قرارمان را در یکی از روز های ماه رمضان، بعد از نماز صبح جمعه در مسجدگذاشتهایم؛ مسجد امام علی(ع) در محله شقایق یک. امروز روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع) است و قرار است با گروهی از زنان محله، راهی حرم امام رضا(ع) شویم؛ سفر معنوی کوتاهی که به همت این بانوان و ابراهیم براتی و البته وجود مینیبوسش، بیش از 20سال است که هر هفته انجام میشود.
جلو مسجد چند نفری منتظرند و گمان میکنم با همین اندک نفرات به زیارت میرویم. محبوبه سادات موسوی که در همه این سالها رهبر و مادر معنوی گروه بوده است، میگوید: راننده از ساعت5 منتظر است. به سمت مینیبوس حرکت میکنیم.
از پلههای بلندش که بالا میروم میبینم همه صندلیها پر شده و خانمها اسکناس در دست چفت در چفت هم نشستهاند؛ 20نفر مادر و مادربزرگ که بعد از جمعکردن سفرههای سحری، دو رکعت نماز صبحشان را در خانه خوانده و بدون معطلی راهی شدهاند. این گروه تمام قوانین نانوشته را طی سالها ملکه ذهن خود کردهاند. راننده مینیبوس فقط 5دقیقه منتظر میماند و بعد حرکت میکند.
از همان لحظه اول صلوات فرستادنها و دعاها شروع میشود و تا زمانیکه مینیبوس بخشی از بولوار شهید فکوری را طی میکند ادامه دارد. بعد از چند دقیقهای سکوت، صدای خانم موسوی از ته مینیبوس به گوش میرسد که مشغول سرشماری است. پولها دست به دست میشوند و میرسند به دست خانم موسوی. مسیر شهرک صابر تا حرم طولانی است، خانمها خیلی آرام و باملاحظه طوری که صدایشان مزاحم تمرکز راننده نباشد صحبت میکنند.
طبق روال بیشتر جمعهای زنانه کمی خنده و شوخی چاشنی صحبتها میشود تا زمانی که مینیبوس میدان گنبد سبز را رد میکند و وارد خیابان شهید اندرزگو میشود. صدای صلوات دوباره بلند میشود. هنگام پیادهشدن از مینیبوس خانم موسوی با صدای بلند اعلام میکند ساعت 8:30 همین جا، بابالجواد(ع).
آسمان کمی رو به سفیدی رفته اما هنوز خورشید روز زیارتی امام رضا(ع) طلوع نکرده است. همه با هم به سمت حرم راه میافتند. آنهایی که پادرد دارند با مینیبوس مخصوص حمل زائر تا گیت ورودی حرم میآیند و جلو در به بقیه ملحق میشوند، دعای اذن ورود را دستهجمعی میخوانند و به سمت گیت بازرسی خواهران به راه میافتند.
یک گروه معتقدند حتما باید از پایین پای حضرت وارد شوند و گروهی تجدید وضو در حرم را بخشی از آداب آرامش بخش زیارت میدانند
آنقدر زیارت آمدهاند که میدانند نباید هیچ وسیله اضافی به همراه داشته باشند تا هم خودشان معطل نشوند و هم وقت مسئولان بازرسی را نگیرند. این روزها هم که با شهادت طلبههای جوان انقلابی در حرم رضوی در گیتهای ورودی بازرسی بیشتر شده است، خانمها میدانند که باید بیشتر همکاری کنند.
وارد صحن پیامبر اعظم(ص) که میشویم، گروه گروه میشوند و میروند دنبال زیارت به شیوه دلخواه خودشان. یک گروه معتقدند حتما باید از پایین پای حضرت وارد شوند و گروهی تجدید وضو در حرم را بخشی از آداب آرامش بخش زیارت میدانند. من با گروه خانم موسوی همراه میشوم تا در فرصت مناسب سؤالاتی را که درباره این گروه زیارتی در ذهنم ایجاد شده است بپرسم.
پیشرفتن به سمت ضریح و دعاکردن برای همه آنهایی که التماس دعا داشتهاند اولین رسم زیارت ما مشهدیهاست. من هم شانه به شانه خانم موسوی به سمت ضریح پیش میروم. به ورودی روبهروی ضریح که میرسیم لحظهای مکث میکنیم، انگار اجازهای دوباره، نه در قالب کلمات بلکه با کلام دل از آقا می گیریم و به راه میافتیم.
از زمانی که به دلیل کرونا تجمع در کنار ضریح ممنوع شد، دیگر به سبک قدیم در فشار ازدحام زائران به زیارت نمیرویم. اوضاع ساماندهی شده است و زائران مشتاق در صف میایستند و با نوبت پیش میروند تا از نزدیک زیارت کنند و بعد با آرامش در صحنها بنشینند و زیارتنامه بخوانند. ما هم به همین سبک زیارت میکنیم و بعد به سمت رواق امام خمینی(ره) حرکت میکنیم.
