خیلی از ما به قول قدیمیها همیشه دنبال لقمه حاضر و آماده میگردیم. چه در کار و چه در تحصیل. وقتی قرار است پایاننامه بدهیم یا کار تحقیقی کنیم، ترجیح میدهیم به سلولهای خاکستری مغزمان زیاد فشار نیاوریم، یک جست و جوی کوتاه در اینترنت میکنیم و موضوعی که صدها بار از سوی صدها نفر دربارهاش تحقیق شده است، انتخاب میکنیم و قس علی هذا.
درخیلی از حوزههای دیگر هم این اتفاق میافتد. بعضی از پژوهشگرها، کارآفرینها، مخترعها و حتی صاحبان صنایع در ایران حال و حوصله تحقیق و پژوهش ندارند. ترجیح میدهند لقمه حاضر و آماده نفر قبلی را کمی ارتقا دهند و چیزهایی به آن اضافه کنند. راستش خیلی دغدغه حل کردن یکی از مشکلات جامعهشان ندارند و اصلاً کاری ندارند که دور و برشان چه اتفاقی دارد میافتد.
خلاصه اینکه آدمهایی شبیه اکبر کوهستانیمقدم کم پیدا میشوند. آدمی در مرز ۴۰ سالگی که دغدغه و نگرانیاش برای سلامت جامعه مسیر زندگیاش را دگرگون میکند و نماینده معتبر یک شرکت بزرگ الکترونیک در مشهد، تبدیل میشود به یک کارآفرین در حوزه غذا و دارو. به سراغ این کارآفرین محله حجاب میرویم تا برای ما از شرح زندگیاش بگوید.
آقای کوهستانی مقدم، بگذارید گفتوگویمان را اینطور شروع کنیم. شما رشته تحصیلیتان در دانشگاه مرتبط با غذا و دارو بود که به این حوزه علاقهمند شدید؟
مدرک تحصیلیام هیچ ربطی به کاری که الان دارم انجام میدهم، ندارد. من در دانشگاه پیام نور مشهد، مدیریت بازرگانی خواندم و دانشآموخته شدم. حتی شغلی که تا سال ۱۳۹۴ داشتم هم هیچ ارتباطی به کاری که امروز انجام میدهم نداشت. ما در حوزه الکترونیکی و مخابرات کار میکردیم و نمایندگی یک شرکت معتبر را در شرق ایران داشتیم و درآمدمان هم به لطف خدا خوب بود. اما علاقهام به طب سنتی زندگیام را عوض کرد.
این عشق و علاقه به طب سنتی که مسیر زندگیتان را عوض کرده است، سروکلهاش از کجا پیدا شد؟
ماجرا برمیگردد به ۶، ۷ سال پیش. سیستم ایمنی بدنی من ضعیف بود و مدام سرما میخوردم. سرماخوردگیهای سخت و طاقتفرسا. هیچ دکتری هم نتوانسته بود که این نقص بدن من را تشخیص بدهد و درست و حسابی درمانش کند. تا اینکه یکی از دوستانم که دستی برآتش طب سنتی داشت، یک رژیم غذایی را به من پیشنهاد کرد و بعد از چندماه مشکل من کاملاً برطرف شد. دیگر خبری از سرماخوردگیهای سخت پشت سرهم نبود. نه فقط من که بقیه اعضای خانوادهام هم وقتی یک سری مسائل که در طب سنتی ایرانی آمده بود، رعایت کردند، مراجعههای مکررشان به دکتر تا حد زیادی پایین آمد و دیگر درگیر خیلی از بیماریها نشدند.
این علاقه چطور تبدیل به دغدغه شد؟
مطالعاتم درباره طب سنتی به شکل عجیب و غریبی بالا رفت. برایم جالب بود که در طب سنتی ممنوعیتهایی وجود دارد. مثلاً میگویند ماکارونی نخورید. ما هم میگوییم چشم و نمیخوریم. به جایش چه چیزی مصرف کنیم؟ کسی جوابی ندارد بدهد. یعنی در طول این سالها هیچکس پیدا نشده که جایگزینی برای این ممنوعیتها پیدا کند. جرقهای در ذهن من ایجاد شد و با خودم گفتم که میشود روی بازار مصرف این خوراکیها کار کرد. در واقع به جای اینکه ژست منتقد بگیرم و بگویم که چرا کسی کاری نمیکند، خودم دست به کار شدم و شروع کردم به تحقیق برای پیدا کردن جایگزینهای این ممنوعیتها.
