خیلی زود ایستادن روی پای خود را یاد میگیرد زیرا از کودکی مادری قوی و مستقل را بالای سر خود میبیند که حاضر نمیشود به دلیل شرایط، عزت نفسش را زیر سؤال ببرد. او هم مادر را الگو قرار میدهد و طعم شیرین اولین حقوقش را در همان سالهای دبیرستان با آموزش هنر به دختران همسایه میچشد.
همین کار را ادامه میدهد تا امروز که نهتنها خود و خانوادهاش مشغول تولید کارهای هنری هستند بلکه 430 بانو در سطح مشهد و شهرستانهای اطراف نیز در این تولیدات سهیماند، بانوانی که بیشتر آنها به هر دلیلی سرپرست خانوارند. بانو عفت محمودی از سال 90 به همراه همسرش تولید عروسک، مگنت و کارهای خمیری را انجام میدهد و روزبهروز تعداد سفرههایی که با تولید کارهای این مجموعه رنگین شدهاند بیشتر میشود.
از دور تنها یک کلبه چوبی به نظر میرسد، اما در بیان آدمهایی که از این طریق درآمد دارند، اعضای این کلبه بخشی از خانوادهشان به شمار میروند. این کلبه در دل پارک کوهسنگی مشهد قرار دارد و صدای آب مانند موسیقی بیکلامی در کلبه جاری است. بیشتر کارهای هنریای که در اینجا میبینم بهاصطلاح مینیمال هستند و شاید بعضیهایشان ارتفاعی به اندازه 2 بند انگشت داشته باشند.
به این فکر میکنم که این کلبه برای کسانی که جزئیات برایشان مهم است جای جذابی خواهد بود. روی پنجرههای این سازه چوبی، عروسکهای دستدوز که با فرهنگ کشورمان همخوانی دارند آویزان شدهاند. طرف دیگر، تابلوهای فانتزی چراغدار کنار هم چیده شدهاند. روی میز فلزی جلو ویترین، سرتاسر مگنتهای آهنربایی قرار دارند. خلاصه هر طرف سر بچرخانی، کار دست زنان هنرمند را میبینی.
محمودی متولد سال 59 و تکدختر خانواده است. پدرش را زمانی که دوساله بوده است از دست میدهد و مادر با انجام کارهای هنری، نمیگذارد چرخ زندگی از حرکت بایستد. هنوز به یاد دارد وقتی شبها از خواب بیدار میشد، مادرش را میدید که بالای سر آنها نشسته است و رجبهرج بافتنی میبافد. بعد از مدتی، مادرش ماشین میخرد و با آن کار میکند تا زندگیشان بگذرد. محمودی نیز پا جای پای مادر میگذارد و او را الگوی قرار میدهد. از دبیرستان هنر مکرومهبافی را یاد میگیرد و به مرور در تولید کار دست با خمیرهای چینی مهارت کسب میکند.
بانویی سرزنده و شاداب است که تاکنون همه پستیبلندیهای کارش را به جان خریده است. از ابتدای مصاحبه، بارها به همراهی و حمایت خانواده و همسرش اشاره میکند و اینکه بدون همراهی آنها امروز موفقیت و گستردگی کارش ممکن نبود. به یاد دارد اولین کاری که با خمیر درست میکند یک سینی برنج، کباب و گوجه بوده است که مربی هم خیلی از کارش تعریف میکند و مشوق او میشود.
«به این دلیل که 2 فرزند بودیم و یک برادر داشتم که 9 سال از من بزرگتر بود، زمان زیادی را در خانه تنها میماندم. دوست داشتم در اجتماع باشم و با همسنوسالان خودم ارتباط برقرار کنم. به همین دلیل، هنری را که بلد بودم به دیگران یاد میدادم. ضمن اینکه میخواستم کمکخرج خانوادهام باشم یا دستکم خرج خودم را دربیاورم.»
هفدهسالگی ازدواج میکند، اما به دلیل علاقهاش به هنر، از این کار دست نمیکشد. همسرش مغازه لوازم خانگی داشت. او نیز در کنار کمک به همسرش، کارهای هنری خودش را میفروخت. آنها از همان ابتدا مبنا را بر همراهی و اشتراک میگذارند تا اندازهای که در دوران عقد، کارهای مکرومهبافی مربوط به جهیزیه عروس را از چراغخواب گرفته تا سطل زباله، جادستمالی، آویز و ... انجام میدادند.
«من و همسرم از دل خانوادههایی معمولی بیرون آمده بودیم که رفاه چندانی نداشتیم، اما هردو دستمان را سر زانوهایمان گرفتیم و کار را شروع کردیم. حدود 2 سال در قوچان زندگی میکردیم و همانجا آموزش را شروع کرده بودم. البته آن زمان آموزشم رایگان نبود. برای جهیزیه عروس خیلی سفارش قبول میکردیم و شاید اگر آنجا میماندیم، از نظر اقتصادی برایمان خیلی بهتر بود.»
