انتهای بازار قدیمی فرش مشهد (همان بازار بزرگ مشهد قدیم) بیشاز ۴۰۰ سال است که بزرگترین حمام عمومی ایران را در دل خود جا داده؛ حمام وقفی «مهدیقلیبیک» که ۳۶۵ سال در آن برای پاکیزگی مردم، آب جاری بود. حمامی که در دوره صفویه (شاه عباس اول) به وسیله مهدی قلیبیک، میرآخور و مسئول اصطبل اسبهای شاهعباس ساخته و وقف حرم امامرضا (ع) شد.
«سیدحسین علیجانی»، همان کسی است که سالها در دوره پهلوی اول در این حمام کار کرده و نام قدیمیترین کارگر این حمام در روزهای پیری کنار اسمش نشسته است. حاجحسین متولد تپلمحله است که روزگارش از دوازدهسالگی تا بازنشسته شدن در حمام مهدیقلیبیک (حمام شاه) گذشته است؛ برای همین خوب از آن روزها خاطره میگوید که در کارکرد چندگانه این حمام، دیگهای آبگرم، خزینههای سرد و گرمش، نحوه رفتوآمد پولدار و فقیر به حمام، مردن مردم در حمام و جوهای کف آن خلاصه میشود.
داستان آمدن سیدحسین علیجانی به این حمام اینطور آغاز میشود: چندکلاس درس سواد داشتم و نتوانستم در کنار پدرم کار بازار را انجام دهم. این شد یک روز از تپلمحله تا سرشور آمدم و راهم را کجکردم به سمت حمام شاه که چسبیده به کاروانسرای بزرگی بود. همان روز اول قبولم کردند و در دوازدهسیزدهسالگی کارگر حمام شدم. کار اصلیام هم روشن و خاموش کردن حمام بود.
البته کارهای دیگر، از پول گرفتن تا لنگ و حوله خریدن، سروسامان دادن به کارگرها، تخلیه چاهها و... را هم انجام میدادم. سال ۱۳۱۳ بود که وارد این حمام شدم. آن زمان حمام و آبش با پهن اسبهایی داغ میشد که در کاروانسرای مجاور حمام نگهداری میشدند. یک کارگر گرفتم و داخل کاروانسرا گذاشتم تا هر روز پهنها را جمع و خشک کند و به من تحویل دهد.
در انتهای ماه هم از محل درآمد حمام پول پهن کاروانسرا و آن کارگر پرداخت میشد. با همین پهنها آب را داخل دیگهای بزرگی که وزن خالیشان به بیشاز ۳۰ کیلوگرم میرسید و ساخته آستانه بود، گرم و وارد خزینهها میکردم. البته بعد از چندسال خرید آزاد پهن برداشته شد. برای همین لشکر هنگ شاپور بود که به حمامدارها به ازای ۱۰۰ تومان، ۱۰۰ مهر میداد؛ یعنی هروقت در حمام پهن برای سوخت لازم بود، کارگر با یکی از این مهرها میرفت به آن اداره و سهمیه را میگرفت.
آنطور که حاجحسین تعریف کرده است، از همان ۴۰۷ سال قبل، معمار، حمام را با ۴ خزینه و چندین حوضچه کوچک درست کرده است. حوضچههایی که آب از طریق لولههای سفالی به آنها میرسیده، اما در زمان حضور او در حمام شاه خبری از این لولههای سفالی نبود: نمیدانم چه شده بود که در زمان من آن لولهها کار نمیکرد.
برای همین برای انتقال آب از داخل چاه به خزینه و حوضچهها از جوی آب استفاده میکردیم. بهعنوان مثال هر وقت میگفتند آب خزینه داغ شده، آب سرد را از سمت چاه در جویی به سمت خزینه داغ رها میکردیم تا دمایش خوب میشد و با لنگ جلو آن را میبستیم.
آن زمان آب این خزینهها را که شامل داغ، ولرم، سرد و... میشد، هفتهای یکبار عوض میکردیم، ولی هر شب که خلوت میشد و کسی داخل نبود، چرکش را با لنگ میگرفتیم. البته همه حمامهای مشهد که در آن زمان به بیشاز ۵۰ حمام میرسید، چنین رویهای داشتند؛ اما نمیدانم چه کسی شایعه کرده بود که حمام شاه حمام کثیفی است.
کفشدار، مشتومالچی، سکودار، آبگیر و کیسهکش کسانی بودند که در حمام برایمان کار میکردند. افرادی که بیشتر به کار پولدارها میآمدند؛ تفاوت حمام کردن فقیر و پولدار هم همین بود. مثلا پولدار علاوهبر داشتن کیسه کش و مشتومالچی، حتی آبگیر هم داشت؛ کسیکه وظیفهاش این بود که کنار او بایستد و وقتی آب خواست، در هنگام صابون زدن و... رویش آب بریزد.
یکی از اتفاقهایی که آن زمان داخل حمام زیاد رخ میداد و هر سه، چهارماه شاهدش بودیم، سکته مردم بود. چون بیشتر مردم هر هفته یا هر ۲ هفته یکبار به حمام میآمدند، زیاد داخل میماندند و این خزینهها باعث میشد که حمامگیر شوند و به محض بیرون آمدن سکته کنند و بمیرند. این مشکل با آمدن دوش حل شد؛ دوشهایی که مردم در برابر آن خیلی مقاومت کردند، چون فکر میکردند نجس میمانند. برای همین حتی یواشکی میآمدند و نردبان میگذاشتند و داخل خزینه میشدند.
در زمانی که من در حمام کار میکردم، نقاشیها همگی پیدا بود. اگر هم ۲ ماه بنایی میکردیم، باز ۳ ماه نقاش میگرفتیم که این نقاشیها را ظاهر کند. همه داستان رستم و سهراب بود و لیلی و مجنون که نقاش با شعله گرفتن و حرکت شعلهها آنها را دوباره رنگآمیزی میکرد.