در دوران انقلاب و همچنین دفاع مقدس، زنان بسیاری بودند که شوهران و فرزندان خود را راهی کوچهپسکوچههای شهر و جبهه کردند؛ زنانی که امامخمینی نقش آنها در پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین پیروزی بعد از هشت سال دفاع از مرزوبوم را بسیار بااهمیت میشمارد و در اینباره میفرماید: «ما نهضت خودمان را مدیون زنها میدانیم.» زنانی که صدایشان در پیروزی انقلاب اسلامی از همه رساتر بود و با حضور قدرتمند خود در راهپیماییهای سال1357 چهرهای دیگر از یک زن را به جهانیان معرفی کردند.
همین زنان بودند که اگر در پشت جبهه فعالیت نمیکردند، نیمی از کارهای جنگ به روی زمین میماند و فشارهای زیادی به رزمندهها وارد میشد. ترغیبها و تشویقهای این زنانِ نمونه بود که مردان را سرپا نگه میداشت. آنان با دست کشیدن از آمال و آرزوهایشان، سختی جنگ و دلتنگی برادران و فرزندان و همسرشان را کم میکردند.
اولین نقش برجسته بانوان در انقلاب سیونهساله ایران اسلامی، حضور پررنگ در تظاهرات بود. آنان با مشتهای گرهکرده خود به زن ایرانی در جهان، آبرو بخشیدند و سپس در دوران جنگ تحمیلی با تشویق و تحریک همسران و فرزندانشان برای حضور در جبهههای حق علیه باطل و در عین حال به دوش کشیدن مدیریت خانه و خانواده، این حرکت را تکمیل کردند. حضور فعال بانوان در تظاهرات سال1357 و همچنین ادامه راهشان در جنگ تحمیلی که هر یک عزیزی را با میل خود راهی جنگ کردند، موضوعی است که در این گزارش به آن خواهیم پرداخت.
در دوران انقلاب، زنان محلههای مختلف نقشهای زیادی را برعهده میگرفتند. فعالیتهایی همچون هماهنگ کردن خانمهای محل برای حضور در تظاهرات، نگهداری از بچههایی که مادرشان در تظاهرات حضور داشت و... . البته در دوران دفاع مقدس نیز همین زنان با فعالیتهای خود از جنگ و رزمندهها حمایت و پشتیبانی کردند؛ حمایتهای مالی و تدارکاتی برای رزمندهها، بستهبندی و آماده کردن مواد غذایی خشک برای رزمندگان و همچنین استفاده از تخصصهای خود برای تهیه و ارسال وسایل موردنیاز رزمندهها ازجمله این فعالیتها بود.
از این دست زنان در محلهها کم نیستند. اگرچه در هر محله، نمونههای بارز این زنان یافت میشود که در دورانی سخت، یک پای درآمدزایی خانواده شدند و در کنار آن برای روحیه دادن به رزمندهها بیکار ننشستند، اما زنان محله توس زنانی هستند که عقبه انقلاب و جنگشان حالوهوای دیگری دارد.
زنانی که با تمام مشقتها از صبح بر روی زمین کشاورزی بهجای مرد بهجنگرفتهشان کار و به بچهها رسیدگی میکردند و عصرها هم در مسجد محله یا پایگاهی دورهم مینشستند و برای عزیزانشان در جنگ بافتنی میبافتند و غذا درست میکردند. شاید به زبان راحت باشد اما باید یک روز را اینگونه زندگی کرد تا متوجه کار بزرگ این زنان شد.
بهسراغ زنان محله توس رفتهایم که در زیرزمین خانه حاجآقا واحدی، معتمد محله، گردهم جمع میشدند و فعالیتهای انقلابیشان، بزرگشان کرد و آنها را از سایر همنوعانشان متمایز کرد. زیرزمینی که آن روزها خانم درویشی دراختیار زنان محله قرار داده بود تا برای انجام امور مربوط به هماهنگی تظاهرات علیه شاه و همچنین جنگ استفاده شود. این زیرزمین نهچندان بزرگ نقش زیادی در شکلگیری فعالیتهایی دارد که امروز ما آن را عقبه فعالیتهای انقلابی و همچنین جنگ زنان محله توس میشناسیم.
«آن روزها ما در جاده قدیم امکاناتی نداشتیم و برای رسیدن به مشهد و حضور در تظاهرات باید از صبح زود از خانه بیرون میآمدیم تا ظهر به مشهد برسیم و بعد از حضور در تظاهرات، بتوانیم قبل از غروب خورشید به خانه برسیم.»
این را خانم درویش میگوید و ادامه میدهد: «مردهایمان صبح زودتر میرفتند؛ چراکه ما تا غذا را آماده میکردیم و به بچهها میرسیدیم، کمی دیر میشد اما خودمان را هر جور بود، به مشهد میرساندیم. گاهی هم یک مرد میماند تا با ما به مشهد بیاید. آن روزها ماشین به راحتی امروز دردسترس نبود. خیلی باید خوششانس میبودیم که ماشینی در جاده، ما را سوار میکرد و به مشهد میرساند، در غیر اینصورت تا مشهد پیاده میآمدیم.»