کار لوازم خانگی خوب پیش میرود تا زمانی که نوسانات دلار بازار را خراب میکند و تصمیم میگیرند هردو کار دستسازههای خمیری را دنبال کنند. «سال 90 تنها خودم و همسرم با 2 نفر نیروی کار شروع به فعالیت کردیم و چند سال ابتدایی جرات نمیکردیم مغازهای را اجاره کنیم. کرایهها زیاد بود و تنها در نمایشگاهها شرکت میکردیم.
سال 94 تعدادمان به 40 نفر با تولید 17 محصول رسیده بود و میخواستیم محلی برای فروش در پارک کوهسنگی داشته باشیم. مدیر پارک نیز برای این موضوع به ما خیلی کمک کرد.»
بعد از پیگیری و رفتوآمدها، سرانجام مجوز فروش در پارک را دریافت میکنند و به آنها اعلام میشود میتوانند 3 تا 4 سال آنجا بمانند. هرچه داشتند و نداشتند، و با قرض، سازهای چوبی در میان پارک بنا میکنند و به گفته خودش، با خون دل، این کلبه جان میگیرد. هر کسی از شروع به کار جدید و رهایی از شغل سابقشان خبردار میشد، معتقد بود اشتباه میکنند.
«خودمان نیز قبول داشتیم شروع این کار ریسک است، اما مطمئن بودیم در نهایت جواب میدهد. قرار را بر این گذاشتم که به بانوان، رایگان آموزش بدهم به این شرط که با مجموعهمان همکاری کنند. قیمتهایمان نیز طوری بود که مردم توان خرید داشتند و استقبال میکردند.»
نمیخواستیم مانند بعضی افراد که ارزشی برای تولید ملی و سرمایه انسانی خودشان قائل نیستند باشیم
مرداد سال 95، کلبه را افتتاح میکنند. با اینکه همهچیز خوب پیش میرفت و رونق روزافزون کار محمودی را به ادامه راه امیدوارتر میکرد، سال 96 کلبه پلمب میشود. میگویند برای کار در آنجا باید 80 میلیون تومان بپردازند. انگار یک سطل آب یخ روی سرش خالی میکنند. ناگهان، پایان روزهای امیدواری را به چشم میبیند.
«به مسئولان مربوط توضیح دادم که تعداد زیادی از بانوان از این طریق نان سر سفرههایشان میبرند، اما پاسخی به من ندادند. نمیخواستیم مانند بعضی افراد که ارزشی برای تولید ملی و سرمایه انسانی خودشان قائل نیستند باشیم و یک مغازه اجاره کنیم و اجناس چینی بفروشیم.»
یکی از خصوصیاتی که محمودی همیشه در خودش دیده است پیگیری است. هرجا لازم میشود، بهاصطلاح کفش آهنین به پا میکند. اما اینبار گره کور بود و با اینکه پس از رفتوآمدها، هزینه هشتادمیلیونی به 40 میلیون تومان کاهش مییابد، باز هم این مبلغ را نداشتند.
«آن روزها ناامید شده بودم. به همسرم گفتم: ما که نمیتوانیم این پول را جور کنیم پس باید قید کلبه را بزنیم و مانند قبل تنها در نمایشگاهها شرکت کنیم. اما یکی از کسانی که دستسازههای خمیری را به من یاد داد و حالا او هم برای این مجموعه کار تولید میکند، در آن روزهای سخت به من گفت: حواست باشد که اکنون خدا به دست تو دارد روزی بندههایش را میدهد. پس سعی کن کم نیاوری! این حرف موجب شد همان روز نظرم را عوض کنم و دیگر به هیچ قیمتی حاضر نشوم آنجا را از دست بدهم.»
محمودی تصمیمش را میگیرد و به دنبال آن، از هر کسی که در آشنا و فامیل بود، حتی از فروشنده مغازهاش، پول قرض میکند و سرانجام مبلغ جور میشود. اکنون علاوه بر اینکه با این کار برای خانواده خود و حتی فامیلشان اشتغالزایی شده است، زنانی از نیشابور، چناران، قوچان، کاشمر و روستاهای اطراف مشهد نیز در این زمینه فعالیت دارند.
«اکنون 430 نفر از بانوان با ما کار میکنند. حتی تعدادشان بیش از اینهاست زیرا خیلی از اوقات به مادر خانواده کار میدهیم، اما همه اعضای خانواده پابهپای او کار میکنند، حتی بچههای کم سنوسال. ضمن اینکه 8 مرد برایمان کارهای خمیری درست میکنند.»
تعدادی از بانوانی که حالا با او کار میکنند از طریق نمایشگاه با آنها آشنا میشوند و نمونه کار میآورند. او به بانوان دیگر در مسجد پارک کوهسنگی آموزش میدهد. در روستاها نیز به سرگروه بانوان آموزش میدهد تا کار سریعتر پیش برود.
