داستان حسینآباد آنقدر بزرگ است که نمیشود آن را محدود به دوره خاص یا این گزارش کرد. اینجا چهار ملاک بزرگ داشته است. این 4نفر، آقای عبدالله رضوی، برزگر، امامی امام جمعه و غلامرضا دری بودند.
حمام حسینآباد به دست غلامرضا دری سالار آبادی ساخته شده است. این حمام خیلی قدیمی نیست ولی مکانی است که همه اهالی آن را دوست داشتند و با خاطرات شیرین از آنجا یاد میکنند.
حمام حسینآباد آخرین روزهایش را سپری میکند. مثل بیشتر بناهای قدیمی سالهای سال است که از کار افتاده و بین ورثه است. با راهنمایی حسین فرجی به در منزل حسین دری سالارآبادی میرویم. یکی از فرزندان دری سالارآبادی بزرگ، سازنده و مالک این حمام. با همراهی او بالای پشت بام حمام میرویم.
چهار گنبد که روی آنها ملّاقی نصب شده است. البته که گنبدها تا حدی تخریب شده است و دیگر آن شکل قدیمی خود را ندارد
چهار گنبد که روی آنها ملّاقی نصب شده است. البته که گنبدها تا حدی تخریب شده است و دیگر آن شکل قدیمی خود را ندارد. در مسیر و توی کوچه تا همین حمام مردم میآیند و جملهای درباره حمام و گذشتهاش میگویند و میروند.
حضور ما باعث شده است محله کمی پر جنب و جوش شود. حمام از چند بخش تشکیل شده است که در این سالها شکل و ظاهر آن تغییر هم یافته است. از در حمام که وارد میشوید، دوازده پله تند و تیز تو را به پایین هدایت میکند. بخش اول رختکن بوده که در چند دوره نوسازی و بهسازی شده است. هنوز ردیف رختکنهایی سرجایشان روی دیوار هستند و بقیه رختکنها کف آنجا روی هم افتادند.
حسین دری سعی میکند تصویری از حمام ابتدایی را برایمان روایت کند. با انگشتش مسیر ورود تا خروج از حمام را با انواع توضیحات نشان میدهد. میگوید: «مردم از این پلهها پایین میآمدند اینجا رختکن و هم زمان محل استراحت هم بود. سکوهایی اینجا بود تا مردم بتوانند روی آن استراحت کنند و در بعضی مواقع یکدیگر را مشت و مال دهند.» میپرسیم میز و دخل حمامی کجا بود؟ پاسخی که میدهد ما را به شناخت شرایط آنجا نزدیکتر میکند.
حسین آقای دری میگوید: « این حمام محلی بود و هیچ زمان آنطور که باید مسئول نداشت. اینجا میزی بود که در آن شکافی برای انداختن مبلغ حمام ایجاد کرده بودند. جدا از این پدرم عدهای را از پرداخت پول حمام معاف کرده بود. زنهای بیسرپرست و آدمهای پیر یا ناتوان برای حمامشان پولی نمیپرداختند.
نکتهای دیگر که باید بگویم تا ذهنتان روشن شود این است که در حمام به روی همه باز بود و هیچ وقت قفل نبود. هر که میخواست در هر ساعتی از شبانهروز میآمد و زنجیر و چفت در حمام را باز میکرد و پس از استحمام هزینهاش را داخل همان شکاف میز میانداخت.»
حسین آقای دری پس از این صحبتها ادامه حمام را برای ما توضیح میدهد. میگوید: «مردم از رختکن وارد گرمخانه میشدند. در گذشته قسمتی از گرمخانه خزینه بود اما کمکم خزینه تبدیل به دوش شد. بعد از گرمخانه اتاقی بود به نام گلخن که محل داغ کردن آب بود. سالهای سال گلخن با هیزم میسوخت و بعدها با نفت سیاه.
دود حاصل از اشتعال از طریق لولههای کوچکی که به آن گربهرو میگفتند از زیر زمین رد میشد و زمین گرمخانه و رختکن را داغ میکرد. آنقدر داغ میشد که حتی یک لحظه هم نمیشد روی آن ایستاد. آبهایی که روی آن میریخت باعث میشد که همیشه بخار در آنجا وجود داشته باشد دقیقا مثل سوناهای امروزی. قدیمیها بعضا فکرشان از ما بیشتر کار میکرد و از همه چیز به نحو احسنت استفاده میکردند.»
