‌ام در محله نکاح دو اتاق کوچک بود که اوایل، جمعه شب‌ها مراسم عزاداری زنانه و مردانه در آن برگزار می‌شد. من بچه بودم‌ که با دوچرخه به محله قدیمی‌مان در بالا خیابان می‌رفتم تا شیح‌محمد، امام‌جماعت مسجد جوادیه را برای روضه‌خوانی به خانه‌مان بیاورم. ‌حتی شب‌های سرد و سخت زمستان‌های دهه 50 که برف گاه تا کمر روی زمین نشسته بود، پیرمرد را ‌از راه نمی‌انداخت و می‌آمد.»

رضا ‌‌از ‌روضه‌خوان‌‌های بزرگی می‌گوید که آمد و شدشان به آن خانه باعث رونق محفل و تصمیم بزرگ حاج‌علی اشکذری می‌شود:«‌اوایل که بچه بودیم و اینجا بیشتر خانه باغ بود، مجلس‌، شلوغی چندانی نداشت. گاه فقط مادر و پدرم بودند و ما بچه‌ها، اما به مرور‌که بزرگ‌تر شدم و خدا توفیق داد‌، دوستی با مداحان بزرگ و حضورشان در مجالس ما سبب رونق محافل این خانه شد. سید‌محمود کهربایی‌ از مداحان به نام مشهد بود که صدای بسیار دلنشین و پرسوزی داشت. سال 68 شب تاجگذاری امام‌زمان(عج) ایشان در منزل ما منبر داشتند. 

حتی شب‌های سرد و سخت زمستان‌های دهه 50 که برف گاه تا کمر روی زمین نشسته بود، پیرمرد را ‌از راه نمی‌انداخت

آن شب علاوه‌بر اتاق 3در 5 خانه پدری‌ام، تمام حیاط بزرگ ‌از جمعیت موج می‌زد. میهمانانی‌که بینشان زائرانی از یزد و اصفهان و همدان بودند.آن سال‌ها زائرانی که به مشهد می‌آمدند اگر منبری‌های معروفی چون سیدمحمود مجلسی داشتند، سعی می‌کردند در آن محفل حاضر باشند. با اینکه منزل ما از حرم دور بود ‌ آن‌هایی که از برنامه این خانه خبر داشتند خودشان را می‌رسا‌ندند. ‌همان شب بود‌ که پدرم تصمیم به ساخت حسینیه‌ای با نام بیت الرقیه گرفت.»

 

خواب تأثیرگذار همسایه

همسایه خوب هم نعمتی است که نصیب حاج‌علی‌آقا شده بود، همسایه‌ای که روی حاج علی را برای گذشتن از تکه زمینی از باغش زمین نزد. آقا رضا اشکذری می‌گوید:«‌همان‌طور که گفتم این محدوده آن زمان اکثرا زمین‌های باغی ‌بود. باغ‌های سرهنگ، جواهری، پورماندگاری و ... وقتی پدرم گفت همسایه زمینت را به من بفروش می‌خواهم حسینیه بسازم، پورماندگاری با آنکه مقدمات ساخت خانه‌اش را در زمین شروع کرده بود بی‌درنگ پذیرفت آن هم با مبلغی کمتر از ارزش ملک. بلافاصله کار ساخت حسینیه بیت الرقیه شروع و با علم شدن اولین تیرآهن‌ها‌ پرچم امام‌حسین(ع) بر روی یکی از آن‌ها نصب شد.»

خوابی‌ که یکی از همسایه‌ها ‌پیش از ساخت حسینیه دید، حاج‌علی را در تصمیمی که گرفته بود مصمم‌تر کرد. آقارضا درباره این موضوع می‌گوید:«‌پدرم تصمیم به ساخت ‌حسینیه‌ای به نام بیت‌الرقیه گرفته بود، اما هنوز کسی از این موضوع خبر نداشت.‌‌در همان روزهایی که تازه‌ کار را شروع کرده بودیم‌ یکی از همسایه‌ها ‌به خانه‌‌مان آمد و از خوابی گفت که در آن دیده بود، دختر‌بچه‌ای ‌در حیاط خاکی، درست همانجا که بعدها بنای بیت‌الرقیه بنا شد، مشغول آب و جارو کردن است. این خواب نه تنها پدرم که همه ما را منقلب کرد.»

