از وقتی کرونا آمده، کلاسها دیگر سوتوکور شده است. صدای هر گامی، در راهرو مدرسه میپیچد و انسان را وادار به آهستهتر رفتن میکند. کبوتری از این سکوت استفاده میکند و کنار پنجره یکی از کلاسها، آشیانه ساخته است. وای اگر بچهها او را ببینند!
قرارمان با یکی از معلمهای خلاق ساکن منطقه11 است. نازنین سپهری روشهای خلاقانه را در تدریسش گنجانده و با وجود داشتن مدرک دکترای شیمی، تدریس در مقطع دبستان را انتخاب کرده است. او دو کتاب به نامهای «اثر میوهها بر سلولهای چربی، فشار و قندخون» و «فرآوردههای عملگرا و تأثیر آن بر سلولهای بدن» را تألیف کرده، یک ثبت اختراع دارد و تاکنون چندین مقاله پژوهشی و ISI به چاپ رسانده است.
این معلم ۳۲ ساله ساکن محله ستاری نیز موفقیتهایش را مدیون معلم شیمی دوران دبیرستان خود میداند و میگوید: «آن زمان، کمتر معلمی روی خوش به دانشآموزان نشان میداد چرا که گمان میکردند کنترل کلاس از دستشان خارج میشود و دانشآموزان از آنها حساب نمیبرند، اما این معلم ما بسیار مهربان و صبور بود. در کلاس به تک تک دانشآموزانش، چه زرنگ و چه تنبل، توجه نشان میداد و برای همه ارزش و احترام قائل بود. در نتیجه این رفتارهای خوب او، نمره شیمی من از 19/5 کمتر نشد. احساس خوبی که به این معلم داشتم باعث شد در دانشگاه رشته شیمی را انتخاب کنم و تمام علاقه و موفقیتی که تا پایان تحصیلم به درس شیمی داشتم به دلیل بذر عشقی بود که آن معلم در وجودم کاشت.»
سپهری پس از دانشآموختگی در مقطع کارشناسی ارشد، به تدریس در دانشگاههای چناران و مشهد میپردازد. در کنارش، آموزش در دبیرستان را هم انجام میدهد. پس از چندی مدیر دبیرستان از او میخواهد برای دبستانیها تدریس کند، سپهری ابتدا تردید داشت و با خودش میگوید دبستان سطح پایینی دارد. پس از اصرارهای مدیر مدرسه، قبول میکند که فقط برای یک سال، در دبستان تدریس کند، اما پس از ورودش به این مقطع چنان لذت معلمی برای کودکان در دلش مینشیند که اکنون آن را به تدریس در دبیرستان و دانشگاه ترجیح میدهد.
او که تاکنون ۱۳ سال سابقه تدریس دارد، میگوید: «کودکان، بی ریا و پر انرژی هستند و بر خلاف دانشجویان امروزی که فقط دنبال مدرک هستند، ذهنی کنجکاو و جستوجوگر دارند که باعث میشود به یادگیری مطالب جدید علاقه نشان دهند و سؤالهای متعددی بپرسند.»
سپهری یادی هم میکند از خاطرات تلخی که معلم فیزیک در ذهنش گذاشته است. او از ۳ ماهگی پدرش را از دست میدهد. وقتی در کلاس فیزیک مسئلهای را نمیتواند به خوبی جواب دهد معلمش نزدیک او میآید و میگوید «بی پدر چرا درست جواب ندادی» سنگینی این عبارت باعث میشود او نه تنها آن زمان بلکه اکنون هم هنگام بیانش، چشمانش اشکآلود شود. در نتیجه رفتار اشتباه این معلم، سپهری تصمیم میگیرد موضوع پدر نداشتنش را تا مدتها از دیگران پنهان کند. اکنون که خود سپهری معلم شده، اولین دغدغهاش این است مبادا کلامی بگوید که روح دانشآموزی را برنجاند.