چرا خوراکی ناشناختهای مثل سبوس برنج؟ در همان تحقیقاتتان آن را کشف کردید یا باز اتفاق دیگری افتاد که توجهتان به آن جلب شد؟
من خودم چندین سال بود که مصرفکنندهاش بودم. اینقدر از سبوس برنج معجزه دیده بودیم که اطرافیانم هم مشتری پروپاقرص آن شده بودند. فصل برداشت برنج میرفتیم شمال و کیسه و کیسه سبوس برنج میخریدیم، خودمان به قول معروف بوجاریاش میکردیم و بعد هم مصرف. یک روز در حین وبگردی و مطالعه درباره سبوس برنج، دیدم یک نفر برای فروشنده سبوس برنج پیامی گذاشته که شما با آنزیمهای سبوس برنج چه کار میکنید، چون سرطانزاست؟ راستش ترسیدم. گفتم نکند خدایی ناکرده سرطان بگیریم. چون آن زمان من ۷۰۰-۶۰۰ کیلو سبوس برنج از شمال میآوردم و یک فراوری کوچک رویش انجام میدادم و به دوست و آشنا میدادم. شروع کردم به خواندن مقالات مختلف. در بین ایرانیها که چیزی پیدا نکردم، خارجیها، اما تحقیقات کاملی روی سبوس برنج انجام داده بودند. دیدم ما با گنجی روبهرو هستیم که قدرش را نمیدانیم. گنجی که ۸ بیماری را مستقیم از بین میبرد و روی خیلی از بیماریهای دیگر تأثیر مستقیم دارد.
این همان چیزی بود که شما دنبالش میگشتید؟
بله دقیقاً؛ من در جستوجوهایم متوجه شدم که در ایران اصلاً سبوس برنج را درست و حسابی نمیشناسند و از آن بدتر اینکه روش فراوریاش هم اشتباه است. در این میان به دو، سه روش فراوری رسیدم که فرنگیها رویش کار کرده بودند و به قول معروف از همه بهتر بود. چون عمر سبوس برنج را بدون اضافه کردن مواد شیمیایی تا ۲ سال بیشتر میکرد.
تصمیم گرفتم به صورت جدی روی این ماجرا کار و روشهای فراوری سبوس برنج را بومیسازی کنم. خودم که اطلاعاتی نداشتم و اصلاً رشته دانشگاهیام چیز دیگری بود، با چند نفر از استادان علوم غذایی یک کار تحقیقاتی تقریبا بزرگ را کلید زدم که نتیجهاش شد ۱۰۰ صفحه پژوهش و آنالیز روی روشهای فراوری سبوس برنج.
این همه تحقیق و تعریف پروژههای مختلف، نتیجه خوبی هم داشت یا همان چیزهایی بود که قبلاً مصریها و آمریکاییها به آن رسیده بودند؟
ما توانستیم سبوس برنج را با یک دهم قیمت آمریکاییها فراوری کنیم. در واقع روش آنها را بومیسازی کرده بودیم.
چه چیزی احمد کوهستانی مقدم را مصمم کرد که دنبال این کار را بگیرد و ادامهاش بدهد. چون شما میتوانستید آن تحقیقات را به یک نفر دیگر بفروشید یا بایگانیاش کنید و بروید سراغ زندگیتان و عطای کارآفرینی و تولید را به لقایش بسپارید.
آنچه باعث شد من سراغ فراوری سبوس برنج بروم و وارد حوزه کارآفرینی بشوم، این بود که به چشم خودم میدیدم بیماریها و مشکلات خیلی از آدمها با همین ماده خوراکی که کسی اصلاً آن را نمیشناسد حل میشود. برادر خودم مشکلات گوارشی شدیدی داشت که وقتی دکتر برایش تجویز کرده بود سبوس برنج بخورد رفع شده بود. برای من این دغدغه بود که اگر فردی بخواهد از این خوراکی مصرف کند، ماده سالم و درست و حسابی به دستش برسد نه چیزی که معلوم نیست اصلاً سبوس برنج هست یا نه؟ آن هم مادهای که خدا در قرآن به آن قسم خورده است. در سوره الرحمن.