دری میگوید: «دورهای حمام را به 2قسمت تبدیل کردند. قسمت آقایان و خانمها از هم مجزا و همیشه فعال بود.» در دورهای که گلخن با هیزم آب را گرم میکرد، فردی مسئول جمعآوری هیزم بوده است. بعد از آن دیگهای قدیمی آب جوش را جمع کردیم و لولههای رفت و برگشتی که به آنها اینچ میگفتند، نصب کردیم.
اوایل این لولهها را با مازوت یا همان نفت سیاه داغ میکردیم و بعدها با آمدن گاز به محله مشعلها گازسوز شد. از آنها میپرسم که آب حمام چطور تأمین میشده است؟ سن آقای دری به گذشتههای دور نمیرسد و خودش آقا رضا پوروطن را معرفی میکند تا اطلاعات بیشتری درباره گذشته حمام ارائه دهد.
آقا رضا پوروطن معروف به آقای تهرانی است. ماجرای آن هم بر میگردد به دورانی که به عنوان شاگرد برای استاد مقنی کار میکرده است. آقا رضا میگوید: «روزی با اوستا مقنی در حال کار زیرزمین بودیم که به من گفت «میبینی رضا مردم از روی زمین و هوا پول در میآورند و من و تو از زیرزمین. بعد به شوخی و جدی گفت بیا به تهران برویم و جنس بیاوریم مشهد و دوباره جنس از مشهد به تهران ببریم و مثل مردم عادی کار و زندگی کنیم.» این را گفت و از فردا به شوخی من را تهرانی صدا کرد. نام تهرانی تا همین الان روی من مانده است.»
آقا رضای تهرانی متولد 1318 است و اطلاعات کاملتری نسبت به آقای دری و فرجی دارد. میگوید: «غلامرضا دری ابتدای دایر کردن حمام آن را در عمقی پایینتر از آب قنات حسینآباد ساخت. آب خزینه خیلی راحت و به وسیله نقبی از قنات پر میشد.»
ماجرای غلامرضا دری و اینکه چگونه بزرگتر این محله میشود هم در نوع خود جالب است. غلامرضا در کودکی یتیم میشود و زیر دست حاج محمد حسن عبدالله که آدمی بسیار معتبر و پردل و جرئت و همچنین دامداری بزرگ بوده است، بزرگ میشود. پس از قتل حاج محمد حسن به دست اشرار، اعتبار او به دامادش یعنی غلامرضا دری میرسد. حسین دری به شوخی میگوید: «همیشه به مادرم میگویم که تو را به پدرم قالب کردند و او هم میخندد.»
حسین آقا میگوید: «پدرم با اینکه زمیندار و از گلهداران بزرگ بود در اصلاحات ارزی انقلاب سفید به نمایندگی از کشاورزان و دامداران کلات و حسینآباد در همین پیشخوان شهرداری میدان شهدا در حمایت از انقلاب سفید سخنرانی کرده که از رادیو هم پخش شده است.»
پدرم از گلهدارهای بزرگ در کلات بوده است. ماجرای ساخت این حمام هم بر میگردد به دورانی که زنان و مردان و دختران و پسران حسینآباد برای حمام مجبور بودند پای پیاده به مهرآباد بروند و بعضا در این راه مزاحمتهایی برای دختران و زنان پیش میآمد. پدرم اهالی را جمع میکند و میگوید بیایید در اینجا حمامی بسازیم تا نیاز نباشد زن و بچههایمان به مهرآباد بروند.
کسی پای کار نمیآید تا اینکه خودش به کلات میرود و مقداری از گوسفندهایش را میفروشد و حمام و مسجد حسینآباد را در یک سال و با هزینه 45هزار تومان میسازد.» ساخت حمام که تمام میشود، خود حاج غلامرضا روی لبه پشت بام دراز میکشد و از آن بالا تاریخ ساخت آن را با قلممویی بر سر در آن مینویسد. تاریخی که هنوز باقی مانده است.