ساعت از شش گذشته و هوا کاملا روشن شده است. تقریبا همه خانمها یک جا دور هم جمع شدهاند. معلوم است که این محل به مرور زمان و در طی سالها تبدیل به محل قرار همیشگیشان شده است. در کنار خانم موسوی مینشینم و با او همراهی میکنم تا زیارتنامه خواندنش به پایان برسد. مشغول خواندن زیارتنامه هستم که کبوتری پر میزند و آرام کنار چادرم مینشیند.
چند نفری که در اطرافم هستند آرام و زیرچشمی پرنده را نگاه میکنند و مراقبند حرکتی نکنند که پرنده بترسد. یکی از خانمها کمی خرده نان برایش میریزد. لحظهای به این میاندیشم که امنبودن حرم رضوی برای همه موجودات به همین زیبایی است. حتی «موسی کوتقی» هم که به ترسو بودن شهره است امنیت این حرم را درک میکند.
خانم موسوی بعد از نیم ساعت کتاب دعا را میبندد، رو به من میکند و میگوید: امروز روز زیارتی است برای همین جمعه آمدهایم وگرنه معمولا برنامه زیارتمان چهارشنبههاست. حالا بیشتر افراد گرفتار شدهاند. قدیم از نیمه ماه رجب شروع میکردیم و تا آخر رمضان 40روز زیارت میآمدیم.
بعد از چند سال شد 14روز. بعد که بچهها بزرگتر شدند و خانمها گرفتارتر، برنامه زیارتمان شد هفتهای یک یا دو روز. الان چهارشنبهها را بهطور ثابت در برنامهمان داریم و مناسبتهایی مانند امروز را هم بهطور متغیر میآییم.
یادآوری زیارت سالهای گذشته لبخندی را بر لبش مینشاند و میگوید: قبلا شبها میآمدیم که مردهایمان هم بتوانند بیایند. آقایان دست به جیبتر هستند و برای زائران کیک و شکلات میخریدند و نذری میدادیم. اما مدتی است برنامهمان فقط صبحها شده است و مردها همراهمان نیستند. با وجوداین 25سال است برنامه زیارتمان در هیچ شرایطی تعطیل نشده است.
میگویم شنیده بودم خانمها را بدون کرایه برای زیارت میآورد، پس قضیه پول جمع کردن داخل مینی بوس چه بود؟ محبوبه سادات میگوید: آقای براتی سالهاست در همین محل همسایه ماست. اوایل یک پیکان داشت، بعد مینیبوس بنز قدیمی خرید و بعد هم این مینیبوس جدید را. از همان اول هر وقت میخواستیم به حرم بیاییم به او میگفتیم و بدون هیچ بهانهای همه را به زیارت میآورد و بعد هم برمیگرداند.
هیچ وقت صحبت کرایه نکرد و درباره زمان زیارت هم چیزی نگفت. شب یا روز فرقی نداشت، هر وقت به او میگفتیم برنامه زیارت داریم مینیبوسش بدون چون و چرا در اختیارمان بود. بعد از مدتی خودمان تصمیم گرفتیم حداقل به اندازه هزینه بنزینش کرایه پرداخت کنیم.
اوایل همین را هم نمیگرفت ولی با اصرار ما متوجه شد که اینطوری راحتتر هستیم. الان یک سالی میشود که با شهرداری رایزنی کردهایم تا هفتهای یکبار برای زیارت اتوبوسی در اختیارمان بگذارد. هر روزی که برنامه زیارت داشته باشیم باید از قبل اعلام کنیم تا اتوبوس بفرستند. ولی شهرداری اتوبوس را ساعت8 میفرستد و 11 برمیگرداند. آن موقع هم ترافیک است و هم خانمها کار دارند.
همین ساعت5 که با آقای براتی میآییم و تا قبل از 9 برمیگردیم خوب است چون به ترافیک نمیخوریم. ضمن اینکه ما دوست داریم همانطور که با آقای براتی میرویم، چهارشنبهها که روز زیارتی است برویم، ولی به ما گفتهاند شاید اتوبوس شهرداری چهارشنبه در اختیار مسجد دیگری باشد و روز زیارت ثابت نیست. تا الان که شکرخدا همیشه چهارشنبهها نوبتمان شده است.
تمام هماهنگیهای این سفر زیارتی با خانم موسوی است. محبوبه سادات موسوی غیر از عضویت در شورای اجتماعی محله و همیاران شورای حل اختلاف و بسیج مسجد، خادم حرم هم هست. دوشنبهها 6صبح به حرم میآید و تا 6شب در بخش بازرسی خدمت میکند.