 

 

بهترین‌ها برای بیت‌الرقیه

رضا از دست‌و‌دلبازی پدرش در تجهیز بیت‌الرقیه می گوید :«‌وقتی کار ساخت‌ بنا تمام شد، تا مدتی کف زمین موکت انداخته بودیم، اما پدر معتقد بود نباید زیر پای میهمانان حضرت خشک باشد. خاطرم هست‌ آقای ظریف یکی از فرش‌فروشان قدیمی مشهد بود که خانه‌اش‌ درست رو به روی داروخانه شبانه‌روزی تعبدی بود‌.‌ یک روز به همراه پدر به خانه ایشان رفتیم. 

مرحوم ظریف آن موقع تقریبا از کار افتاده بود‌ و همین فرش‌ها روی هم توی زیرزمین خانه‌اش پهن بود. ‌خدا رحمت کند ایشان را‌ وقتی فهمیدند فرش‌‌ را برای جایی به نام بیت‌الرقیه(س) می‌خواهیم با نیتی که در دل داشت در مبلغ پرداختی خیلی با ما راه آمدند.»

رضا به مادر که گوشه‌ای آرام و بی‌حرف نشسته است، نگاه می‌کند، می‌گوید:«‌البته فرش اولی‌ که نزدیک‌‌ پنجره‌های رو به حیاط است، داستانش فرق دارد. آن فرشی است که مادرمان با فروش خفتی‌اش{‌گردنبند طلای سکه‌ای}با چند تکه طلای دیگر برای خانه خودش‌ خریده بود، اما بعد از ساخته شدن حسینیه همه را به اینجا منتقل کرد تا زیر پای میهمانان روضه اهل بیت(ع) باشد.»

 

ابیاتی از سر ارادت

به واسطه این بیت بزرگان بسیاری به خانه حاج‌علی اشکذری رفت و آمد داشتند. از جمله حاج‌قاسم سرویها‌ی شاعر که سه پسرش در جنگ شهید،اسیر و مفقود شده بودند. داستان حضور شاعران بنامی از شهر در روز افتتاحیه حسینیه و سرودن ابیاتی در وصف آن خانه هم به پیشنهاد او بود:«‌حاج‌قاسم ‌به پدرم پیشنهاد ‌‌داد شاعرانی چون شفق، کمال، مؤید و ... را دعوت کند. آن روز این بزرگواران در این حسینیه جمع شدند و هر کدام در خور حال و هوای آن روز‌ ابیاتی سرودند. حاج علی انسانی هم که آن زمان در سفر حج بود،سروده‌اش را ‌تلفنی فرستاده بود.» 

دو بیتی « با مهر رقیه هر خطا می‌بخشند. بر سینه اهل دل صفا می‌بخشند، در بیت رقیه درد برگو که‌اینجا.بی نوبت و بی نسخه دوا می‌بخشند.» درست روی شیشه مستطیل شکل درب ورودی حسینیه با خطی خوش به نگارش درآمده است. آقا رضا این شعر را منتسب به «خسرو» می‌داند و بعد در حالی‌که‌ به تابلو نئون سبز رنگ بالای دکور اشاره می‌کند،می‌گوید:«‌شعر بالای درب ورودی به‌عنوان بهترین انتخاب شد و آنجا نوشته شد، اما بقیه اشعار هم مثل دوبیتی‌ این خانه دختر ابوالایتام است،غمخانه ویرانه‌نشین شام است،‌یک‌بار بیا تو با دو صد بار گناه، شرمنده مباش زانکه بار عام است سروده حاجی علی‌انسانی زینت بخش جای‌جای این خانه شده است.»

 

حضور مداحان به‌نام

ادامه صحبت را مادر پی می‌گیرد تا از ‌عاشوراهای پرشور و حالی‌ بگوید که در بیت الرقیه برگزار می‌شد:«‌در همسایگی ما یکی از قضات سرشناس زندگی می‌کردند به نام حجت‌الاسلام مرحوم سید‌محمد بصیر‌‌‌حسینی که ارادت بسیار به ‌سیدالشهدا داشت‌. ایشان روز عاشورا را در اینجا مراسمی برگزار می‌کردند. قدیم این کوچه که بیابان و انتهایش بن‌بست بود‌ تقریبا در قرق نیروهای امنیتی بود، چرا‌که بزرگانی چون آیت‌الله هاشمی شاهرودی ریاست وقت قوه‌قضائیه، آیت‌الله عبادی امام جمعه شهر و جمعی از قضات و مداحان سرشناس به اینجا می‌آمدند.»