آقا رضا در نوجوانی شغل لایروبی و حفر کانال قنات داشته است. درباره قنات حسینآباد میگوید که مادر چاه آن نزدیک به کوچه حسینباشی بوده است. تصور قناتی به این طول و درازی باعث میشود لحظهای در بهت و حیرت فرو برویم. شاید هم در آیندهای نزدیک بتوانیم گزارشی از قناتهای قدیمی منطقه تهیه کنیم.
آقا رضا میگوید: « قنات حسینآباد به تدریج فرسوده و تخریب شد. این قنات بارها و بارها لایروبی و تعمیر شده بود و معلوم نیست قدمت آن چقدر بود. پس از قطع شدن آب قنات، غلامرضا دری مدتی آب حمام را به وسیله لوله از موتور چاه باغ آقای امامی امام جمعه که چند کوچه بالاتر است، تهیه میکرد و با آمدن آب لولهکشی، حمام را به سیستم آب شهری متصل کرد.»
حسین فرجی اعلام میکند که قنات هنوز هم هست و پر نشده است. شاهد حرفش هم میشود خاطرهای از منزل اصغر آقای کشور چند کوچه بالاتر که از قرار معلوم در حال حفر چاهی برای فاضلابشان بودند که ناگاه زیر پای مقنی بخت برگشته خالی میشود و داخل کانال قنات میافتد.
میگوید: «این قنات از حسینآباد رد میشده و به مهرآباد و شهرآباد میرفته است. هر کس وضع مالیاش بهتر بود، قنات را به سمت خودش میکشید و در آنجا پایین اُو (پایین آب) درست میکرده است. برای تأمین آب خزینه این حمام هم پایین آبی مانند آب انبار درست کرده بودند.»
برمیگردیم به ماجرای حمام، حسین آقای دری میگوید: «حمام حدود سال 50 از خزینهای به دوش تغییر یافت. سال 56 هم کاشی کاری شد و شکل مدرنی پیدا کرد.»
تا 15سال پیش باز بود ولی در سالهای آخر آنچنان رونقی نداشت. دیگر بیشتر مردم در خانههایشان حمام داشتند و اینجا نمیآمدند
از حسینآقا میپرسیم حمام تا کی دایر بود؟ میگوید: «تا 15سال پیش باز بود ولی در سالهای آخر آنچنان رونقی نداشت. دیگر بیشتر مردم در خانههایشان حمام داشتند و اینجا نمیآمدند. در اوایل دهه هفتاد گرمابهداران جزو پردرآمدها بودند، ولی بعد از آن دیگر درآمد خوبی نداشتند.»
حسین آقای دری میگوید: «در ابتدای تأسیس حمام، پدرم اینجا را به اوستا رجب نامی سپرده برد. بعد از آن یک بنده خدا دیگر به نام گلزار چوبدار حمام را اجاره کرده بود که اکنون فوت کرده است. بعد از او برادرانم مدتی حمام را اداره میکردند و سپس من. همه برادرها به گلخنداری کاملا مسلط هستیم. برادرم علی که شهید شده است. محمد هم آن زمان دانشجو بود و زیاد در حمام کار نکرده است.»
حسین فرجی میگوید: «اینطور بین مردم جا افتاده بود که اینجا جن دارد. ما هم به همراه چند بچه دیگر میآمدیم بالای همین کاج یا چخد یا همان حفره درون گنبدها و صدا در میآوردیم.»
حسین آقا دری خاطرهای از حمام روایت میکند که باعث میشود همگی بخندیم. او میگوید: «موسی نامی اینجا بود که با جوانی از مهرآباد آشنا شده بود و به نوعی بیراهه میرفتند. پدرش هم او را از خانه بیرون کرده بود. موسی هم عادت کرده بود در حمام بخوابد. نمیتوانستیم آن را بیرون کنیم، اینطور هم نمیشد که هر شب برای خواب به حمام بیاید.