«اکنون بانوان در محلاتی مانند بسکابادی و رسالت در مشهد یا روستاهای چهاربرج، شهرک رضویه و ... برای این مجموعه کار میکنند. وقتی برای تحویل مواد اولیه یا دریافت کارها به سراغشان میروم و میبینم در مقایسه با قبل که بیکار بودند و در نبود درآمد، امکاناتی نداشتند، اوضاعشان بهتر شده است، خوشحال میشوم. بانویی با ما کار میکند که چند دختر دارد، اما شوهرش محکوم به حبس ابد و یک روز است. این مادر یکتنه با دستسازههای خمیری، زندگیاش را میچرخاند.»
محمودی سقفی برای جذب نیروهای بیشتر در این مجموعه تعیین نکرده است و هنوز هم نیروی کار میخواهد. برای نمونه از حالا به فکر تولیدات عید نوروز و سال جدید است. حتی افرادی برایش کار تولید میکنند که معلولاند، اما از این طریق درآمد دارند.
«از تولید و جذب نیرو نمیترسیم. هنوز هم از بانوان هنرمند یا بانوانی که میخواهند کار را یاد بگیرند و شاغل شوند، دعوت به همکاری میکنم. هماکنون کسانی که با ما کار میکنند هفتهای 200 تا 500 هزار تومان درآمد دارند. بستگی دارد خودشان چقدر کار کنند. همه لوازم موردنیاز را هم در اختیارشان میگذارم. مواد اولیه خیلی گران شده، اما هیچوقت سود آنچنانی برایم اهمیت نداشته است. کار برایم مهم است.»
در این 2 سال، مانند بسیاری از مشاغل دیگر، کرونا بر رونق کار محمودی نیز اثر میگذارد. ضمن اینکه در این دوران، مدتی حتی ورود به پارکها ممنوع بود و کلبه آنها در دل پارک جا خوش کرده بود. شاید چاره منطقی این بود که حدود 15 نیرو از این مجموعه کم شوند تا هزینهها سرشکن شود، اما تعدیل نیرو با هدف محمودی برای اشتغالزایی بیشتر در تضاد بود.
«خوشبختانه در این 2 سال شهرداری کمک کرد. اجارهها را خیلی کم کردند و از این نظر به ما کمک شد. اما برای اینکه نیرویی را از گود کاری خارج نکنیم، هرچه پسانداز داشتیم استفاده کردیم. ضمن اینکه ماشینمان را هم فروختیم تا کار تعطیل نشود. حتی در این مدت 120 نفر به مجموعهمان اضافه کردیم تا محصولات جدیدی ارائه بدهیم.»
او هنوز هم پابهپای بانوانی که به واسطه این مجموعه اشتغال دارند کار میکند. به گفته خودش، اگر شبانهروز 24 ساعت است، او 26 ساعت کار میکند! محمودی بخشی از خانهاش را نیز به کارگاه تبدیل کرده است و هر روز در حین اینکه غذا میپزد، با همسرش و به وسیله دستگاه، خمیر میزنند یا بستهبندیها را انجام میدهند.
اسباب خانه را مایه آسایش نمیداند و معتقد است آرامش را باید در حوزههای دیگری جستوجو کرد
«هنوز هم همه نقاشیهای دستسازههای خمیری را همسرم انجام میدهد. مادرم نیز مانند گذشته، زن مستقلی است و او نیز کارهای تولیدی را انجام میدهد. بیشتر در کارگاه خانگی کار میکنیم و هفتهای 4 روز به بانوان سرکشی میکنیم. زیاد به کلبه نمیرویم زیرا فروشنده هست و معمولا در فصلهای سرد سال، به دلیل کمبود مسافر، زیاد مشتری زیادی نداریم.»
او جلسات بسیاری را در حوزههای کارآفرینی و کسبوکار شرکت میکند تا رونق بیشتری در کارش شاهد باشد. معتقد است پول یک چیز است و برکت پول چیز دیگر. ضمن اینکه اسباب خانه را مایه آسایش نمیداند و معتقد است آرامش را باید در حوزههای دیگری جستوجو کرد.
«در این کسبوکار تازه داشتیم جان میگرفتیم که کرونا همهچیز را به هم ریخت و به ما لطمه بسیاری زد. باز هم این کار برکت دارد. با وجود اینکه پساندازمان را در این دوران استفاده کردیم، هنوز هم برای تفریح و گذراندن زمان با خانواده خود وقت میگذاریم و پنجشنبهها و جمعهها کار نمیکنیم.»
او بر این باور است که حمایت خانواده نقش بسیار پررنگی در پیشبرد کارها و موفقیت دارد. محمودی به یاد دارد اولین بارها، زمانی که کاری را تولید میکرد و از همسرش نظر میخواست، با اینکه تولیدش ایراد داشت، هیچوقت بهاصطلاح ذوق او را کور نمیکرد و در نهایت، ایراد کارش را غیرمستقیم به او میگفت.
«متأسفانه اکنون بانوانی را میبینم که حتی از سوی همسرشان نیز حمایت نمیشوند. 2 پسر چهاردهساله و بیستویکساله دارم. یکی از آنها در یکی از نمایندگیهای فروش کار میکند و دیگری در کارگاه خانه برای چسباندن آهنربا و بستهبندی فعالیت دارد. خوشبختانه از این سن وارد بازار کار شدهاند که تجربه خوبی برایشان است.»