او نمیخواهد بار رنجی که خودش تحمل کرده است بر دانشآموز دیگری گذاشته شود بنابراین تمام تلاشش این است که شخصیت و احترام دانشآموزش را حفظ کند. همچنین با هر دانشآموزی با زبان خودش صحبت میکند و نسبت به تواناییهایش از او توقع دارد. او که خودش در یادگیری مفاهیم خشک و سنگین مشکل داشت، اکنون سعی دارد مباحث درسی را به روشهای مختلف برای دانشآموزان جذاب کند به عنوان مثال تدریس انواع الگوها را با پاستیل انجام میدهد و برای آموزش کسرها، شعرهایی سروده که در آن خانم کسری فروش (یکی از دانشآموزان کلاس) کسرهای مختلفی از اقلام خوراکی را به خریداران (دیگر دانشآموزان) میدهد.
او نمیخواهد بار رنجی که خودش تحمل کرده است بر دانشآموز دیگری گذاشته شود بنابراین تمام تلاشش این است که شخصیت و احترام دانشآموزش را حفظ کند
در تدریس لایههای زمین، از ژله چند رنگ (رنگ لایههای درونی زمین) استفاده میکند و آموزش مضرب و بخش پذیری را با بازی مارپله انجام میدهد. در آموزش مختصات، خودش میهماندار میشود و از زمانی که هواپیما اوج میگیرد تا فرود میآید. محور Xها و Yها را درس میدهد. سپهری چنان عاشق کارش است که جمعه را به انتظار شنبه سر میکند تا بار دیگر در کلاس درس حاضر شود و برای دانشآموزانش معلمی کند.
سپهری اکنون با آموزش مجازی، کارش به عبارتی سختتر شده است. هر روز از ساعت ۶ عصر تا ۳ شب در حال ساخت کلیپهای آموزشی است. به عنوان مثال برای تدریس مفهوم حجم، چند نرم افزار مختلف را تهیه و نصب کرده تا بتواند مکعب را از زوایای مختلف نشان دهد. به گفته او برخی معلمان این کار را در ۱۰ دقیقه به صورت تئوری توضیح میدهند، اما او برای اینکه دانشآموز به طور کامل موضوع را درک کند، ساعتها وقت میگذارد تا کلیپی بسازد که در آن مفاهیم به صورت تصویری نشان داده شود. او هم مانند دیگر معلمان آزاد، گرچه از نابرابری حقوق بین معلمان آزاد و رسمی، گلایه دارد، اما دلخوش به قدردانی مدیرشان و دعای خیر بچههاست.
سپهری در این باره توضیح میدهد: «من میدانم مدیری دارم که برای دانش و زحمت کارکنانش ارزش قائل است، اما بسیار هستند مدیرانی که اصلا به این مسائل اهمیت نمیدهند. به طور کلی شغل معلمی توجیه مالی ندارد بهویژه برای کسانی که نیروی آزاد هستند و امثال ما فقط با عشق، زحمت و کار خودمان را دو چندان میکنیم.» با وجود این سختیها او تدریس برای کودکان دبستانی را به هر شغل دیگری ترجیح میدهد و یک دعای خیر آنها را با هیچ پاداش دیگری در خور مقایسه نمیداند.
سپهری از روزی میگوید که یک مشکل اداری داشته است و به او میگفتند کار شما انجام نمیشود. وقتی زنگ تفریح، سر کلاس در حال نماز خواندن بود، یکی از دانشآموزانش به نام شکیبا میگوید شما چند روز است انرژی و شادی قبل را ندارید، من برایتان دعا میکنم.
سپهری به او میگوید میدانم که صدای تو زودتر به خدا میرسد. ۲ روز بعد به سپهری زنگ میزنند و همان فردی که گفته بود کار شما به هیچ عنوان انجام نمیشود، میگوید: «مشکلتان حل شده است و باقی کارهای اداریتان را خودم انجام میدهم.» او این گرهگشایی را نتیجه دعای خالصانه و پاک دانشآموزان میداند و میگوید: «پاداش شغل معلمی از سمت خدا میرسد.»