کد خبر: ۲۴۷۷
۱۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

شاگرد مدرسه عابدزاده در جبهه انقلاب اسلامی

سید محمد شاه‌عالمی روزهای اوج‌گیری انقلاب و بعد از آن را درک کرده است. در وقایع مهم مشهد همراه سیل خروشان انقلابی‌ها بوده و خاطره‌های زیبایی از رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمی‌نژاد و مرحوم آیت‌الله طبسی دارد. خاطره‌هایش آن‌قدر از انقلاب شیرین است که متوجه گذر سه ساعته زمان نمی‌شویم.این مرد انقلابی که به اقتضای آن زمان دوشادوش انقلابیون تلاش می‌کرد، از سال 1364، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد و در عرصه‌های عمرانی و کارآفرینی خدمت می‌کند.

 سید محمد شاه‌عالمی از ساکنان محله امام خمینی(ره) روزهای اوج‌گیری انقلاب و بعد از آن را درک کرده است. در وقایع مهم مشهد همراه سیل خروشان انقلابی‌ها بوده و خاطره‌های زیبایی از رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمی‌نژاد و مرحوم آیت‌الله طبسی دارد.

 خاطره‌هایش آن‌قدر از انقلاب شیرین است که متوجه گذر سه ساعته زمان نمی‌شویم.این مرد انقلابی که به اقتضای آن زمان دوشادوش انقلابیون تلاش می‌کرد، از سال 1364، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد و در عرصه‌های عمرانی و کارآفرینی خدمت می‌کند.

 آن‌طور که می‌گوید، ترجیحش در این است که هر کجا مفید است حضور داشته باشد و به کشور و مردمش خدمت کند. بیان شیوایی دارد و خاطره‌گویی‌اش از انقلاب به‌گونه‌ای است که خودمان را در حادثه‌های آن‌زمان همراه انقلابی‌ها تصور می‌کنیم. در ادامه خاطره‌های این انقلابی را با شما در میان می‌گذاریم.

 

آشنایی با امام خمینی(ره) در کودکی

خانواده سید محمد شاه‌عالمی نسل در نسل روحانی بودند. آن‌ها به‌دلیل ارتباط نزدیکی که با روحانیت داشتند، در دورهمی‌های‌شان از امام خمینی(ره) سخن می‌گفتند و با روابطی که داشتند به انقلابی‌های مشهد کمک مالی می‌کردند. او که حالا 60سال دارد برایمان می گوید: پدرم سید علی‌اکبر که یکی از بازاریان مخالف با رژیم طاغوت بود و به شیوه حکومت‌داری آن‌ها اعتراض داشت، بخشی از درآمدش را به روحانیون و حمایت از انقلاب اختصاص داده بود. 

چاپ و در دورهمی‌ها و مجالس روضه‌خوانی خانوادگی توزیع می‌کرد. در آن‌زمان پدرم دهه فاطمیه، دهه صفر و... روضه‌خوانی داشت

او عکس‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را که به دستش می‌رسید، چاپ و در دورهمی‌ها و مجالس روضه‌خوانی خانوادگی توزیع می‌کرد. در آن‌زمان پدرم دهه فاطمیه، دهه صفر و... روضه‌خوانی داشت. 

در آن مراسم روحانیون بزرگی به آن مجالس می‌آمدند از جمله حجت‌الاسلام و المسلمین احمد مروی و حجت‌الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی که بعدها با پسرهایش هم‌کلاس شدم. در همین روضه‌های خانگی بود که عکس امام(ره) را دیدم و با امام خمینی(ره) آشنا شدم. عکسی سیاه و سفید که چندان کیفیتی هم نداشت.

 

درس خوانده مدرسه عسکریه

سیدمحمد طبق خواسته پدرش درسش را در مدرسه‌ عسکریه مرحوم عابدزاده شروع می‌کند. ناگفته نماند که پدرش هم‌درس شهید مطهری بوده، اما لباس روحانیت بر تن نکرده و به سمت بازار رفته است. پدر دوست داشت پسرش سید محمد درس طلبگی بخواند. شاه‌عالمی از دوران ابتدایی‌اش خاطره‌های بسیاری دارد.