گفتید که سبوس برنج ۸ بیماری را مستقیم درمان میکند. چه بیماریهایی؟
یکی از مهمترینهایش؛ یبوست است که به دلیل نخوردن فیبر است. این ماده مهم در سبوسها وجود دارد که ما آن را معمولاً دور میریزیم. موقع فراوری برنج و گندم پوستهاش را دور میریزند، چون فکر میکنند بیخاصیت است. درحالی که این ۲ خوراکی را باید با پوستهاش بخوریم که دچار این ۸ بیماری نشویم و همه ویتامینها کامل به بدنمان برسد. سبوس برنج داروی دیابت است. الان خیلی از دیابتیها نباید برنج سفید بدون سبوس بخورند، چون قندشان را بالا میبرد و خطرناک است. سبوس برنج فشار خون را هم تنظیم میکند. چه آنهایی که فشارشان بالاست و چه کسانی که پایین است. ویتامین B که داخل سبوس هست، سیستم دفاعی بدن و اعصاب را تقویت میکند. کار تنظیم دستگاه گوارش را به خوبی انجام میدهد و شناختهشدهترین فایدهاش هم که جلوگیری از ریزش مو است. اینها را هم من از خودم نساختهام، درمان همه این بیماریها در کشورهای مختلف دنیا به ویژه آمریکا زیرنظر پزشکان ثبت شده است.
یک سؤال مهم در این میان پیش میآید که در ایران با این ماده خوراکی که به قول شما یک گنج است، چه رفتاری میشود؟
ببینید؛ در شمال کشور سالانه ۲۵۰ هزار تن سبوس برنج استحصال میشود. شاید باور نکنید، اما ۱۰ درصدش خوراک دام میشود و بقیه دور ریخته میشود. چون سبوس برنج زود خراب میشود و آنها شرایط نگهداریاش را ندارند.
قبل از شما کسی به این فکر افتاده بود که برود دنبال فراوری سبوس برنج و در این زمینه کارآفرینی کند یا نه؟
تا سال ۱۳۹۳ اگر اشتباه نکنم در ایران فقط دو، سه نفر رفته بودند دنبال مجوزها و استانداردهای فراوری سبوس برنج. البته نه با شیوه و روشی که ما بعد از کلی تحقیق به آن رسیده بودیم. به آنها گفته بودند که بروید با همان روشی که سبوس گندم را فراوری میکنند، سبوس برنج تولید کنید، درحالی که آن روش پر از اشکال است و سرطانزایی سبوس برنج را حفظ میکند. البته به ما هم همین را گفتند، ولی ما کلی سند و مدرک رو کردیم که این روش اشتباه است و ما بعد از این همه پژوهش شیوه درست فراوریاش را پیدا کردهایم و میخواهیم به آن سبک و سیاق کار کنیم. این را هم بد نیست بدانید که استاندارد و سازمان غذا و دارو هنوز که هنوز است در سیستمهایشان سبوس برنج را خوراک دام میدانند.
یعنی روشی که شما بعد از کلی هزینه کردن و خون دل خوردن به آن رسیدید، هنوز در سازمانهای مربوط ثبت نیست؟
متأسفانه همینطور است. ما یک پایدارسازی روی سبوس برنج انجام میدهیم که باعث میشد سرطانزاییاش از بین برود و اسیدهای چرب مضری که دارد به اسیدهای خوب تبدیل شود. همین کار به ظاهر کوچک باعث شده است که بتوانیم از سبوس برنج به ۱۳ محصول دیگر برسیم که تا همین امروز اصلاً در ایران تولید نشدهاند. نمونهاش روغن سبوس برنج است که در کشور ما پیدا نمیشود، اما مردم در شرق آسیا مدام آن را مصرف میکنند و اسمش را گذاشتهاند پادشاه روغنها. غربیها و آمریکاییها هم به آن میگویند روغن دوستدار قلب.