حمام خوابگاه موسی شده بود و ول کن ماجرا هم نبود. شبی از حمام بیرون آمدم و زنجیر در را هم انداختم. آمدم بالای پشتبام و از چخد با صدایی آهسته و ترسناک اسمش را صدا میزدم. بنده خدا از ترس زهرترک شد و به در میکوبید و التماس میکرد تا کسی در را برایش باز کند. پس از چند دقیقه رفتم و خودم را بی خبر از موضوع نشان دادم و گفتم چه شده موسی؟ او هم گفت: «اینجا جن دارد» و فرار کرد. چارهای نداشتم راه خلاص شدن از دستش همین بود.
حسین آقا موسی را ترسانده و باعث فرارش شده است ولی خودش هم شبی از شبها گرفتار میشود. میگوید:« پانزده یا شانزده سالم بود که شبها در اتاقی در محل گلخن میخوابیدم.
شبی با صدای وحشتناکی از خواب بیدار شدم و دیدم در آهنی آن اتاق کوچک به وسیله شخصی عقب و جلو میرود. هر چه داد و فریاد کردم کی هستی و چه میخواهی هیچ جوابی نداد و در را عقب و جلو میکرد. از ترس قالب تهی کردم. هنوز هم برایم سؤال است که آن چه کسی بود. موسی را اذیت کردم و این بلا سرم آمد. چیزی که عوض دارد گله ندارد.»
دری میگوید: «شروع به کار حمام اینطور بود که پیرمردهای مسن که خیلی سحرخیز بودند بعد از اذان صبح میآمدند و حمام را روشن میکردند. ما هم دیرتر و مثلا حدود ساعت9 میآمدیم ولی حمام آماده بود و هر کس که میخواست آمده بود و رفته بود. پولش را هم که گفتم داخل صندوق میز میانداخت. به طور کلی پدرم روی درآمد حمام حساب نمیکرد و خیلیها از پرداخت هزینه آن معاف بودند. پدرم وضع مالی خوبی داشت که هنوز هم برای ما میراث خوبی گذاشته است.»
فرجی میگوید: «اهالی حسینآباد 2 دسته هستند. آنها که پسوند فامیلشان بژمهای است و آنها که پسوندشان حسینآبادی است. بژمهایها به نوعی رعیت عبدالله رضوی بودند. اهالی حسینآباد به نوعی همگی قوم و خویش هستند، ولی بیشترشان در زمان توزیع سجل فامیلشان را چیز دیگری گفتند تا به سربازی نروند.
پیش از انقلاب این منطقه به وکیلآباد نو معروف شده بود. روستای حسینآباد کوچک بود ولی باغهای فراوان داشت
فامیل ما در اصل ایزدی است ولی پدر من و پسرعموهایش هر کدام فامیل متفاوتی دارند.»او ادامه میدهد: «اصلیت بیشتر ساکنان کرمانی است، اصلیت ما متعلق به زرند کرمان است. آقای پوروطن هم فامیل خودش را گذاشته پوروطن در صورتی که اصالتا متعلق به مکانی بین یزد و کرمان است و فامیلش باید چیز دیگری میبود.»
حسین دری هم در تأیید حرفهای آقای فرجی میگوید: «این محله و آدمهایش همگی همدیگر را میشناسند. در گذشته اینجا خیلی امن و سرسبز بود. پیش از انقلاب این منطقه به وکیلآباد نو معروف شده بود. روستای حسینآباد کوچک بود ولی باغهای فراوان داشت. استخری هم در باغ آقای امامی امام جمعه در کنار چاه موتورش بود که جوانها آنجا جمع میشدند و عیش و نوش میکردند.»
برای تهیه این گزارش 3روز را با اهالی حسینآباد گذراندیم. کسانی که اغلب همدیگر را به خوبی میشناسند و حسابی با هم شوخی دارند. درباره حمام هم همگی به نیکی از آن یاد میکنند. حیف است مکانی که اینطور دوستش دارند، خراب شود. خود حسین آقای دری هم میخواهد اینجا را دوباره سرپا کند و تمایل دارد سهم بقیه وراث را بخرد.