 او تعریف می‌کند: در مدارس مرحوم عابدزاده قرآن خواندن و آموزش مذهبی در رأس درس‌ها بود. در این مدارس در کنار درس‌های نوین، آموزش و حفظ قرآن، خوش‌نویسی و احکام هم درس داده می‌شد. همچنین در بالای کارنامه‌های مدارس عابد‌زاده آرم شیر و خورشید حذف و به‌جای آن آیه قرآن آمده بود. مراسم‌های عزاداری در ماه‌های رمضان، محرم و صفر به‌طور خاص و ویژه برگزار می‌شد. به‌طور مثال در ماه رمضان به مسجد گوهرشاد می‌رفتیم و آنجا قرآن می‌خواندیم.

شاه‌عالمی می‌گوید: آموزش‌ها به‌گونه‌ای بود که اگر بگویم بچه‌های مدارس عابد‌زاده همان‌ها بودند که در صف اول انقلاب ایستاده بودند و در رأس فعالیت‌ها قرار داشتند، بی‌راه نگفته‌ام. او ادامه می‌دهد: هم‌دوره‌ای‌هایم بعد از درس خواندن در مدارس عابدزاده به مدرسه‌ عباسقلی‌خان یا سایر مدارس دینی برای ادامه تحصیل ‌رفتند.

 پدرم مرا به مدرسه عباسقلی‌خان برد. اما در عالم کودکی یک‌سره پی بازی بودم. هنگامی که پدرم جویای درسم شد گفتند او خیلی بازیگوش است.همین حرف کافی بود تا پدرش او را تنبیه کند. شاه‌عالمی اما راهش را پیدا می‌کند. او وارد ارتش ‌می‌شود و تا سال57 یعنی شش ماه قبل از اینکه انقلاب پیروز شود در ارتش بوده است.

 

جلسه با حضور روحانیون

دوره جوانی‌ شاه عالمی مصادف با انقلاب و تظاهرات‌ مردمی می‌شود. او تعریف می‌کند:در آن‌زمان جلسه‌های دعا مانند دعای توسل، ندبه، کمیل و... بیشتر سیاسی بود. روحانیون می‌آمدند و از جریان‌های سیاسی که در سایر شهرها اتفاق افتاده بود سخن می‌گفتند. در همین جلسه‌ها با رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمی‌نژاد و آیت‌الله عباس واعظ طبسی بیشتر آشنا شدم. 

در یکی از همین جلسه‌های دعای توسل که به همراه شهید هاشمی‌نژاد رفته بودیم، به محض ورود چشممان به دو نفر کت‌وشلواری مشکوک افتاد که در بین جمع نشسته‌اند. شهید هاشمی‌نژاد خیلی سریع اعلامیه‌ها را به من و دو دوستم داد، آن‌ها را زیر لباسمان پنهان کردیم، او ما را از مجلس بیرون کرد. 

تنها جایی که به ذهنمان رسید برویم، منزل آیت‌الله طباطبایی بود. تا منزلشان دویدیم. موضوع را به او گفتیم و اعلامیه‌ها را از زیر لباسمان بیرون آوردیم و به او دادیم. مرحوم هم تأکید کرد که از آنچه اتفاق افتاده به هیچ کس چیزی نگویید.

 

 

فرار از ارتش و پناه‌بردن به مسجد کرامت

شاه عالمی که پیش از انقلاب وارد نظام شده بود، از ارتشی‌هایی بود که دلش برای انقلاب و مردم می‌تپید. به همین دلیل موضوعاتی را که درباره انقلاب می‌شنید به مردم اطلاع‌رسانی می‌کرد. تا اینکه به گفته خودش دیگر ماندن در ارتش را جایز ندانست و شش ماه قبل از انقلاب به مردم پیوست. او فراری محسوب می‌شد، به همین دلیل به مسجد کرامت که پاتوق انقلابی‌ها بود رفت. البته به پدرش پیغام داد که از ارتش فرار کرده است.

او می‌گوید: ابتدای ورودی کوچه‌مان خانواده‌ای ساواکی ساکن بودند. وظیفه‌شان رصد مردم محله و رساندن اخبار به ساواک بود. می‌دانستم به محض ورودم به خانه، آن‌ها آمار مرا خواهند داد. پدرم در جریان بود که کجا هستم و چه‌کار می‌کنم.