یکی از زنانی که در این گزارش، ما را همراهی میکند، خانم واحدی است. این بانو درباره فعالیتهای انقلابی بانوان محله توس میگوید: «ما گوش به فرمان امام بودیم. هر شب اوضاع شهر را از همسرانمان میپرسیدیم تا بتوانیم ما هم برای تظاهرات فردایش برنامهریزی کنیم.»
او ادامه میدهد: «هر لحظه منتظر شنیدن اسمش بودم که از رادیو جزو مفقودشدهها اعلام شود یا خبر شهادتش را برایم بیاورند، با این وجود ایمانم را از دست ندادم و با توکل بر خدا صبر کردم.» اینها را همسر مردی میگوید که همسرش دو سال تمام در جبههها جنگیده و او در جامعه نابسامان آن سالها دربرابر تمام مشکلات ریزودرشت تنها بوده است.
گوش به فرمان امام بودیم. هر شب اوضاع شهر را از همسرانمان میپرسیدیم تا بتوانیم ما هم برای تظاهرات فردایش برنامهریزی کنیم
بیبیابراهیمی ادامه میدهد: «هر کاری میکردیم، از آشپزی بگیرید تا بافتنی و بستهبندی خوراکیها. بیکار نبودیم، حتی لحظهای. با این کار هم سرمان بند میشد و کمتر به مشکلات پیشرویمان فکر میکردیم و هم تسلیای بود برای دلتنگیهایمان. ما مردانمان را به جنگ فرستاده بودیم و هر یک بهنوعی میخواستیم وظیفهمان را تماموکمال ادا کنیم.»
بسیاری از این بانوان محله توس هر روز چادرهای خود را به کمر میبستند و تمام تلاشان را میکردند که با پختن غذاهایی که ماندن چند هفته آنها باعث فاسد شدنشان نمیشود، غذای کافی به سنگرها برسانند.
کیومرثی، یکی دیگر از بانوانی که از ابتدا در ستاد پشتیبانی جنگ محله حضور داشته است، میگوید: «هدفمان یکی بود. میخواستیم آب و غذای کافی به رزمندهها برسانیم. آنها برای جنگیدن باید انرژی کافی میداشتند و همه ما هم در این کار کمک میکردیم. برای تقویت روحیه بعدازظهرها دورهم جمع میشدیم و با گپوگفت تا پاسی از شب، غذا درست میکردیم. بعضی خانمها هم کلاه و شالگردن و لباس میبافتند.»
اگر این زنان و اقداماتی که بدون چشمداشت انجام دادند نبود، کارهای زیادی به مردان، تحمیل میشد که درواقع باری میشد بر روی سایر وظایفشان. واحدی در اینباره میگوید: «آن سالها کسی را در محله پیدا نمیکردید که نداند برای انقلاب و پیروزی آن باید چهکار کند.
همه ما برنامهریزی زندگیمان را بر همین اساس گذاشته بودیم. بعد از انقلاب هم هر کسی هر تخصصی که داشت، برای کمک به جنگ بهکار میبرد بدون اینکه چشمداشتی داشته باشد یا در قبال کارش، مزدی بگیرد. اگرچه همه ما به لحاظ مالی در رفاه نبودیم و در خیلی از مواقع خانوادههایی بودند که احتیاج به کمک مالی داشتند، باز هم دلشان نمیآمد که کمک نکنند چه در تهیه و خرید مواد اولیه غذایی برای رزمندهها و چه در شستوشوی لباس رزمندهها. من به یاد دارم خیلی از خانمها برای اینکه گره از کارشان باز شود، تخصصشان را نذر رزمندهها میکردند.»
یکی دیگر از بانوان در توضیح بیشتر میگوید: «وقتی لباسهای رزمندهای را برای شستوشو میآوردند، فقط خون بود. باید لباسها را در ظرفی میجوشاندیم تا بیماریهای دیگر را نیز از بین ببریم. با امکاناتی که آن زمان بسیار کم بود، کارمان خیلی دشوار میشد.»
جنگ تحمیلی، خسارتهای مالی و جانی زیادی را به مردم تحمیل کرد که اگر صبوری و آرامش زنان نبود، چهبسا خیلی از مردان رزمنده صبوریشان را در جبهههای جنگ از دست میدادند. در دوران جنگ چند نفر از بانوان محله، مسئول دوختودوز بودند. خیاطی لباسهایی که بعد از شستن احتیاج به خیاطی داشت، برعهده این بانوان بود.
اگر صبوری و آرامش زنان نبود، چهبسا خیلی از مردان رزمنده صبوریشان را در جبهههای جنگ از دست میدادند
خانم سلطانی در اینباره میگوید: «زنانی که در پشت جبهه کار میکردند، هرگز شناخته نشدند؛ مثلا کسی نمیدانست که این خانمها از پول و هزینه شخصی خود برای خرید دکمه و نخ استفاده میکنند و لباسهایی را که بعد از شستوشو احتیاج به دوختودوز دارد، ترمیم و تعمیر میکنند.»