حالا یا حمام را بازسازی کند یا اینجا را به رستوران یا کافیشاپی تبدیل کند، شاید هم دمنوشکده یا همچین چیزی. مهم این است که دوست ندارد اینجا از بین برود.برای تکمیل این گزارش به سراغ محمد جواددهقانی، مدیر عامل انجمن توسعه گردشگری چهارباغ خراسان، رفتیم. او و انجمنشان در حفظ آثار تاریخی و باستانی کوشا هستند.
محمد جواد دهقانی در این باره گفت: برای همه ما که در محلات مختلف شهر زندگی میکنیم بارها پیش آمده است که از زندگی مدرن شهری، ساختمانهای مرتفع و برجها و مالها و آپارتماننشینی خسته شدهایم و برای فرار از آن به دل طبیعت و روستاها رفتهایم تا ساعتی فارغ از مشکلات شهرنشینی در آرامش روزگار بگذرانیم.
چندسالیاست به این دلیل اقامت در خانههای روستایی که به شکل اقامتگاه بومگردی درآمده با تجهیز شدن به امکاناتی که مورد تأیید سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری است، با اقبال عمومی مردم مواجه شده است. این اقامتگاهها علاوه بر اینکه فضایی برای استراحت مردم به دور از مشکلات و هیاهوی شهرنشینی است، مسیری برای رسیدن روستاها به خوداشتغالی و درآمد پایدار نیز محسوب میشود.
مدیر عامل انجمن توسعه گردشگری چهارباغ خراسان افزود: «این موضوع چندسالی است در شهرها به ویژه در شهرهایی که فضاها و مکانهای تاریخی قابل تبدیل به اقامتگاه در آنها وجود دارد مورد توجه قرار گرفته است.
مکانهای تاریخی دیگری هستند که قطعا اگر کاربری مناسبی برای آنها تعریف شود، میتوانند به اقتصاد پایدار در بخش گردشگری شهرها کمک زیادی کنند
درکنار تبدیل خانههای تاریخی به اقامتگاههای بومگردی و تاریخی، مکانهای تاریخی دیگری هستند که قطعا اگر کاربری مناسبی برای آنها تعریف شود، میتوانند به اقتصاد پایدار در بخش گردشگری شهرها کمک زیادی کنند. مکانهایی مانند حمامها، آبانبارها، کاروانسراها و... از این گروه هستند.
این مکانها میتواند با تغییر فضا و ایجاد امکانات مناسب به مکانی برای بازدید و استفاده عموم و درآمدزایی مالک تبدیل و همزمان گامی در راستای تخریب نشدن آنها برداشته شود. در مشهد نیز مکانهای قدیمی بسیاری وجود دارد که این قابلیت را دارد، به طور مثال مکانی که درگذشته از آن به عنوان کاروانسرا و بعدها زندان استفاده شده است اکنون به عنوان رستوران سنتی با فضایی خاص و دلپذیر مورد استفاده گردشگران داخلی و خارجی در طول سال قرار میگیرد.»
دهقانی در ادامه گفت: «همانطور که اشاره شد این موضوع افزون بر کمک به حفظ آثار تاریخی موجب دلگرمی مالکان این بناهاست که با کمی ابتکار و ایده جدید و سرمایهگذاری معقول در این حوزه میتوانند هم به درآمدی مناسب و پایدار برسند و هم موجب اشتغالزایی مناسبی شوند.
در میان مکانهای تاریخی و قدیمی که به آنها اشاره شد؛ حمامهای قدیمی مکانهایی هستند که نقش مهمی در دیدارها و برخوردهای مردم با هم داشتهاند و به عنوان فضاهایی که اجتماع محور بودند، قطعا قابلیتهای مهمی برای تبدیل شدن به مکانی برای استفاده گردشگران دارند.
در منطقه۵ شهری مشهد نیز حمام قدیمی محله حسینآباد کرمانیها میتواند به مکانی برای این مهم تبدیل شود. قطعا در این راه سازمانهای مختلف از جمله سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری، شهرداری، ادارات مختلف آب، برق، گاز، بهداشت و... میتوانند با راهنماییها و وضع قوانین تشویقی و تسهیلگرانه کمک بزرگی باشند تا هم هویت شهرها و هم بناهای تاریخی از گزند تخریبهای بیرویه حفظ شوند.»