 

در مجالس سخنرانی رهبر  انقلاب،‌ جا برای نشستن نبود

شاه‌عالمی در روزهای اوج‌گیری انقلاب به‌طور شبانه‌روزی در مسجد کرامت بود. صبح‌ها به تظاهرات می‌رفت و شب‌ها برای خوابیدن به این مسجد برمی‌گشت. او درباره جریان‌های انقلابی می‌گوید: حوادث بسیاری در شهر اتفاق می‌افتاد که کانون اصلی آن‌ها منزل آیت‌ا...شیرازی، منزل آیت‌ا...قمی و دیگر علما بود. 

اما مساجدی مانند مسجد کرامت هم یکی از پایگاه‌های اصلی انقلاب بودند. خاطرم هست هنگامی که رهبر معظم انقلاب در این مسجد سخنرانی داشتند جا برای نشستن نبود. ایشان تفسیر قرآن را انجام می‌داد و در بین صحبت‌هایشان به ظلم و ستم رژیم پهلوی هم اشاره می‌کرد. ایشان مسلط و آگاه به مسائل روز جامعه بودند، اوضاع شهر را رصد می‌کردند و قدم بعدی رژیم را حدس می‌زدند.

 

محرم متفاوت سال57

شاه‌عالمی به محرم سال 57اشاره می‌کند. آن سال عاشورا بسیار متفاوت از سایر سال‌ها برای مردم مبارز مشهدی بوده است. او می‌گوید: مردم از ظلم رژیم پهلوی به ستوه آمده بودند.

 از هر فرصتی برای نشان‌دادن خشم خود غافل نبودند. برگزاری تاسوعا و عاشورا بهترین فرصت بود تا انقلابی‌ها با قیاس ظلمی که در حق امام حسین(ع) و یارانش شده بود با شهدای انقلاب و وضعیت روز، حرفشان را بگویند. در روز تاسوعا 1357، عکس‌های شاه در صحن پهلوی حرم مطهر رضوی پاره شد.

 

روزهای تاریخ‌ساز آذر

راهپیمایی‌های 19 و 20آذر که مصادف با تاسوعا و عاشورای سال 1357 بود، حال و هوای شهر مشهد را تغییر داد. یکپارچگی مردم با هدایت روحانیون و درگیری‌های شدید با رژیم پهلوی متفاوت از ماه‌های قبل بود. شاه‌عالمی با اشاره به اتفاقات آن روزها ادامه می‌دهد: این راهپیمایی‌ها جرقه اتفاقات بعدی مانند حادثه 23آذرماه بود.

آن‌ها ماشین‌های سواری پزشکان و کارکنان بیمارستان را مورد هجوم قرار داده و شیشه‌های آن‌ها را شکسته و به بخش اطفال حمله کرده بودند

 آن روز چماق به دستان از در جنوبی وارد بیمارستان امام رضا(ع) شده بودند. آن‌ها ماشین‌های سواری پزشکان و کارکنان بیمارستان را مورد هجوم قرار داده و شیشه‌های آن‌ها را شکسته و به بخش اطفال حمله کرده بودند.

 خبر رسید نظامی‌ها به بیمارستان و بخش اطفال حمله کرده‌اند. ما هم دسته‌جمعی به سمت بیمارستان حرکت کردیم. وارد بخش که شدیم شیشه‌ها شکسته و وسایل و تجهیزات روی زمین ریخته بود. پزشکان در حال امدادرسانی بودند، ناله زخمی‌ها از هر طرف به گوش می‌رسید. در آنجا بود که مردم مشهد چهره‌واقعی رژیم ستم‌شاهی را دیدند.

 

آینده‌نگری رهبر معظم انقلاب

این‌روزها هر زمان اتفاقی رخ می‌دهد، رهبر معظم انقلاب با سخنرانی بجا هدایتگر مردم می‌شوند و راه درست را نشان می‌دهند. این سخنرانی بجا و آینده‌نگری ایشان حرف امروز و دیروز نیست. آن‌طور که شاه‌عالمی توضیح می‌دهد، رهبر معظم انقلاب همان‌زمان هم در کارهایش آینده‌نگر بوده و قبل از هر اقدامی آن را بررسی، تجزیه و تحلیل می‌کردند. درست مانند تذکر ایشان در 9 و 10دی‌ماه که می‌گویند «صحبت‌های نظامی‌ها را باور نکنید».


شاه‌عالمی در این باره می‌گوید: مقصد راهپیمایی 9دی‌ماه باغ استانداری بود. به ما خبر رسیده بود که قرار است در این روز ارتش به مردم بپیوندد. خاطرم هست در طول مسیر رهبر معظم انقلاب گفتند حواستان باشد صحبت‌های نظامی‌ها را باور نکنید. به استانداری رسیدیم. 