یکی دیگر از بانوان در ادامه میگوید: «بهراستی آن روزها برای زنان محله ما روزهای سختی بود اما همه یک درد مشترک داشتیم و همه بههم کمک میکردیم. اگر بچهای بیمار میشد، همه مادرش میشدند و اگر یکی دلتنگ میشد، همه دلداریاش میدادند. اکنون خوشحالیم زحمتهایی که کشیدهایم، بینتیجه نمانده است؛ چراکه ما از این محله شهیدان زیادی را تقدیم انقلاب و اسلام کردیم.»
«به دوستیهای آن زمان، دوستی واقعی گفته میشد. این دوستیها و رفتوآمدهای الان که دوستی نیست. آن زمان ما از حالوروز هم خبر داشتیم؛ چراکه هر روز دورهم جمع میشدیم و بهگفته خانم سلطانی، حتی وقتی حال روحی یک نفرمان خوب نبود و مشکلات به او فشار میآورد، همه کمکش میکردیم و دلداریاش میدادیم و اجازه نمیدادیم که مشکل یا سختیها سد راهمان شود و ما را از هدفمان دور کند.»
اینها صحبتهای خانم درویش است و بیبیابراهیمی در ادامه صحبتهای همسایهاش با اشاره به برکات انقلاب میگوید: «انقلاب و دفاع مقدس، سراسر برکت بود و نعمت. دوستیهایی به برکت انقلاب و دفاع مقدس بین خانمهای این محله شکل گرفت که تا امروز ادامهدار است و همین دوستیها باعث شده که هر روز بهرسم عادت آن روزها دورهم جمع شویم و از حالوروز یکدیگر خبر بگیریم.»
زنانی که آن روزها در زیرزمین معتمد محل جمع میشدند یا در مسجد با هم قرار میگذاشتند، زنانی بودند که یک هدف داشتند. هدفشان پیروزی انقلاب و بعدها روحیهبخشی به رزمندهها بود. خانم سلطانی در اینباره میگوید: «ما همهمان یک هدف داشتیم. تا یک روزی هدفمان پیروزی در انقلاب بود و به ثمر رسیدن تمام تلاشهایی که در این راستا انجام میشد. بعد از آن هم تلاش کردیم انقلابی را که بهسختی بهدست آمده بود، حمایت کنیم.
بعد از انقلاب نیز بلافاصله جنگ شروع و کار ما هم آغاز شد. هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. کسی ناامید نمیشد. کسی خسته نمیشد. کسی از هدفش روی برنمیگرداند. به نظر من، ما زنان برای رساندن رزمندهها به هدفشان که پیروزی حق بر باطل بود، در خانه و پشت جبهه کمک کردیم و نگذاشتیم آنها دغدغه لباس و خوراک داشته باشند.»
خانم واحدی نیز در اینباره اظهار میکند: «آن روزها کسی را در محله پیدا نمیکردید که فکر و کاری غیر از کمک به انقلاب و جنگ داشته باشد. ما در دوران انقلاب، بچههایمان را به پشتمان میبستیم و راهی مشهد میشدیم تا در تظاهرات شرکت کنیم و بعد از انقلاب هم از صبح تا بعدازظهر، درگیر رسیدگی به امور خانه و بچهها بودیم و بعدازظهرها خود را وقف جنگ و انقلاب میکردیم.
من به یاد دارم که روزی مشغول گوش دادن به رادیو بودم که خبری از عملیات والفجر بدهد. پسر بزرگم آن زمان کوچک بود و درحال بازی اما ناگهان به زمین خورد و استخوان بین ابروهایش شکست. مجبور شدم بچه را روی دست به بیمارستان ببرم. خیلی کار دشواری بود، آنهم برای یک دختر نوزدهساله.»
بهگفته این زنان، هر روز آن سالها خاطره بوده است و با وجود آنکه سختیهای زیادی را تحمل میکردهاند، این شیرزنان پشت خط، خم به ابروهایشان نمیآمده است. خانم کیومرثی دراینباره میگوید: «تمام خاطرههای ما هر لحظه جلوی چشممان است و با آنها زندگی میکنیم. خاطره شببیداریهایمان و خاطره غذا پختنها و ظرف و لباس شستنهایمان، همه مشترک است. اما زمزمه دعاهایمان و صلواتهایی که همه ما در هنگام غذا پختن و بافتنی میفرستادیم، همیشه در گوش من مانده است.»
خانم واحدی نیز دراینباره میگوید: «من از آن روزها و شبها فقط یک خاطره دارم و آن هم مربوط میشود به همدلی و همزبانیای که بین خانمها وجود داشت و به احترامی که به عقاید یکدیگر میگذاشتند. موردی که فقط در بین زنان آن ستاد بود و الان هم در بین زنان دیگر محله وجود ندارد.»
نکتهای که نباید فراموش کرد، نقش بانوان در پیروزی انقلاب و همچنین هشت سال دفاع مقدس است. زنانی که علاوهبر کار خانهداری، از استراحت خود نیز میگذشتند تا بهگفته خودشان، دینشان را به اسلام و انقلاب ادا کنند. زنانی که هیچگاه دیده نشدند و هیچجا نامی از آنها شنیده نشد.