حاجیه خانم مرضیه دهقان تعریف می‌کند نه تنها آن روز که در تمام جمعه‌شب‌ها و مناسبت‌های مذهبی مداحان و روضه‌خوان‌های بنامی‌ چون سید‌محمود کهربایی، حاج‌علی انسانی، سیدجعفر ماهرخسار، حاج‌احمد واعظی، رضا قانع و ... می‌آمدند و شوری در محفل دختر امام‌حسین(ع) بر پا می‌کردند.

او به ‌عزاداری ظهر شهادت امام حسن‌عسکری(ع) هم اشاره می‌کند که مرحوم حاج‌علی سخت به آن تأکید داشت:«‌به غیر از برنامه ‌جمعه شب‌ها، در شب شهادت امام حسن‌عسکری(ع) و تاج‌گذاری حضرت امام‌زمان(عج) همچنین محرم و صفر و شهادت امام‌رضا(ع) برنامه داشت و سعی می‌کرد سنگ تمام بگذارد.»

 

رؤیای بیدار کننده

آقا رضا در مرور خاطره‌ها از شب تاج‌گذاری امام‌زمان‌(عج) یاد می کند: « یکی از سال‌ها مراسم این شب با روز هفتم یکی از جوان‌های محله مصادف شده بود. مرحوم امیری در همسایگی ما بود که چند سالی در شب امامت حضرت مهدی(عج) مجلس ‌سروری برپا می‌کرد. دست برقضا جشن آن سال‌ مصادف شد با روز هفتم پسر جوانش. ایشان ظهر بعد اتمام مراسم هفتم به اینجا آمد.ساعتی نگذشته بود همسرش ‌ به درِ حسینیه آمده و شروع کرد با صدای بلند او را شماتت کردن. 

مرحوم امیری فقط یک کلام گفت فرزندم فدای بی‌بی‌رقیه. فدای این خاندان و بعد به مجلس برگشت.فضای محفل کمی سنگین شد اما برنامه ادامه پیدا کرد. صبح فردای آن روز همسرش که حالا چندسالی است مرحوم شده با سری افکنده به خانه ما آمد و یکراست‌‌ به سمت ‌بیت‌الرقیه رفت. او در حالی‌که اشک می‌ریخت و زیر لب طلب‌‌ استغفار می‌کرد برایمان از ‌خوابی که دیده بوده، گفت. اینکه پسرش را در خواب دیده که قبری را روی ایوان، درست رو به روی درِ ورودی نشان داده ‌و گفته است خانه من اینجاست.»

مرضیه خانم از سفره‌داری مردش می‌گوید که از همان ابتدای زندگی تأکید داشت حداقل یک‌بار در هفته، سفره‌ای به نام ائمه در این خانه گسترده باشد. برای همین در تمام سال‌ها برنامه شام جمعه‌شب‌ها برپا بود:« قدیم‌ها که اینجا نه از آب خبری بود و نه گاز، از فشاری سر‌کوچه دبه دبه آب می‌آوردیم و با چراغ آبگوشت بار می‌گذاشتیم. اما بعدها هم که میهمانان زیاد شده بودند با آوردن هیزم و زدن اجاق دیگ غذا را رو به راه می‌کردیم.»

پسرش را در خواب دیده که قبری را روی ایوان، درست رو به روی درِ ورودی نشان داده ‌و گفته است خانه من اینجاست

به گفته مرضیه خانم‌، حاج‌علی‌که تقریبا چند سال آخر عمر از پا افتاده بود، کار مغازه را به پسرانش واگذار کرده بود، اما خودش از شنبه تا صبح جمعه بعد مثل اسپند‌ روی آتش در تب و تاب مراسم جمعه شبش بود و به هر که می‌رسید تأکید می‌کرد از بی‌بی‌سه ساله فراموشتان نشود. »

 

‌ آخرین حضور در اربعین

به گفته اهل خانه با اینکه‌ سال‌های آخر عمر راه رفتن برای مرحوم علی اشکذری ‌ مشکل بود اما موقع طبخ‌ غذای مراسم ‌‌‌چند بار مسیر طولانی اتاق تا آشپزخانه را با واکر می‌رفت تا بر کار مادر و دخترها نظارت کند.