مدتی که گذشت؛ تانک‌ها به خیابان آمدند، مردم تصور کردند قرار است ارتش به آن‌ها بپیوندد، اما پیش‌بینی رهبر معظم انقلاب محقق شد و آنچه نباید رخ می‌داد اتفاق افتاد و صحنه‌های بسیار دردناکی با آمدن تانک‌ها رقم خورد. بوی خون و باروت و فریادهای درخواست کمک مردم برای امدادرسانی یک لحظه از پیش چشمم کنار نمی‌رود. در ادامه این اتفاق، فردای آن روز هم مردم خشمگین به خیابان آمدند و واقعه ناگوار 10دی‌ماه در دفتر تاریخ ثبت شد.

مشهد در بهمن 1357

شاه‌عالمی به‌خاطر دارد که در روز 12بهمن مردم مشهد از بازگشت امام (ره)بسیار خوشحال بودند و در حرم مطهر رضوی و سایر خیابان‌های شهر نقل و شیرینی توزیع می‌کردند. او ادامه می‌دهد: از 12بهمن تا 22بهمن تجمع‌هایی انجام می‌شد. حتی یادبود شهدای 9و10دی‌ماه را مردم باشکوه برگزار کردند. 

در یکی از تظاهرات‌ها از مسجد کرامت شروع کردیم عکس‌های امام خمینی(ره) را در بین مردم توزیع کردیم و در میدان بیمارستان امام رضا(ع) قطعنامه این تظاهرات توسط مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی قرائت شد.

از 12بهمن تا 22بهمن تجمع‌هایی انجام می‌شد. حتی یادبود شهدای 9و10دی‌ماه را مردم باشکوه برگزار کردند

 در 22بهمن‌ماه خبر پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاهنشاهی را شاه‌عالمی از رادیو ملی می‌شنود او توضیح می‌دهد: مردم به خیابان‌ها آمدند. شیرینی و نقلی بود که در بین مردم توزیع می‌شد. این تمام فعالیت شاه‌عالمی نیست. 

زیرا او با پیروزی انقلاب بخش دیگری از مبارزه‌اش شروع می‌شود. او به کردستان می‌رود و در مبارزه با جدایی‌طلب‌ها در کنار شهید علی صیاد شیرازی و شهید مصطفی چمران مبارزه می‌کند. بعد از تمام شدن قائله کردستان به مشهد برمی‌گردد و به آموزش بسیجیان برای شرکت در جنگ می‌پردازد. البته که خودش بارها در جنگ و عملیات‌های مختلف شرکت کرده است.

 

کردستان و ضدانقلاب‌ها

«برخی سربازها و ارتشی‌ها قبل از انقلاب پادگان‌ها را ترک و به انقلاب مردمی پیوسته بودند. ضدانقلاب‌ها با این تصور که پادگان‌های خالی فرصتی مناسب برای شورش و جدایی‌طلبی است، دست به شورش زدند.» این شروع صحبت‌های شاه‌عالمی درباره رفتنش به کردستان و درگیرهای مسلحانه‌ای است که با ضدانقلاب‌ها در آن‌زمان داشتند.

 او می‌گوید: ضدانقلاب‌ها گروهک‌های مختلفی بودند که در گنبد، سیستان و بلوچستان و کردستان بیشترین فعالیت را داشتند. امام(ره) فرمان دادند تا تکلیف غائله کردستان را سر وسامان بدهند. همین فرمان سبب شد تا جمعی از نیروهای مشهد به عنوان داوطلب در لشکر77جمع شویم. به همراه درجه‌داری به تهران رفتیم.

 در آنجا ما را به پادگانی بردند که از شهرها و استان‌های مختلف نیروهای داوطلب آمده بودند. افسری آمد و گفت افرادی که آموزش دیده‌اند از جمع جدا شوند. سایر نیروها هم برای آموزش‌های نظامی به نقطه‌ای دیگری رفتند. بیشتر از 100نفر برای اعزام به مسجد جامع کرمانشاه انتخاب شدیم و سپس به سنندج رفتیم. آن زمان مصادف با رئیس‌جمهوری بنی‌صدر بود و از نظر امکانات وضعیت خوبی نداشتیم. حتی مجبور بودیم مهمات و وسایل جنگی را در نبردهایی که با منافقان داشتیم از خودشان بگیریم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44