آقای کوهستانی مقدم؛ از زمانی که کار تحقیق و پژوهش را آغاز کردید تا آن موقع که برایتان مجور صادر کردند چقدر طول کشید؟
ما از سال ۹۵ تا ۹۶ روی تحقیق و پژوهش متمرکز شدیم و چندین مقاله علمی تولید کردیم که در ISI ثبت شد. باورتان نمیشود که ۸ ماه تمام دنبال مجوز در سازمان غذا و دارو میدویدیم. دلیلش هم خستگی کارشناسهایشان بود و گاردی که در مقابل این کار جدید ما میگرفتند. بعضیها هم خیلی علنی مسائل دیگری را مطرح میکردند که من اهل آن نبودم و برای همین تا میتوانستند سنگ میانداختند. این ماجرا به لطایفالحیلی حل شد. از آن طرف میخواستیم کارگاه را راه بیندازیم، ولی، چون شغل ما جدید بود و کدش در سیستم اتحادیههای صنفی وجود نداشت، دوباره به مشکل خوردیم. همه این فرایندها دوسال و اندی طول کشید.
طبیعتاً، چون کار جدیدی را میخواستید شروع کنید، نیاز داشتید که ماشینآلات را هم وارد کشور کنید. این ماجرا را چطور حل کردید؟
اول با یک شرکت سوئیسی ارتباط گرفتیم که کارش تولید ماشینآلات فراوری سبوس برنج بود. خرید ماشین و انتقال دانشش به ما چیزی نزدیک به ۳ میلیارد تومان هزینه داشت. بیخیالش شدیم. خودمان دست به کار شدیم و با حدود ۱۴۰ میلیون تومان نمونه داخلیاش را ساختیم که مثل همان اروپایی کار میکرد و با همان دقت کار فراوری را انجام میداد.
در این مدت شما آن نمایندگی شرکت مخابراتی را تعطیل کرده بودید یا هنوز هم مشغول بودید؟
در آستانه تعطیل شدن بود. خیلی کم رنگ شده و همه فکر و ذکر من همین ماجرای سبوس برنج و فراوریاش شده بود. بالاخره زندگی هم هزینه دارد و باید چرخش بچرخد. مجبور شدم برای مدتی در تاکسی تلفنی کار کنم که دستکم زندگیام فلج نشود و از پس خرج و مخارجمان بربیایم.
این همه سختی و سنگاندازی پشیمانتان نکرد که چرا آن شغل خوب و پردرآمد را رها کردید و سراغ این کار آمدید؟
خسته شاید شده باشم، اما پشیمان نه. چون هدف بزرگی داشتم. من همیشه نیمه پر لیوان را میدیدم. هرکسی هم که هدف بزرگی داشته باشد، بعید است به این راحتیها تسلیم مشکلات و سختیها شود. الان نزدیک به ۲۶۰-۲۵۰ نفر در کارخانهای که راه انداختهایم به صورت مستقیم مشغول به کار هستند و آمار غیر مستقیمها را ندارم. این یکی از همان هدفهای بزرگ من بود.
کارخانه شما بعد از کلی دوندگی و بالا و پایین کردن ادارههای مختلف برای جواز بالاخره راه افتاد و یک محصول تولید کردید که تقریباً کاربرد دارویی دارد و پزشکها راحت میتوانند آن را تجویز کنند. راحت قبولتان کردند یا نه؟
در اینکه سبوس برنج کاربرد دارویی دارد و خیلی از بیماریها را درمان میکند شکی نیست. آمریکاییها و اروپاییها هم این را بارها ثابت کردهاند. تحقیقات اینچنینی خیلی هزینهبردار است و حداقل ما بدون کمک سازمانها یا بیمارستانها نمیتوانیم این کار را شروع کنیم. اما از روز اولی که سبوس برنج فراوری کردیم تا همین امروز، هیچ همایشی از دستم در نرفته است. میرویم آنجا و محصول را برای پزشکها معرفی میکنیم. اولش با گارد بستهشان روبهرو میشویم، اما وقتی تحقیقات ما را میبینند کاملاً متقاعد میشوند و حتی تعجب میکنند که چطور از این مسئله غافل بودهاند. الان یکی از بیمارستانهای مشهد برای درمان یبوست بیمارانی که روی تخت هستند و نمیتوانند حرکت کنند، از سبوسهای برنج ما استفاده میکند و نتیجه هم گرفتهاند. خیلی از پزشکهای شهر مشهد هم همینطور. دیگر نمیترسند که در نسخههایشان برای بیمار سبوس برنج تجویز کنند.
وقتی که شروع کردید به تحقیق و پژوهش روی سبوس برنج، از اول میخواستید خودتان تولیدش کنید یا اینکه مثل خارجیها شما بخش تحقیق را داشته باشید و کس دیگری تولیدکننده باشد؟
من پژوهشگر هستم نه تولیدکننده. از اول هم نمیخواستم وارد ماجرای تولید شوم، اما وقتی کسی نیست سرمایهگذاری و اعتماد کند مجبور هستم که خودم وارد گود شود.
