نهم و دهم دی ماه ۱۳۵۷ از روزهای خونین و فراموشنشدنی در تاریخ تحولات اجتماعی و انقلاب اسلامی در مشهد است. روزهایی که در آن دهها نفر از مردم بیگناه مشهد به خاک و خون کشیده شدند. این واقعه مشهد بازتاب گستردهای در داخل و خارج کشور داشت و اتفاقهای عصر نهم دیماه پس از راهپیمایی مردم مشهد و شهادت چند تن از شهروندان سبب شد «یکشنبه خونین مشهد» در تاریخ مبارزات مردم به یادها بماند و در تاریخ ثبت شود.
روز نهم دیماه ۱۳۵۷ جمعیت زیادی از مردم در حمایت از اعتصاب کارکنان استانداری در محوطه استانداری و خیابان مقابل آن تجمع کرده بودند. مردم که گمان واکنش شدید از سوی مأموران را نداشتند اهمیت چندانی به حضور آنها ندادند و متفرق نشدند، کار به درگیری کشید.
آن روز چند نقطه از شهر مشهد از جمله فروشگاه ارتش، سینما شهر فرنگ (آفریقای فعلی)، خانه مستشاران نظامی آمریکا در کوچهای در خیابان احمدآباد (خیابان رضای فعلی)، کارخانه پپسی و «دفتر انجمن ایران و آمریکا» توسط مردم به آتش کشیده شد.
با افزایش زد و خوردها در این روز ۱۲ نفر از افسران و سربازان لشکر ۷۷ توسط انقلابیون دستگیر و پس از تعویض لباس به منزل آیتالله شیرازی منتقل شدند. عدهای از انقلابیون از سربازان فراری محافظت میکردند که به دست مردم خشمگین صدمه نبینند. سربازها را به داخل منزل میبردند و پس از اطمینان از وضعیت آنها، هر یک را روانه شهر و دیار خود میکردند. خبر فرار سربازان و تحویل اسلحهها به ارتشبد غلامعلی اویسی (فرمانده نیروی زمینی) رسید.
آیتالله خامنهای چنین نقل کرده است: «شبی ما در منزل آقای شیرازی بودیم. پسر ایشان با اویسی تماس گرفت او به اویسی گفت که آقا (آیتالله شیرازی) از عملیاتی که فرماندهان نظامی انجام میدهند ناراحت است. اویسی از آن طرف با لحن بسیار تندی گفت: من شدت عمل را بیشتر میکنم و میگویم همه را بکشند و قتل عام کنند.»
متعاقب این صحبتها، آیتالله شیرازی روز نهم دی ۱۳۵۷ حکم آزادی دو دژبان ارتش از زندان انقلابیون را صادر کرد، اما عدهای از انقلابیون با این حکم مخالف بودند. آن دو نفر آزاد شدند و با لباس غیرنظامی بیرون آمدند و به سمت حرم به راه افتادند، اما پس از خروج از منزل آیتالله شیرازی به محض اینکه وارد خیابان شدند صدای نالهشان شنیده شد و توسط عدهای به قتل رسیدند.
پس از کشتهشدن دژبانها جوان موتورسواری سر رسید. بالای سر یکی از جنازهها ایستاد و شکم جسد را از پایین تا بالا درید، اوضاع آنقدر درهم و برهم شد که کنترل امور از دست رهبران قیام و فرماندهان نظامی خارج شده بود. جنازه کشتههای ارتشی را با طناب به عقب خودرویی بستند و تا وسط میدان شهدا بردند و در آنجا از مجسمه شاه آویزان کردند و جسد یک ساواکی هم به دو جسد قبلی اضافه شد.
جمعیت عصبانی در میدان شاه (میدان شهدای فعلی) ضمن سردادن شعارهای انقلابی، اشیایی مانند سنگ و چوب را به طرف مجسمه و اجساد پرت میکردند. عده دیگری هم که قصد تخریب مجسمه را داشتند نتوانستند پایههای بتنی آن را تخریب کنند برای همین آتش زیادی در اطراف پایههای مجسمه برافروختند که بر اثر سوختن لاستیکهای مستعمل خودرو، دود غلیظی ایجاد شد و روی اجساد نشست به طوریکه جسدها کاملا سیاه شدند.
نیمه شب مأموران جنازهها را پایین آوردند و به پادگان انتقال دادند. در مراسم صبحگاه ارتش، برای تحریک احساسات سربازان و درجهداران، اجساد مأموران را که شب گذشته به قتل رسیده بودند، به نمایش گذاشتند و بدین وسیله آنان را وادار کردند تا مردم را در کوچهها و خیابانها قتل عام کنند و با ایجاد رعب و وحشت، جلو قیام گسترده مردم را بگیرند.
مردم مشهد در روز یکشنبه، بی خبر از تصمیم نظامیان برای کشتار آنها، مانند روزهای قبل به خیابان آمدند. چنانکه گفته شد، نظامیان رژیم مصمم به انتقامگیری از مردم بهدلیل تظاهرات روز پیش بودند. خودروها نیز در خیابانهای شهر مشهد از خطر تانکهای ارتش در امان نماندند.
اگر کسی با وسایل نقلیه شخصی خود برای انجام کاری از خیابانها و کوچههای شهر عبور میکرد، مورد هدف گلوله قرار میگرفت. تانکها در جلو قرار داشتند، نفربرها پشت سر و نعشکشها به دنبالشان پیش میرفتند. به محض اینکه از پادگان خارج شدند، آتش گشودند، هر که را در خیابان و کوچه دیدند، به رگبار بستند و هیچ کس از گلوله دژخیمان در امان نماند.»
(خاطرات حجتالاسلام سیدمحمد کاشف حسینی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی) در این روز، عدهای از مردم برای اعتراض به جنایتهای روز گذشته و کسب تکلیف و ادامه مبارزه، اطراف منزل علما و روحانیون تجمع کرده بودند و بهتدریج بر تعداد آنها افزوده میشد. گروهی از مردم به سوی «هتل مجاور»، «هتل امیر» و گروهی دیگر بر پشت بام مسجد کرامت رفتند و از آنجا قصد ورود به ساختمان نیروی پایداری را داشتند و سربازان ویژه نیز از داخل، مردم را به رگبار بستند.
در همین زمان، سرسپردگان رژیم به همراه تانکها و نفربرها به فرماندهی «سرهنگ فریدونی» و با دستور «سرتیپ خسروداد» که به عنوان معاون فرماندار نظامی به مشهد آمده بود، از پادگان حرکت کرده و ضمن تیراندازی در خیابانها و معابر عمومی، حدود ساعت ۱۱ به خیابان شیرازی رسیدند و به کمک سربازان نیروی پایداری شتافتند. آن طرف هم مردم راهپیمایی کرده بودند و در حال شعاردادن از فلکه برق به سمت چهارراه لشکر میآمدند.
حضور سربازان و تیراندازی به سمت مردم سبب شد تا جمعیت به اینسو و آنسو پراکنده شوند و با حرکت تانکها در چهارراه لشکر تعداد بسیاری از مردم بهویژه زنان و دختران به زیر تانک رفتند و به شهادت رسیدند. هرچند ۳۱ سال از این واقعه میگذرد، اما همچنان یاد و خاطر آن در ذهن مردم زنده است و میدان دهدی در این سالها نمادی از خاطرات آن روزهای مردم است.
* منابع: تاریخ لشکر خراسان (جلد اول)، رامین رامیننژاد / یکشنبه خونین مشهد، علی جان سکندری و احمد ذاکریراد؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی