«موتورها را برمیداشتیم و شتابان به سمت انتهای وکیلآباد یا همان چاههای قاسمآباد میرفتیم و شروع میکردیم به پریدن از روی آنها، ناهمواریها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشتیم و میپریدیم. یادش بهخیر چند باری بچهها به درون چاه افتادند، به آتشنشانی خبر میدادیم بیایند آنها را از چاه بیرون بیاورند؛ مثل این روزها نبود که گوشی همراه داشته باشیم و بلافاصله اطلاع دهیم. بچهها آنقدر جسور و نترس بودند که این حوادث برایمان درس عبرت نمیشد و باز کارمان را تکرار میکردیم. در نهایت موتورسوار شدیم، موتورسوارانی که میتوانستیم در همان سنین کم در مسابقات استانی شرکت کنیم و مدالآور باشیم.» اینها گوشهای از خاطرات سیدمرتضی هرمیباف است که جامهای پشت ویترین موتورفروشیاش در خیابان خرمشهر ما را به مغازه او کشاند تا پای خاطرات این پیشکسوت موتورسوار کراس بنشینیم و گوش جان به حرفهایش بسپاریم.
پدرش موتورسوار بود؛ از همان سنین 3 الی 4سالگی او و برادرش را روی باک موتور مینشانده و همراه با خودش بیرون میبرده است. سیدمرتضی و برادرش علاقه زیادی به موتور پیدا کردند. برادرش به موتورهای سنگین علاقهمند شد و برای خودش موتور خرید. سید مرتضی در همان سن نوجوانی که شاید 13سال هم نمیشد موتور برادرش را برمیداشت و در محله دور میزد در آن سن سوار موتور 4سیلندر شدن جای تعجب دارد، اما برای آنهایی که پا در رکاب موتور بزرگ شوند کار سختی به حساب نمیآید. موتور سنگین برادرش او را قانع نکرد و هیجان کافی را برایش نداشت، در نهایت تصمیم گرفت در رشته موتور کراس فعالیت کند.
در چهاردهسالگی با کمک پدرش موتور کراس خرید و به همراه 15نفر از دوستانش که آنها هم مثل خودش بودند و موتور داشتند در محل چاههای قاسمآباد یا همان مکان فعلی نمایشگاه بینالمللی (تپه سیخی یا کلوه هم میگفتند) تمرین میکردند. به اینجای خاطراتش که میرسد؛ میخندد و میگوید: « همه ما قبول داریم جوانان خام هستند و اهل خطر، اما وقتی در سن جوانی هستیم این موضوع را نمیپذیریم، درست مثل ما که آنزمان تمام کارهایمان را به پای جسارت و شجاعتمان میگذاشتیم و حرف هیچ کس را هم گوش نمیدادیم. هر 15نفرمان جسارت لازم را برای تمرین داشتیم، البته این جسارت لازمه رشته ورزشی ما بود. موتورها را برمیداشتیم و از روی تپهها و چاهها میپریدیم. چند باری بچهها داخل چاه افتادند و مجبور بودیم از مأموران آتشنشانی بخواهیم به کمک ما بیایند و آنها ما را بیرون بیاورند. اما این اتفاقات جلوی ما را نمیگرفت و باز هم کار خودمان را ادامه میدادیم؛ به همان خوش بودیم و روزگارمان را میگذراندیم. من برای یک پیچ یا موجی زدن استخوان خرد کردهام. اگر بگویم تمام قسمتهای بدنم شکسته است بیراه نگفتهام. دکتر ارتوپدم میگوید پای راستم از میلگرد هم قویتر شده است از بس شکسته و روی هم جوش خورده است.»
از صحبتهایش متوجه میشویم بیشتر آن جامها را در زمان جوانیاش گرفته است. در پانزدهسالگی وارد پیست مسابقه شده و اولین مقامش را در همان سن کسب کرده است. او ابتدا عضو تیم سوزوکی شد و پس از مدتی عضو تیم هوندا، سالهای 70 تا 74 نیز شرکت کازاواکی حامی او شده و هرمیباف هم موتور این شرکت را سوار میشد. آن زمان شرکتهای حامی به موتورسوارانی که مقام میآوردند حقوق هم میدادند که شنیدهها حاکی از آن است که این روزها دیگر خبری از آن حامیان نیست. این رشته ورزشی کارش به یک توپ، یک جفت کفش ورزشی و یک دست لباس ختم نمیشود. علاقهمندان به آن باید هزینه گزافی بپردازند. موتورهایی که باید بهروز باشند و خریدشان به این آسانیها هم که فکر میکنیم نیست.