به او میگویم: کار بازرسی آن هم در شرایط بحرانی الان با ترورهای ماه رمضان کار سخت و حساسی است. تأیید میکند و میگوید: بعضی وقتها زائران با وسایل زیادی میآیند و اصلا قبول نمیکنند که وسایلشان را به دفتر امانات تحویل بدهند.
موقع اذان که شلوغ میشود کار سختتر است، چون معطل شدن هر نفر ازدحام را بیشتر میکند. آستان قدس رضوی به ما تذکر میدهد که با زائر خوشرفتار باشید، ما هم همین کار را میکنیم ولی گاهی زائران خودشان حرمت حرم را رعایت نمیکنند.
با حجاب نامناسب و یا وسایل غیرمتعارف میآیند. حتی وسایل باتریدار مثل تفنگ اسباب بازی که کاملا ممنوع است با خود میآورند و وقتی به آنها تذکر میدهیم ناراحت میشوند. در کلاسهای شناخت مخاطب به ما میگویند در سختگیریها به ظاهر و حرکات زائر هم توجه کنید. گاهی پیش میآید که بعضیها از نظر روحی مشکل دارند و تحملشان کم است، وقتی به آنها میگوییم به قسمت امانات مراجعه کنند ممکن است با ما درگیر شوند، ولی ما میگوییم زائر است و سکوت میکنیم.
ابراهیم براتی برادر شهید سلیمان براتی از سال64 ساکن محله شقایق است. از 20سال قبل که مینیبوس بنز قدیمیاش را خریده بود و بعد هم «ای سوزو»ی فعلیاش را، بیچون و چرا راننده زیارتهای گاه و بیگاه اهالی محل شده است.
نه در تعیین ساعتها دخالت میکند و نه نرخ کرایه را مشخص کرده است، اما یک قانون دارد. میگوید: تنها قانون من این است که بیشتر از تعداد صندلی سوار نمیکنم، چون خلاف قانون است.
وقتی از او درباره زمان زیارت میپرسم میگوید: طوری برنامهریزی میکنم که نه به کارم لطمه بخورد نه به زیارت این خانمها. هفتهای یکی دوبار یا بیشتر هم که بخواهند به زیارت بروند، نه نمیگویم. ساعتش هم برای من فرقی ندارد. اگر ساعت ترافیک باشد برنامهریزی میکنیم که زودتر حرکت کنیم و ساعت را اعلام میکنیم.
تنها قانون من این است که بیشتر از تعداد صندلی سوار نمیکنم، چون خلاف قانون است
بندههای خدا رأس ساعت میآیند. البته من ساعت تعیین نمیکنم، فقط میگویم با برنامه کار خودم که سرویس بیمارستان است تداخل نداشته باشد. توقع کرایه هم ندارم. همین که برای من دعا کنند من مزدم را گرفتهام و برایم کافیست. همان دعا من را امن نگه میدارد. ولی گاهی با اصرار مبلغی را میدهند که هیچوقت آن را نمیشمارم و نمیگویم کم یا زیاد است.
هنگام صحبت کم کم خانمهای دیگر به جمع دونفرهمان اضافه میشوند. ساعت8 است و همه یک دل سیر زیارت کردهاند. کم کم راه میافتیم به سمت بابالجواد(ع) تا راننده معطل نشود. خانمها دقایق آخر بیرون از حرم دورهم جمع میشوند و منتظر میمانند تا بقیه هم بیایند. وقتی متوجه دلیل حضورم میشوند هر کدام چند جملهای از خاطرات قدیمیشان میگویند.
یکی از خانمها که دست نوه شش هفت سالهاش را گرفته رو به دیگری کرده و میگوید: اشرف خانم یادت هست که بچهها دبستان بودند و به حرم میآمدیم، حالا با نوهها میآییم، چقدر عمر زود میگذرد.
چند نفری که جدا از گروه برای زیارت رفته بودند جلو در به ما ملحق میشوند. فقط دو نفر جاماندهاند و خبری از آنها نیست. از خانم موسوی میپرسم: تا حالا کسی را گم کردهاید؟ میگوید: نه، هیچوقت پیش نیامده است، چون همه مسیر حرم را بلدند.
همه میدانند باید بهموقع و رأس ساعت بیایند مگر اینکه غریبه یا تازهواردی بینمان بوده که دیرتر آمده و از خودرو جا مانده است. مثل امروز که شماره بنده خدا را هم نداریم. ولی خب مسیر را بلدند، نمیتوانیم مینیبوس را به خاطر آنها معطل نگه داریم. مینیبوس آقای براتی رأس ساعت8.5 میرسد و خانمها یکی یکی سوار میشوند. صلواتی برای سلامتی راننده و خانم موسوی میفرستند و راهی خانه میشوند.