شما بعد از مدتی گویا دوباره یک ماده غذایی جدید کشف میکنید که کلی خاصیت دارد و در جامعه ایران همه از آن غافل هستند و کسی سراغ تولیدش بعید است که برود.
بله. موقع توزیع سبوسهای برنج در عطاریها و مغازهها، یک سؤال ثابت از ما پرسیده میشد. سویق هم دارید؟ از یک جایی به بعد این ماجرا برایم خیلی جدی شد و رفتم سراغش که ببینم این محصول چیست که بعضی از متخصصان طب سنتی آن را تجویز میکنند. جدای از تحقیقات علمی که وجود داشت، کلی حدیث و روایت دربارهاش پیدا کردم و فهمیدم که این محصول چقدر خاصیت دارد و ما از آن غافل هستیم. سویق در واقع آرد تفت داده شده حبوبات است به اضافه سبوس. دوباره یک پروژه تحقیقاتی را شروع کردیم. با سختی هرچه تمامتر مجوزها و سیب سلامت را گرفتیم و شدیم اولین تولیدکننده سویق در ایران. آن هم به دوشکل هم پودر و هم اسنک که خوشخورتر است. شیوه تولیدش را هم از روایات و احادیث درآوردیم. چون همهچیز به صورت شفاف در آنجا وجود داشت و از همه مهمتر اینکه علمی بود.
هیچکس قبل از شما چنین چیزی را تولید نکرده بود؟
نه اصلاً؛ حتی خود عطاریها هم نمیدانستند چیست و بعضیهایشان هرچیزی که دم دستشان میرسید را باهم قاطی میکردند و به اسم سویق دست مردم میدادند. خارجیها، اما خوب میدانستند که سویق چیست.
یعنی کار علمی دقیق انجام میدادند و این محصول را تولید میکردند؟
هم کار علمی انجام داده و هم اینکه خوردن آن را بین مردمشان ترویج کرده بودند. منبع همهشان هم احادیث و روایات ما بود. یکی از قطبهای تولید سویق در دنیا رژیم صهیونیستی است و باورتان نمیشود که سویق ما بعد از تولید سر از آلمان و دانمارک و بقیه کشورهای اروپایی درآورد.
بعضی از پزشکها و متخصصها وقتی میفهمند که مثلاً فلان ماده خوراکی در طب سنتی یا احادیث و روایات توصیه شده است و اصلاً شیوه فراوریاش را هم همانها توضیح دادهاند، در مقابلش گارد میگیرند. این اتفاق برای شما نیفتاد؟
من روی بستهبندی محصولم نوشتهام که این محصول براساس روایات و احادیث تولید شده است. ولی وقتی برای اولین بار به پزشکها نشانش دادم، آنالیزهای علمی و مواد مغذیاش را گذاشتم جلوی آنها. وقتی که متقاعد شدند مثلاً سویق عدس به خاطر مادهای که دارد برای کمخونی خوب است، به آنها میگویم که ۱۴۰۰ سال پیش امام جعفر صادق (ع) هم همین را گفتهاند و من براساس همان گفتهها این را تولید کردهام. ما با آدمهایی طرف هستیم که وابسته به آنالیز علمی هستند و تا اینها بهشان ثابت نشود، قبول نمیکنند که سویق خوب است.
سبوس برنج و سویق نقطه پایان فعالیتهای شماست یا باز هم ایده و فکر جدیدی دارید؟
هنوز کارهای زیادی میخواهم بکنم. یکی تنقلات یا به قول معروف هله و هوله سالم است. ما به بچهها میگوییم چیپس و پفک نخورید بد است و مریض میشوید و...، اما هیچ جایگزینی برایش نداریم و دوباره همان چیزها را برایشان میخریم. ما آمدیم همین اسنکهای سویق را مثل چیپس طعمدار کردیم که خوشمزهتر شود. پدر و مادرها دیگر خیالشان راحت است که دست فرزندشان خوراکی ناسالمی نیست که بماند، برای سلامتیاش مفید هم هست. خود بچه هم دنبال طعم سرکه نمکی و فلفل است و روحش هم خبر ندارد چیزی که دارد میخورد آرد عدس است نه چیپس.