به طور مثال حدود 20موتور کراس 2021 بهصورت شرکتی وارد شده است که هزینهاش حدود 400میلیون تومان است، هرمیباف توضیح میدهد: « موتورسوار جوان ما نمیتواند این هزینه را بپردازد، از طرفی هم باید موتورش بهروز باشد، در نتیجه قطعات را وارد میکنند و موتور در اینجا سرهم شده مونتاژ میشود، در نهایت بیشتر این موتورها بدون پلاک هستند و اجازه تردد هم ندارند و فقط میتوان در پیست سوار شد.»
نکتهای که او بر آن تأکید دارد نحوه مسابقات و قهرمانی در گذشته است. آن زمان نمیگفتند فلانی برنده این مسابقه شده است، تیمها بهطور کلوپ (گروهی) شرکت میکردند و با کسب مجموع امتیازات یک تیم به عنوان برنده معرفی میشد.
در رشته موتور کراس، جسارت و شجاعت حرف اول را میزند. ترس معنا ندارد و تمام داشتههایتان را میگیرد. هنگامیکه ورزشکار بترسد، عضلههایش سفت شده و به اصطلاح عامیانه میبندد. سفتی عضلات، عملکرد ورزشکار را ضعیف میکند. یک ورزشکار باید در صدم ثانیه فکر کند که با چه سرعتی بپیچد یا چگونه و با چه سرعتی بپرد و کدام حرکت را انجام دهد. او از نظر ذهنی خسته میشود، پس باید قدرت بسیاری داشته باشد. این موتورها کیلومترشمار ندارند که بدانید در هر مسیر چه سرعتی داشته باشید، آینه هم ندارند تا ببینید رقیبتان کجاست و فاصلهاش با شما چقدر است. فقط ذهن شما کار میکند و در لحظه تصمیم میگیرد کی پرش بزنید؛ دنده عوض کنید و چه سرعتی داشته باشید. اگر اشتباه کنید ضربه به دست کمر و پای شما آسیب میرساند.
آنطور که آقاسیدمرتضی ادعا میکند او در پرش از روی مانع جزو اولینهای کشوری است و مقام دارد: « برای پرش از روی مانع سرعت ابتدایی باید 150کیلومتر بر ساعت باشد، برروی سکو کمکها تا انتها میخوابد ممکن است در این لحظه موتور ضرب بخورد و زنجیرش پاره شود باید مراقب اتفاقات ناگهانی باشید.»
ویژگیهای این پیشکسوت موتور کراس برایمان جالب بود. آنطور که از اطرافیانش شنیدیم مرام پهلوانی برای او مهمتر از قهرمانی است. سیدمرتضی از پدرش یاد گرفته سکویی که روی آن میرود شاید اکنون مال تو باشد، اما همیشه متعلق به تو نیست، پس طوری رفتار کنید که همیشه قهرمان بمانید.
او درباره مرام ورزشی می گوید: « همیشه به شاگردانم توصیه می کنم، ورزشکار باید جوانمرد باشد و با وجدان. مهم معرفت ورزشکاری است. اگر موتورسواری زمین خورد باید بایستید و کمکش کنید. اگر مقام نیاوردید، مهم نیست دفعه بعد میتوانید مقام بیاورید، اما با این کارتان توانستهاید به یک نفر کمک کنید و جانش را نجات دهید. گذشت در موتورسواری حرف اول را میزند.»