حاج‌رضا تعریف می‌کند:«‌از روز شنبه تا روز جمعه که شبش مراسم داشتیم تمام دغدغه و همّ و غمّ پدرم تهیه و تدارک برای مجلس حضرت رقیه بود. آن‌قدری که ایشان برای‌ بیت‌الرقیه دغدغه داشت برای اهل خانه خودش ‌‌نداشت، چون اعتقادش این بود خود اهل بیت، هوای اهل خانه‌اش را خواهند داشت.پدرم با همین نیت که باید چراغ را قبل رفتنش از این دنیا، با دستان خودش روشن کند، خیرات می‌کرد.»

او از شب اربعین سال1396 می گوید که چند ماهی می‌شده حاج‌علی دیگر پای رفتن به حسینیه را نداشته و همین حالش را بدتر از قبل کرده بود:«‌عمل‌های متعدد و دیالیز او را چنان از پا انداخته بود که توان آمدن به بیت الرقیه را نداشت. شبی که فردایش اربعین‌حسینی بود پدرم در همان حسینیه قدیمی به رحمت خدا رفت. درست در ایامی که خیلی از پامنبری‌های این خانه و مداحان و رضه‌خوان‌ها در مسیر پیاده‌روی اربعین بودند.‌آن‌ها بعدها تعریف کردند که با شنیدن خبر فوت پدرم نایب‌الزیاره‌اش در حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) شده‌اند و چه سعادتی بهتر از این.»

مرضیه‌خانم در توصیف آن شب می‌گوید:‌‌«‌اصلا یک‌بار به این موضوع فکر هم نکرده بودم، اما آن شب در حالی‌که همه‌ در خانه مشغول گریه و زاری و عزاداری بودند و آشنایان و مداحان شهر یکی‌یکی می‌آمدند به سر سلامتی، من به بیت‌الرقیه رفتم و شروع کردم به مهیا کردن اسباب تغسیل همسرم. نه بلدِ کار بودم و نه می‌دانستم چه‌ می‌کنم، اما گویی‌‌ دستی به کمک آمده بود.‌تختی را به آشپزخانه بردم‌ و مشغول‌کشیدن‌ نایلونی بزرگ روی آن بودم که ناگهان پسرها آمدند. 

اگرچه اول‌ همه‌ به‌شدت مخالف بودند،اما بعد که پافشاری من را دیدند روحانی آشنایی را خبر کردند تا مراسم با آداب خودش اجرا شود. خلاصه‌ نیمه‌شب اربعین سال 96 بعد از غسل و کفن‌کردن حاجی تا خود صبح وسط بیت‌الرقیه بالای سرش نوحه خوانده شد و عزاداری کردند. عزاداری پرشور ‌همانطور که همیشه دوست می‌داشت.»

 

یک بار هم نگفتم چرا فرزندان من؟

وقتی برای گرفتن عکسی از خادمان بیت‌الرقیه(س) از اهل خانه می‌خواهم در حیاط جمع شوند؛ فقط سه نفر از فرزندان حاج‌علی در خانه هستند.‌مادر به رقیه کمک می‌کند تا مسیر را بی‌دردسر بیاید. رقیه‌ روشندل است همچون محمد برادر بزرگ‌تر و مداحش. مادر راضی به رضا‌ی‌خداست، ‌می‌گوید:« یک‌بار نشده گلایه‌ای نزد صاحب این خانه ببرم که چرا فرزندان من؟! این قسمتی از همان آزمایشی است که خدا وعده‌اش را داده و راضی‌ام به رضایش.» 

او در حالی‌که دست رقیه را در دست می‌فشارد و ‌ نگاهی مهربانانه به محمدش دارد، می‌گوید:« بچه‌های خوب و باایمانی دارم. چه بهتر از اینکه صدای خوشی به محمدم داده تا نوحه‌خوان خوبی برای اهل بیت(ع) باشد. این همان باقیات‌الصالحات و چراغی است که حاج‌علی همیشه ورد زبانش بود.»

 

درخواست اهالی بیت الرقیه از شهرداری

راضیه‌خانم ته صحبت‌‌هایش یک خواسته از شهرداری دارد و آرزو دارد این خواسته‌اش محقق شود:«‌‌زمانی این کوچه با نام بیت‌الرقیه شناخته می‌شد. حتی شهرداری در قسمت پایین تابلو نکاح25 کوچه بیت‌الرقیه را نوشته بود.بعضی از همسایه‌ها به گفته خودشان اصلا به برکت وجود این خانه ‌در محله ساکن شدند. ما از شهرداری درخواست داریم حداقل نام بیت‌الرقیه را دوباره روی تابلو رئوف25 بنویسند.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44