هنوز شیرینی بهدستآوردن مدال طلایی را که مهر امسال در مسابقات رزمی کیوکوشین کشوری از آن خودش کرد، از خاطر نبرده است. هرچند حکمهای قهرمانی ریحانه دلشاد سیزدهساله یکیدوتا نیست. 13مدال طلا و حکمهای افتخار ارزش این را دارد تا قهرمانیهای این دانشآموز ساکن محله خواجهربیع را به تصویر بکشیم. زمانی با او همکلام میشویم که در حال آمادگی برای تمرینات انتخابی تیمملی است.
ریحانه دلشاد، دانشآموز مدرسه راهنمایی «نفیسه خوشنیت»، درباره علاقهمندیاش به رشته رزمی تعریف میکند: دوستی به نام نرگس داشتم که همسایهمان بود. من 8سال داشتم و نرگس 2سال بزرگتر از من بود و در رده نونهالان مقام زیاد داشت.
دوستی با او من و 2نفر دیگر از بچههای محله را هم به این رشته ورزشی علاقهمند کرد؛ بهطوری که با 2نفر از دوستان در باشگاه نزدیک منزل ثبتنام و تمرینات ورزشیمان را شروع کردیم. فاطمه و تکتم از ادامه راه بازماندند، اما ریحانه پرانگیزه به سمت هدفی که انتخاب کرده بود، پیش میرفت.
البته مثل افتخارآفرینان دیگر حمایتهای پدر و مادرش هم بیتأثیر نبود: پدر و مادرم خودشان اهل ورزش هستند و حمایت و تشویق آنها خیلی تأثیرگذار بود. تمریناتم زود نتیجه داد و به مرحله مسابقات رسید. اولین رقابتی که در آن شرکت کردم، مسابقات استانی طبس در رده نونهالان بود. هم بیتجربه بودم و هم استرس داشتم، اما سوم شدم. برای اولینبار تجربه خوبی بود، هرچند هیچکدام از این مسابقات و بردها به کسب مدال طلا در رقابتهای رزمی کشوری که در تهران برگزار میشد، نمیرسید.
مرداد سال1397 به همین دلیل در ذهن ریحانه مانده است. هنوز ابتدای راه است، اما کنار خاطرات شیرینش تلخیهایی را هم تجربه کرده است. ریحانه هنوز خاطره کتکخوردن در یک مسابقه را از خاطر نبرده است: در یکی از رقابتها حریف با وجود هموزنبودن، قدوقامتی بلندتر از من داشت؛ بهطوریکه اصلا پای من به سر او نمیرسید، چه برسد بتوانم ضربه بزنم. در آن رقابت حریف تا میتوانست به من ضربه زد، بیآنکه بتوانم از خودم دفاع کنم.
با آخرین ضربه حریف به صورتم، چنان بیحال نقش زمین شدم که داورها اعلام استراحت دادند. حالم خیلی بد بود و تصمیم گرفتم اگر قرار به باخت هم هست، پیروزمندانه باشد و باید تلاش میکردم. زمان استراحت تمام شد و دوباره وسط زمین رفتم. با سوت داور شروعکردم به زدن ضربات شکمی و اینقدر ادامه دادم تا حریف تعادلش را از دست داد و از زمین بیرون رفت. در کمال ناباوری همه من برنده آن روز میدان بودم. حالا که حرف به اینجا رسید، دوست دارد این ماجرا را هم تعریف کند: مسابقات کشوری بود و در تهران برگزار میشد. از تیم هشتنفره همه با نتیجه اول یا دومی و دست پر از میدان بیرون آمدیم. خانم فرمانی، مربیمان، بهقدری از نتیجه تیمی خوشحال بود که در برگشت از تهران ما را به شمال برد و با دوستان کنار دریا و جنگل خیلی چسبید.
ریحانه این روزها در کنار درس و مدرسه سخت مشغول تمرین با همتیمیهایش برای حضور در برنامه عصر جدید است: مربی از برنامه نمایشی و تمرینات بچههای تیم که حدود 40نفری میشویم، فیلمی تهیه کرد و آن را برای برنامه تلویزیونی عصر جدید فرستاد و تأیید شد. از همان زمان ما سخت مشغول تمرین برای اجرا در برنامه تلویزیونی عصر جدید هستیم. او به روزهای پیش رو فکر میکند که تمرینات انتخابی تیمملی را پیش رو دارد: اگر در انتخابی تیمملی رده نونهالان انتخاب شوم، در مسابقاتی که در اسپانیا برگزار میشود، بهعنوان نماینده کشورم حضور خواهم داشت.