هر ورزشی خطرات خاص خودش را دارد و این ورزش هم مستثنا نیست. در هر کاری مهمترین موضوع گوش دادن به حرف استاد و رعایت نکات ایمنی است. سید مرتضی تعریف میکند: «شوهر یکی از کارآموزانم موتورسوار بود. وقتی خانم الفبای موتورسواری را آموخت، شوهرش موتوری را خرید که من یکسره به آنها میگفتم نباید این موتور را سوار شود برایش زود است، هر زمان خواست برای مسابقه برود بیاید موتور مرا بگیرد. آنها حرف مرا جدی نگرفتند و بدون هماهنگی با ما برای مسابقات به تهران و به پیست شهران رفتند. آنها بدون هماهنگی با ما مجوز برای مسابقه میگیرند و به تهران میروند و در پیست کوهستانی شهران قبل از مسابقه تمرین میکنند. همانطور که او با موتور دور میزده است، گاز موتور در دستش گیر کرده و مستقیم به داخل فنسها سقوط میکند. فک، صورت و دست و پایش آسیب میبیند و هنوز هم پس از گذشت سالها نمیتواند موتورسواری کند.»
او ادامه میدهد: «موتور لرزش زیادی دارد، مثل این است که موتورسوار را روی ویبره گذاشته باشند. 20دقیقه در این حالت پشت موتور باشید مچهای دست باد میکند. مانند سنگ میشود و از حرکت میافتد و روی گاز موتور قفل میشود. به اصطلاح معمول میگویند گاز موتور در دستش گیر کرده است. این اتفاق میتواند خطرآفرین باشد.»
بدون مربی ورزش را آموخته و با عشق و علاقه ادامه دادهاست تا زمانیکه ازدواج میکندو مدتی از موتورسواری فاصله میگیرید:« سال 1362 به همراه دوستانم کلوپی تشکیل دادیم و در سال 1365هیئت موتورسواری استان به ریاست آقای بابایی شکل گرفت و جزو فدراسیون موتورسواری ایران شد. بهترین قهرمانان کشور در رشتههای ریس، موتور کراس، آفرود، اتومبیلرانی از استان خراسان هستند. در سال 94هم فدراسیون جمهوری اسلامی با مجوز وزارت کشور اجازه فعالیت بانوان را در رشته موتور کراس صادر کرد. رمضانی مدیر وقت توانست بستر مناسبی را برای ورزشکاران فراهم کند.»
سیدمرتضی علاقه چندانی به موتور ریس ندارد و بزرگترین آسیبش را هم در سن 52سالگی زمانی میبیند که سوار بر این موتور در طرقبه در حال حرکت است. وقتی موتورسواری در پیست بر زمین بخورد نهایتش این است که با لاستیکهای اطراف برخورد میکند، اما در بیرون از پیست آسیب زیادی به فرد وارد میشود. او از خاطرهاش اینچنین تعریف میکند: «بزرگترین آسیبی که دیدم روی موتور ریس بود. سال 91 بود که با این موتور به سمت طرقبه میرفتم. روبهروی بند گلستان، از کنار سرعتگیر رد شدم، ماشینی با سرعت آمد و میخواست به ماشینهای روبهرویش که آهسته از روی سرعتگیر عبور میکردند نخورد که با من برخورد کرد. من با موتور پرت شدم برای اینکه به تیر چراغ برق نخورم موتور را به سمت دیوار یک باغ هدایت کردم؛ در این ضربه دیوار باغ خراب شد و من به داخل باغ افتادم، استخوان دست راستم از آرنج و بازو زد بیرون. ابرویم 27 بخیه خورد، پرههای بینی و لثهام جدا شده و انگشتهای پای راستم قطع شد. فرمان را سفت گرفته بودم تا مبادا با سر به دیوار بخورم، مچ دستم خرد شد و دکترها میگفتند دست چپم را باید قطع کنند. برادرم گفت مرتضی میخواهند دستت را قطع کنند. توی بیمارستان طالقانی بودم. با دکترهای ارتوپدم صحبت کردیم و مرا به بیمارستان خصوصی انتقال دادند و پیوندهای مرا انجام دادند و پس از مدتی حالم خوب شد.»
او بهدلیل آسیبهایی که در این سالها دیده است کسی را به این رشته دعوت نمیکند و توضیح میدهد: نسبت به آسیبهایی که دیدهام و از زندگی افتادهام من کسی را به این رشته تشویق نمیکنم.باید با عشق و علاقه خودت بیایی. پای هر جام میلیونها تومان خرج کردهام اگر یکی را ببرید سبزیفروشی دو کیلو سبزی هم نمیدهند. 75جام دارم که بهدلیل عشق و علاقه از آنها لذت میبرم.
هر چه گفتیم خاطرات استاد بود، اما این گفتوگو بهانهای شد تا روز جمعه در زمان تمرین خانمها میهمان موتورسواران در پیست ویرانی باشیم و صحبتی با کارآموزانش داشته باشیم. پیستی که به همت حسین بابایی در اختیار آنها قرار گرفته است.هر که به اینجا میآید، ابتدا از موتور و لباسهایی که در آنجاست استفاده میکند، اگر پس از سه جلسه استاد تشخیص داد، میماند وگرنه به مسئولیت خودش ادامه میدهد.
دو موتور قهرمانی هم گذاشتهاند برای آنهایی که موتور ندارند. کمتر مربیای هست که موتور کارآموزانش را بدهد. این پیشکسوت موتورسواری با اینکه خودش در طول اینسالها آسیب بسیاری دیده مراقب است برای شاگردانش اتفاقی نیافتد،آنها باید ابتدا با تجهیزات کامل در خارج از پیست تمرین کنند و بعد وارد پیست شوند .
شقایق ملکنژاد که از کودکی همراه پدر به موتورسواری میرفته است، پس از آفرودسواری مدت 2سال است که به پیست میآید. همانجا با مربیاش آشنا شده و برایش احترام قائل است. ملکنژاد میگوید: «اگر استاد سخت نگیرد و حواسش به ما نباشد، حتما آسیب میبینیم. سختگیریهای استاد در آموزش بیارتباط به این موضوع نیست. نکات بسیاری از او آموختهام به ویژه صبوری را. سختگیری استاد به حدی است که هیچ یک از بچهها اجازه ندارند پا فراتر از برنامههای کلاسی بگذارند.
فاطمه صدقی یکی دیگر از کارآموزان در این پیست توضیح میدهد: ما ورزش رزمی نمیکنیم اما برخی از قوانین ما شبیه آنهاست. استاد هرمیباف همیشه تأکید دارند باید به بزرگتر و پیشکسوتان این رشته احترام بگذارید و کوتاهی نکنید. در این سالها یادگرفتهایم احترام ردههای بالاتر از خودمان را نگه داریم. استاد حامی بچههاست و به بسیاری از ما کمک کرد موتور بخریم. او میخرید و ما هزینهاش را قسطی پرداخت میکردیم، این حمایتها باعث پیشرفت بیشتر ما شده است.» صدقی ادامه میدهد: «ما باید زیر نظر یکی باشیم که موتورسواری را با پوست و گوشتش حس کرده است. استاد حتی به ما اجازه نمیدهد یک روغن بخریم . همه مشکلات موتورها را خودش برطرف میکند. هنگام تمرین، استاد پا به پای شاگردانش حرکت میکند و به آنها آموزش میدهد و گاهی در این آموزشها استاد آسیب میبیند و دست و پایش هم میشکند.»
مهشید تفقدی سبحانی دیگر موتورسواری است که در پیست با او همکلام شدیم. او از سال 1395 وارد این رشته شده است. خودش بر این عقیده است که از زمانی که استاد روی سرش بوده است، مقام سوم در کلاس 150 سیسی کسب کرده است.» او از استاد جسارت و شهامت را آموخته است. میگوید خوبیهای مربیاش آنقدر زیاد است که نمیتواند از آنها بگوید: «یکبار در تهران مسابقه داشتم، استاد پای راستش شکسته بود، اما به همان پای شکسته دنبال من در زمین راه میرفت و راهنماییام میکرد.»
سپیده جباری هم میگوید: از سال 96 آموزش دیدم و یک سال و 8ماه موتور خریدم و حرفهای کار میکنم. مدیون ایشان هستیم و مثل پدر پشتیبان ما هستند. جوانمردی، جسارت و مردانگی را یاد گرفتیم، یکی از دوستانمان در تهران موتورش دچار نقص فنی میشود استاد از یکی از دوستانش خواست موتورش را بدهد. دست برقضا همان دور اول موتور بر زمین خورد. او مجبور شد طبق قرارشان آن موتور را بخرد. لادن موسوی بهار و سحر علوی دیگر کارآموزان هرمیباف هستند. آنها علاوه بر اشاره به رفتار استاد از دو موتوری یاد میکنند که در مغازه اوست و به افرادی میدهد که در زمان مسابقه هزینه کافی برای خرید موتور ندارند.